زنان و مسائل پیرامون‌شان از نگاه اندیشمندان

نانسی فریزر

سروناز بهبهانی/نانسی فریزر در ۲۰ می ۱۹۴۷ در آمریکا به‌دنیا آمد. او یکی از نظریه‌پردازان انتقادی آمریکایی‌ست که مدرک دکتری خود را در رشته فلسفه از دانشگاه شهری نیویورک گرفته و سال‌ها در دپارتمان فلسفه دانشگاه نورت‌وسترن تدریس کرده ‌است. او همچنین استاد دانشگاه‌های آلمان‌، فرانسه‌، اسپانیا و هلند بوده است و علاوه بر انتشار مقالات متعدد و سخنرانی‌های فراوان‌، عضو فعال شورای تحریریه یك ژورنال بین‌المللی نظریه انتقادی و دموکراتیک است‌. او هم‌اکنون در دپارتمان فلسفه و سیاست دانشگاه نیو‌اسکول نیویورک درس می‌دهد. فریزر، فمنیست سرشناسی‌ست که پیرامون مسئله عدالت کار می‌کند. وی در مکتب متفکران فمینیستی، مانند مارتا فاینمن، قرار می‌گیرد. فریزر عدالت را مفهومی پیچیده می‌داند که باید در سه بعد جدا از هم اما درهم‌تنیده درک شود. این سه عبارتند؛ از توزیع منابع، بازشناسی سهم متفاوت گروه‌های مختلف و بازنمایی زبانی. فریزر به‌عنوان یکی از منتقدان جدی فمینیسم موج دوم مطرح است و این گروه را به خدمتگزاری به سرمایه‌داری نئولیبرالیستی متهم می‌کند. فریرز همچنین یکی از نخستین فلاسفه انگلیسی زبان است که آثار پراهمیتی در مورد میشل فوکو نگاشته‌اند.

فریزر به‌عنوان یکی از منتقدان موج دوم فمنیست، استدلال می‌کند که بسیاری از جنبش‌های عدالت اجتماعی در دهه‌های 1960 و 1970 که بر‌اساس نژاد‌، جنسیت‌ یا قومیت به رسمیت شناخته شده‌اند، اهمیت رفع چالش‌ها و مشکلات پایدار سوء‌توزیع را نادیده گرفته‌اند. به عبارت دیگر ، فریزر ادعا می کند که توجه بیش از حد به سیاست هویت‌، توجه را از تأثیرات مضر سرمایه‌داری نئولیبرال و رشد نابرابری ثروت که بسیاری از جوامع با آن دست‌به‌گریبانند، برداشته است. فریزر معتقد است که با پیشرفت علم ژنتیک و به‌حاشیه‌رفتن روزافزون نظریه‌ انسان به مثابه لوح سفید، مارکسیست‌ها باید به‌جای تمرکز بر باز توزیع کورکورانه بر مفاهیم برابرخواهانه‌تری از عدالت اجتماعی تأکید کنند؛ مفاهیمی که مدافع مشارکت واقعی گروه‌های مختلف در جامعه هستند. در کتاب دستاوردهای فمنیسم، فریزر دغدغه تئوری مارکسیستی را توزیع می‌داند. او در مقاله‌ای که در بهار سال ۲۰۱۴ در نیو لفت ریویو منتشر شد، تعریف مارکس از سرمایه را به‌عنوان رابطه اجتماعی میان کسانی که به ابزار تولید دسترسی دارند و کسانی که تنها از طریق فروش نیروی کارِ خود می‌توانند به ابزار تولید دست پیدا کنند، باز می‌یابد؛ اما فریزر تولید را آنجا که روابط اجتماعی متفاوت- در خانه، اجتماع، و بخش همگانی- به کلیت اقتصاد جاری می‌شود، وارد نمی‌کند. او در مقاله‌ای با عنوان «بحران مراقبت؟» به شرح تناقضات اجتماعی سرمایه‌داری با مدیریت دولتی پرداخته و معتقد است که نظام سرمایه‌داری با مدیریت دولتی که از خاکستر رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم برخاسته بود، تلاش کرد به روش متفاوتی ـ یعنی با قرار دادن قدرت دولتی در طرف بازتولید ـ از تناقض بین تولید اقتصادی و بازتولید اجتماعی بکاهد. او در بخشی از این مقاله که توسط پریسا شکورزاده ترجمه شده است، می‌گوید: «همان‌طور که صدای فمینیست‌ها در فرایند ساخت‌شان نسبتاً خفه شده بود، سلسله‌مراتب جنسیتی هم در این ترتیبات غایب نبود. در دوره‌ای (تقریبا از دهه 1930 تا دهه‌ی 1950) که جنبش‌های فمینیستی تمایلی به حضور در عرصه‌ عمومی نداشتند، به‌ندرت کسی با این دیدگاه مخالفت می‌کرد که منزلت طبقه‌ کارگر نیازمند «مزد خانوادگی»، اقتدار مردانه در خانه و حس قوی تفاوت جنسیتی‌ست. در‌نتیجه تمایل گسترده‌ سرمایه‌داری با مدیریت دولتی در کشورهای مرکزی ارزش‌دادن به مدل مرد نان‌آور و زن خانه‌دار در خانواده‌ جنسیتی بود. سرمایه‌گذاری عمومی در بازتولید اجتماعی، این هنجارها را تقویت کرد. در آمریکا نظام رفاهی صورتی دوگانه یافت: اعانه‌ اندک شرم‌آور برای زنان («سفید‌پوست») و کودکان که نمی‌توانستند به مزد مردانه دست یابند و بیمه‌ اجتماعی رضایت‌بخش برای آن‌هایی که کارگر شده بودند. در مقابل، ترتیبات اروپایی سلسله‌مراتب مردمحور را به شکل متفاوتی مستحکم کردند: جدا‌کردن مستمری مادران و کمک‌های استحقاقی مرتبط با کار مزدی که در بسیاری از موارد از دستورکارهای موافق با افزایش جمعیت بیرون می‌آمد که حاصل رقابت بین‌دولتی بودند. هر دو مدل مزد خانوادگی را معتبر و مفروض دانستند و آن را مورد تشوق قرار دادند. هر دو مدل فهم مرد محور از خانواده و کار را نهادینه کردند و دگرجنس‌گرایی و سلسله‌مراتب جنسیتی را طبیعی جلوه دادند و آن‌ها را از مباحثات سیاسی حذف کردند. در همه این موارد دموکراسی اجتماعی، رهایی را به نفع حمایت اجتماعی و بازارگرایی قربانی کرد و هم‌زمان شدت تناقض اجتماعی سرمایه‌داری را برای چندین دهه کاهش داد. اما زمانی‌که چپ نوی جهانی جرقه‌ی مبارزه با تبعیض‌های نژادی، جنسیتی و امپریالیستی و همچنین پدرسالاری بوروکراتیک آن را به نام رهایی زد، نظام دولت ـ سرمایه‌دار ابتدا از نظر سیاسی در دهه‌ 1960 و بعد از نظر اقتصادی در دهه‌ی 1970 دچار فروپاشی شد. یعنی زمانی‌که «تفکیک نژادی»، «بحران بهره‌وری» و کاش نرخ سود در صنعت تقلای نولیبرال‌ها برای آزاد کردن بازارگرایی را برانگیخت. وقتی دو حزب به‌دنبال به‌دست‌آوردن قدرت هستند، چیزی که قربانی خواهد شد حمایت اجتماعی‌ست». او در انتقاد به فمینیست‌‌هایی که به‌زعم او شرایط را برای مجال بیشتر سرمایه‌داری فراهم آورده‌اند، نگاهی دوباره به مفاهیم عدالت، بازتوزیع و بازشناسی دارد. او در پیشگفتار کتاب «کامیابی‌های فمینیسم: از سرمایه‌داری دولت‌‌‌مدار تا بحران نولیبرال‌«، نمایش فمینیسم موج دوم را در قالب سه پرده عرضه می‌کند: «جنبش آزادسازی زنان به مثابه نیرویی طغیان‌گر حیات خود را آغاز کرد؛ نیرویی که سلطه‌ی مردان در جوامع سرمایه‌داری دولت‌-‌مدار را در دوران پس از جنگ به چالش می‌کشید. در پرده‌ نخست، فمینیست‌ها به دیگر جریان‌های رادیکالیسم پیوستند تا تخیلی سوسیال‌-‌دموکراتیک را براندازند که سیاست را تکنیکال کرده و بر بی‌عدالتی جنسیتی پرده‌ انکار کشیده بود. در پرده‌ دوم، محرک‌های دگرگونی‌خواهانه‌ این بخش از نمایش به‌سوی تخیل سیاسی تازه‌ای هدایت شدند که عنصر «تفاوت» را [برجسته ساخته و] مورد تأکید قرار می‌داد. با چرخش از «بازتوزیع» به «بازشناسی»، و دقیقاً هم‌زمان با دوره‌ای که نولیبرالیسمی در حال ظهور در برابر ایده‌ «برابری اجتماعی» اعلان جنگ می‌کرد، آن جنبش توجه خود را به سیاست فرهنگی معطوف کرد. در پرده‌ سوم که هنوز در حال انکشاف و پدیداری‌ست، می‌توانیم فمینیسمی نوتوان ‌و بازنیرویافته را ببینیم که به دیگر نیروهای رهایی‌بخش می‌پیوندد تا بازارهای از بند رها شده را تحت کنترل دموکراتیک درآورد. در این فقره، جنبش روح طغیان‌گر خویش را بازمی‌یابد، در‌حالی‌که توأمان بینش‌های هویت‌بخش خویش را نیز تعمیق می‌کند: نقد ساختاری آن بر مذکرمحوری و مرد‌مداری سرمایه‌داری؛ تحلیل سیستماتیک آن از سلطه‌ مردانه، و بازاندیشی‌ها و تجدیدنظر‌های جنسیت‌محور آن در دموکراسی و عدالت». بر‌این‌اساس ریچارد برنشتاین در مقاله‌ای که به‌منظور بزرگداشت نانسی فریزر در کتابی در سال 2013 منتشر شد و حمید قیصری آن را به‌فارسی ترجمه کرده است، می‌گوید: «با این اوصاف، فریزر سه بعد کاهش‌ناپذیر عدالت را از یکدیگر متمایز می‌کند: بازتوزیع، بازشناسی و امر سیاسی. او هم‌چنین دو سطح بی‌عدالتی سیاسی را نیز تشخیص می‌دهد: ضعف نمایندگی (کژبازنمایی) سیاسی عادی و ضعف چارچوب‌بندی. با این‌حال، هم‌چنان سطح سومی نیز وجود دارد که در آن سیاست باید درصدد دموکراتیزه کردن خود فرایندهای چهارچوب‌گذاری برآید. در این‌جاست که با تفکیک‌ها و تمایزهای بیشتری مواجه می‌شویم». این مدافع سرشناس حقوق زنان، در مقاله‌ای که در مجله گاردین منتشر شد، هشدار داد که فمینیسم که در اصل فکر و جریانی رهایی‌بخش بوده، در خدمت سرمایه‌داری نئولیبرال جهانی‌شده قرار گرفته است. نانسی فریزر می‌گوید: «به‌عنوان فمینیست٬ همیشه می‌پنداشتم با جنگیدن برای رهایی زنان، دنیای بهتری می‌سازم؛ دنیایی تساوی‌گراتر٬ منصف‌تر٬ آزادتر. به‌تازگی از این بابت نگران شده‌ام که ایده‌های پیشگام فمینیست‌ها چرا در خدمت اهدافی کاملاً متفاوت قرار گرفته‌اند. به‌ویژه از این بابت نگرانم که نقد ما بر سکسیسم حالا توجیه‌گر و مدافع شکل‌های تازه‌ نابرابری و استثمار شده است. با این تحول دردناک٬ می‌ترسم جنبش آزادی زنان با اقدامات نئولیبرالی همسو شده و گرفتار ساختن جامعه‌ بازار آزاد شده باشد. گویا این تحول توضیح‌گر این است که ایده‌های فمینیستی که زمانی بخشی از یک جهان‌بینی رادیکال بودند٬ چگونه امروزه در قالب مفاهیم فردگرایانه بیان می‌شوند. فمینیست‌ها که در گذشته منتقد جامعه‌ شغل‌محور بودند٬ حالا به زنان توصیه می‌کنند که «کوتاه بیایند». جنبشی که اولویت را به همبستگی اجتماعی می‌داد٬ حالا زنان کارآفرین را ستایش می‌کند. چشم‌اندازی که «مراقبت» و استقلال را ارزش می‌دانست٬ حالا مدافع ترقی و شایسته‌سالاری فردگرایانه شده است. با این تغییر تدریجی قالب فمینیسم ماهیتی سرمایه‌دارانه به خود گرفته است. سرمایه‌داری دولتی در دوره‌ پساجنگ جایش را به شکل جدیدی از سرمایه‌داری داده است: سرمایه‌داری «آشفته»٬ جهانی‌شونده٬ نئولیبرال. موج دوم فمینیسم٬ در انتقاد به سرمایه‌داری نوع اول پدیدار شد، اما تبدیل به کلفتی برای نوع دوم شد». فریزر در راستای تلاش در جهت پرهیز از فروکاستن مفاهیمی همچون عدالت و مشارکت دموکراتیک استدلال می‌کند که نظریه‌پردازان اجتماعی باید سنتزی از عناصری از نظریه انتقادی و پساساختارگرایی به دست آورند. از منظر وی آن‌ها به این ترتیب می‌توانند بر آنتی‌تز کاذب بین این دو فایق آمده تا ادراک کامل‌تری از دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی مورد نظر دو رویکرد پیدا کنند. با این حال، فریزر مدافع یک ترکیب مبهم از این دو رویکرد نیست، بلکه او رویکردی کاربردی را مد نظر دارد که در آن هر دو مکتب فکری به دقت مطالعه شده که عناصر مفید آن‌ها را از عناصر نامفید، یا عناصر مخرب‌شان را از تحلیل‌های دموکراتیکِ نهادها و جنبش‌های اجتماعی جدا کند. بنابراین فریزر در سنت ارزش‌های چپ-دموکرات قرار می‌گیرد و در همان‌حال نگرش نظریه‌های فمینسیتی، تئوری انتقادی و پساساختارگرایی را نیز با این سنت منطبق می‌کند.

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه