در هزاره سوم آموزش چگونه است؟
عدالت آموزشی بر بستر آنلاین
مهرداد ناظری/اینروزها همه دچار سردرگمی هستند و مدرسهها بیشازگذشته با پیچیدگیهای جدیدی روبهرو شدهاند. مدرسه که تا همین چندوقتپیش بهعنوانِ مکانی برای یادگیری و انتقال دانش بهحساب میآمد و دانشآموزان و معلمان مجبور بودند در آن حضور بههم برسانند، هماکنون براثر شیوع ویروس کرونا، به مکانی مبدل شده است که در فضاهای مجازی باید آنرا جستوجو کرد. حالا دیگر بچهها صبح خوابآلود و بدونآنکه لباس و روپوش مدرسه بپوشند، با خستگی باقیمانده از دیرخوابیدنهای شب قبل، پشت مانیتور کامپیوتر خود حاضر میشوند و به سخنان معلم خود گوش میدهند. درواقع، مفهوم جدایی مکان مدرسه از خانه، تبدیل به همزمانی مکانی مدرسه و خانه شده. درچنینشرایطی بچهها بهجای حضور واقعی در کنار دوستان و همکلاسیها، در کنار اعضای خانواده به سر کلاسها میروند. در اینجا باید به یک سؤال اساسی پاسخ داد و آن اینکه «آیا اهدافی که در دوران ماقبل کرونا برای آموزش و مدرسه تعریف شده بود، امروز هم کارکرد سابق خود را دارد یا مجبوریم تعاریف جدیدی از مدرسه ارائه دهیم؟»
شاید بتوان گفت؛ مدرسههای امروز، فراتر از مدرسههای دیجیتالی و مجازی که تاکنون وجود داشته، با اشکال نوینی از ارتباط و علمآموزی مواجه هستند؛ اما قبل از پاسخ به این سؤال باید درنظر داشت که حتی معنا و مفهوم آموزش با یک تردید جدی روبهروست و آن اینکه، مسافران کشتیِ یادگیری قرار است در کدام خلیج از کشتی پیاده شوند؟ درواقع، امروز دیگر نمیشود گفت که آموزش از نقطه A آغاز و در نقطه B به پایان میرسد و این درست مثل فیلمیست که دیگر در آن، رابطه علت و معلولی وجود ندارد؛ بلکه گاهی باید رابطه بین دالها و مدلولها را مدنظر قرار داد. آموزش در عصر کرونا و پساکرونا نیاز به تأمل و تفسیری جدید دارد. اگر قرار باشد برمبنای مفهوم جدید سواد که بر ایجاد تغییر در دانشآموزان تأکید دارد، حرکت کنیم؛ باید بگوییم که تغییر با روشهای متفاوتی پدید خواهد آمد. آنچه بیشازهرچیز درایننوع آموزش جدید بر آن تأکید میشود، مفهوم «مسئولیت» است. اگر قراربراینباشدکه دانشآموزان برای مدت زیادی در خانهها به مدرسه بروند، لازم است که این احساس مسئولیت، در آنها وجود داشته باشد که رأس ساعت مشخصی ورزش صبحگاهی در خانه انجام دهند و با تماشای فیلمهای سینمایی که معلمها آنها را پیشنهاد میدهند، راه خود را دراینمسیر پیدا کنند. اگر مدرسههای سنتی مکان دوستیابی، گفتوگو و ایجاد شادی و نشاط بود، حالا در مدارس «همحضوری در خانه» باید راههایی برای ارتباط بین دانشآموزان با یکدیگر یافت. امروز دیگر نمیشود در جلسه انجمن اولیاءومربیان بحث کرد که آیا داشتن موبایل و لپتاپ برای کودکانونوجوانان زیرِ١٨سال لازم است یا خیر؛ حالا دیگر باید بگوییم موبایل، ابزاری در خدمت تعامل، گفتوگو و تقویت دوستی بین دانشآموزان است. «کووید-١٩»، واقعیت تأثیرگذار هزاره سوم است که نمیتوان بهسادگی از کنار آن عبور کرد و حالا برای کشورهایی که توان صید فرصتها را ندارند، اینوضعیت فقط با بحران تعریف میشود؛ اما بحران میتواند تجربهای از فرصتسازی برای نسل آینده باشد. اگر نسلهای دهه ٤٠، ٥٠ و ٦٠ تجربههای جنگ و انقلاب را بهمثابه تجربه پذیرش سختیها و عبور از آنها یاد میکنند، باید بپذیریم که نسلهای دهه ٧٠، ٨٠ و ٩٠ با تجربه متفاوت و تأثیرگذاری بهنام کرونا مواجه هستند. دراینمرحله، آموزش بیشازگذشته به ایجاد «خودباوری» در دانشآموزان وابسته است و «خودباوری» یعنی توان ایجاد قدرت انتخاب و اراده برای رسیدن به آرزوها و رؤیاها. اینجا لازم است به شکلگیری نوع جدیدی از مدارس توجه کنیم. «مدارس مهرورز خلاق» گونهای جدید از مدارس است که در هر شرایط و وضعیتی امکان ایجاد تحول در دانشآموزان را دارد. باتوجهبهاینکه فرهنگ ایرانزمین بر مصادیق درونی و عمیق روانی در افراد تأکید دارد، میتوان گفت که این پتانسیل، امروز میتواند بهکار گرفته شود. در «مدارس مهرورز خلاق» میتوان امیدوار بود که دانشآموزان در کنار والدین و با استفاده از تجربیات مربیان آموزشی هریک بتوانند راه خود را در مسیر زندگی پیدا کنند. ضمناینکه هدف از آموزش الزاماً جمعآوری و انباشت دادههای ذهنی نیست. به این شواهد و آمارها توجه کنید؛ امروزه تعداد پیامهایی که بین افراد در هرروز ردوبدل میشود، بیش از تعداد همه انسانهای کره زمین است. ازطرفدیگر، امروز در زبان انگلیسی نزدیک به ٥٤٠هزار لغت وجود دارد که تقریباً پنجبرابر لغاتیست که در دوره شکسپیر وجود داشت. تخمین زده شده در شرایط فعلی، نزدیک به ٤٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠بایت اطلاعات جدید و منحصربهفرد تولید میشود که بیش از میزان پنجهزارسالگذشته است. همه اینها نشان میدهد که ما، در اقیانوس اطلاعات غوطهور هستیم و اگر مدارس بخواهند فقط بخش کوچکی از این اطلاعات را به دانشآموزان ارائه دهند، کار چندان شاق و مهمی انجام ندادهاند. حال اگر معلمها تلاش میکنند با جدیت و برآمدن رگ گردنها و فشار بر ناخودآگاه دانشآموزان بخشی از این اطلاعات را به آنها منتقل کنند، گویا توانستهاند بیل و کلنگی دراختیار دانشآموز قرار دهند تا در عصر اطلاعات، در کنار ساحل، از شنوماسه برای خود خانهای بسازد که با اولین موج، آن خانه وجود ندارد؛ بنابراین، «کووید-١٩» یک تجربه عمیق و غنی به بشر امروز ارائه داده است؛ مبنیبراینکه دانشآموزان بهجای داده و اطلاعات، به چیزی نیاز دارند که به خِرد و فرزانگی دست یابند. خِرد و فرزانگی الزاماً در یک کلاس حضوری بهدست نمیآید؛ هرچندکه همیشه تجربههای واقعی دلچسب و شیرین و گواراست؛ اما امروز تجربه مجازی، خود تجربهای واقعی و اثرگذار در زندگی انسانها محسوب میشود. «کووید-١٩» باعث شد که هم مربیان آموزشی و هم دانشآموزان و هم تصمیمگیران و برنامهریزان، با یک بلوغ ناخواسته مواجه شوند؛ بلوغی که طرز تفکر آنها را به مفهوم دانش و نحوه شکلگیری خِرد و فرزانگی معطوف ساخت. امروز کودکان بهایننتیجه رسیدهاند که یادگیری و آموزش بههمراه بحران، معنای متفاوتی در خود دارد. درواقع، اگر ازمنظر «مدارس مهرورز خلاق» به موضوع نگریسته شود، لازم است به دو عنصر مهم «خلاقیت» و «مهرورزی» در یادگیری توجه شود؛ عناصری که هرزمان؛ حتی در خواب نیز امکان آموزش آنها وجود دارد. اگر به این دو عنصر توجه شود، گاهی لازم است در کلاسهای درس به دانشآموزان هیچچیز گفته نشود و بهقول شاعر که میگوید «سکوت سرشار از ناگفتههاست»؛ سکوتی عمیق بتواند دانشآموزان را به خودشناسی و ژرفانگری برساند. درحالحاضر، بسیاری از جلسات مشاوره در مدارس تعطیل شده و حالا لازم است بهجای مشاوره برای رواندرمانی، ورود به دنیای جدید را مدنظر قرار داد؛ دنیایی که در تعامل خود با خود، توجه به باورهای ذهنی کودکان، قدرت انتخاب و تصمیمگیری، انعطافپذیری و مهرورزی توجه دارد. گاهی بهتعبیر زیبای «دیوید لینچ» (کارگردان پستمدرن آمریکایی)؛ محدودیت، باعث خلاقیت میشود. اگر پول فراوان داشته باشی، آسودهای و بهگمانت هر مشکلی پیش آید، با پول حلش میکنی؛ بنابراین، لازم نیست خیلی فکر کنی؛ اما اگر در مضیقه باشی، گاه ایدههای خلاق و ارزانی به ذهنت میرسد. امروز دانشآموزان نیاز به حرکات شگفتانگیز و ترکاندن چیزها دارند. آنها میتوانند در سایه «کووید-١٩» در پیوند خانه و مدرسه، تجربههای شگفتانگیزی از خود بهجای بگذارند. باید مرتباً در کلاسهای مجازی به آنها بگوییم «خودت را بشناس»، «خلاقیت وجودت را پیدا کن»، «مهرورزی را در عمق وجودت جاری ساز»، «سکوت را در هرلحظه زندگی کن»، «ورزش، شادی و صمیمیت را از دور؛ اما نزدیک با دوستانت احساس کن»؛ اینها تجربیات نوینیست که فقط در شیوههای جدید تفکر و اندیشهورزی میتوان در مدارس پیاده کرد. اگر ترس از گسترش مواد مخدر در مدارس وجود دارد، میتوان با فرصت کنارهمایستادن خانوادهها و با گسترش مهرورزی و صمیمیت، خلاءهای درونی را پر کرد و راه تازهای درمواجههبا آسیبهای اجتماعی پیدا کرد. «مهرورزی خلاق»، کنشیست آگاهانه که کنشگر اجتماعی را درجهت ارتقاء و گسترش ظرفیتهای خود با دیگری سوق میدهد؛ بهعبارتی، کنشگر میداند که چگونه هوشمندانه درراستای بهترشدن شرایط و مطلوبیت برای خود و دیگران حرکت کند. «مهرورزی خلاق»، شناختن ماهیت اقیانوس زندگیست. اگر در برکهای زندگی کنی، نمیشود گفت که معنای کامل زندگی را دریافتهای؛ فهم حقیقت زندگی، رازیست که شاید بتوان در وضعیت بحرانی آنرا فهم کرد. در داستان معروف «فیل مولانا»، فیل در اتاق تاریکی قرار دارد که مردم شهر که قبلاً فیل را ندیده بودند، به آن اتاق میروند و از آن بازدید میکنند. آنها در تاریکی چون فیل را ندیدهاند، برای تشخیص، از حس لامسه خود استفاده میکنند و هرکس با دستزدن به بخشی از بدن فیل، آنرا شناسایی میکند؛ یکی میگوید «بادبزن است»، دیگری میگوید «ستون» است و آنکه بر پشت فیل دست میکشد، میگوید «تخت» است و همه در یک سردرگمی و اختلاف گم میشوند؛ اما مدارس امروز اگر بر عناصر مهرورزی و خلاقیت تأکید کنند، راهی بهسوی درک حقیقت فیل خواهند یافت. روشنایی، رمز شناخت حقیقت فیل است و انسان، تنها موجودیست که میتواند مرزهای ناآگاهی را درنوردد و بهسوی درک متعالیتر هستی حرکت کند. باید از فرصت تعطیلشدن کلاسها در مدارس استفاده کنیم و امیدوار باشیم مدرسههای پساکرونا راههای جدیدی را به دانشآموزان در هزاره سوم ارائه خواهند داد. در دنیا همواره این سؤال از افراد بعد از گذشتن سالها از مدرسه پرسیده میشود که چه خاطره یا خاطرههایی از دوران تحصیل در مدرسه دارید؟ بسیاری از کسانیکه نسلهای دهه ۱۳۴۰، ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ هستند، مدرسه را مکان کنترلی و ضدهیجانات درنظر میگیرند که اجازه بروز و ظهور شادی در آن وجود ندارد؛ درحالیکه امروزه در تعریف مدرسه، یکی از ارکان اصلی آنرا ایجاد شادی و سرور و توجه به هیجانات درونی دانشآموزان میدانند. درواقع، اگر در کلاسهای درس نتوان مباحث تئوریک را با زندگی عملی زندگی درآمیخت، نمیتوان امیدوار بود که تجربه یا خاطرهای شیرین برای افراد برجای میماند. نیز باید درنظر داشت که بیتوجهی بیشازحد به طبیعت انسان؛ یعنی نحوه بروز هیجانات درونی ممکن است او را به موجودی سرخورده و ساکن تبدیل کند. او باید بتواند باقدرت شور و شوق درونی خود را فریاد بزند و این فریادزدن به او کمک میکند تا صداهای درونش را بهتر بشنود. شنیدن «صداهای درونی خود»، یکی از ویژگیهای مهم رشد و پرورش استعدادهای هر فرد در دوران تحصیل بهحساب میآید؛ اما ازآنجاکه دراینمورد اطلاعات زیادی وجود ندارد، هیچ زمینه و اقدامی درراستای بروز جنبههای درونی درنظر گرفته نمیشود. تحقیقات نشان میدهد که یکی از موضوعات مهم برای نظامهای آموزشی، توجه به مفهوم انضباط است. البته ناگفته نماند که انضباط، موضوع بسیارمهمیست و نمیتوان آنرا نادیده انگاشت. در بسیاریازمواقع رعایت و مدیریت انضباط، باعث حفظ جان دانشآموزان میشود؛ بنابراین، انضباط را میتوان نوعی مراقبت از سلامتی جسمی و روانی کودکان و نوجوانان دانست؛ اما ازطرفی، انضباط بسیارخشک و انعطافناپذیر میتواند آسیبهای جدی را برای فرد بههمراه داشته باشد. ماکارنکو؛ متخصص تعلیم و تربیت شوروی سابق درخصوص انضباط میگوید: «گاهی به فردی باانضباط گفته میشود که از مافوق خود حرفشنوی و اطاعت میکند؛ اما واقعیت ایناستکه اطاعت محض و کورکورانه هرگز بهمعنای انضباط نیست». ماکارنکو تأکید میکند که بچهها وقتی از چیزی تبعیت میکنند، باید دلایل آنرا بدانند. ازطرفی، او برایناعتقاد است که اگر مردم بهلحاظ درونی تربیت شده باشند، بااتکابه ابتکار و اراده فعال، بدون کسب دستور مطابق آنچه لازم است، عمل میکنند. درواقع، ازنظر ماکارنکو؛ فرد باانضباط کسیست که در هر موقعیتی، شایستگی خود را در انتخاب رفتار درست و سنجیده در قبال جامعه بهاثبات میرساند و علیرغم وجود موانع برای رسیدن به مقصود والایی که در پیش دارد، از هیچ کوششی فروگذار نمیکند. براینمبنا؛ ماکارنکو تلاش میکند تا در مبانی تربیتی خود ضمن توجه به یک اسلوب مشخص، از جبریشدن و کورکورانهشدن اطاعت، جلوگیری کند. همه اینها نشان میدهد که طراوت و شادی دانشآموزان، مسئله بسیارمهمیست. دانشآموزان مثل دانههای گلی میمانند که باید از آنها نگهداری و مراقبت صورت گیرد تا آرامآرام و تدریجی در مسیر رشد قرار گیرند؛ بنابراین، مهمترین کارکرد مدرسه، ایجاد شرایط مناسب برای رشد این دانههای فعال و خلاق است. اگر گیاه برای رشد به نور نیاز دارد، در مدرسه نیز مدیران و کارکنان آموزشی باید نور را بر آسمان کلاسهای درس بتابانند. پرتوافکنی، مهمترین موضوع نظامهای آموزشیست. مربیان آموزشی بهمثابه منشأ نوری بهنام خرد و دانش هستند که باعث انعکاس و بازتاب نور در دانشآموزان میشوند. همه اینها مسائلیست که باید ریشهای به آنها توجه شود. درواقع، اگر هدف نظامهای آموزشی، تربیت انسانهای خلاق است باید راهبردهایی مناسب دراینمسیر درنظر گرفت. واقعیت ایناستکه باتوجهبه فضاهای محدود خانهها و کوچکشدن مدارس، امکان بروز و ظهور هیجانات کودکان و نوجوانان وجود ندارد؛ درحالیکه امروزه تأکید میشود متراژ مدرسهها باید بهگونهای باشد که دانشآموزان بتوانند با امنیت کامل در آن بدوند و هیجانات خود را بیرون بریزند. مشکل دیگر، فاصله طبقاتی و وجود تفاوت بین بخشهای مختلف شهر است که بهلحاظ درآمدی مسئله امکانات مدارس را دچار تبعیض و تفاوت کرده است. این تبعیض و تفاوت میتواند پیامدهای ناگواری برای جامعه بههمراه داشته باشد. وقتیکه بستههای آموزشی و رفاهی در همهجا یکسان نیست، طبیعتاً از ابتدا ما خود، مسیرهای دوگانهای را برای آموزش طبقه فرادست و فرودست درنظر گرفتهایم؛ اما واقعیت اینکه نیروهای خلاق با طبقه اجتماعی رابطهای ندارند و هر فرد درصورتیکه زمینه آن فراهم شود، میتواند به خلاقیت دست یابد. خلاقیت را باید در محیط پرهیجان مدارس جستوجو کرد. اینروزها آموزش را به باهمبودن دانشآموزان، گره میزنند و این نکتهایست که نمیشود آنرا انکار کرد. نکته دیگر اینکه در خانوادهها و مدارس به کودکانی که بیشازحد شیطنت میکنند، عموماً برچسبهای مختلفی مثل «بیشفعالی» میزنند که باعث نادیدهگرفتن خلاقیت و رؤیاهای آنها میشود. یک تحقیق دانشگاهی نشان داده که درصورتیکه کودکان در دوران کودکی به هیجاناتشان پاسخهای مناسب داده نشود، ممکن است در سالهای بزرگسالی رفتارهایشان به کنشهای شرورانه مبدل شود؛ طوریکه بتوانند به جامعه و محیط خود آسیب وارد کنند. تجربههای وندالیستی (تخریب اموال عمومی) نشان میدهد که افرادی به اینکار اقدام میکنند که در کودکی، بیشتر امرونهی شدهاند یا تنبیههای جنایتآمیز باعث شده آنها درپی راهی برای بروز و ظهور خود در آینده پیدا کنند. باید درنظر داشت که انسان در فرم عادی و معمول خود مثل مارمولکیست که تحرک و سرعت زیادی دارد؛ اما گر ضربهای بر سر این مارمولک بخورد، طبیعتاً قدرت تحرک خود را از دست میدهد. در جامعه انسانی ضربه بزرگ، قالبهای فرهنگیست که انسان را به ثبات و ایستادن میرساند؛ هرچندکه او میخواهد حرکت و پرش کند. ما باید تصمیم خود را دراینخصوص بگیریم که آیا درپی آنیم که «انسان در حرکت» را تربیت کنیم یا اینکه «انسان در وضعیت ایستادن» مدنظر ماست. اینک، نظامهای آموزشی به انسان در وضعیت ایستاده توجه دارند و والدین به فرزندانی افتخار میکنند که کمتر حرف میزنند، آرام هستند، روی کاناپه دراز میکشند و به تلویزیون خیره میشوند؛ درحالیکه «انسان درحالحرکت» از کنترل تلویزیون خارج میشود و خودش، مسیرش را پیدا میکند. درواقع، او موجودیست انتخابگر که راههای متعددی را برای رسیدن به موفقیت میپیماید. یکی از موضوعات مهم دیگر دراینخصوص فکرهاییست که هر انسان در موقعیتهای مختلف ارائه میدهد. بهطورکلی، اگر به انسان فرصت داده شود که افکار خود را زندگی کند، او میتواند به «انسانی درحالحرکت» و موفق مبدل شود؛ اما در بسیاریازمواقع، راه عملیسازی ایدههای او مسدود است و این امکان برایش وجود ندارد که بتواند آنها را در عمل پیاده کند. تجربه نشان داده در خانوادههایی که والدین به کودکان اجازه میدهند آنها خانه را تبدیل به یک آزمایشگاه کوچک کنند، افرادی موفقتر و خلاقتر از آن خانهها بیرون آمدهاند. برای آلبرت اینشتینها و ادیسونسازیها باید روح بزرگاندیشی را در کودکان ایجاد کرده و به آنها اجازه بروز و ظهور افکارشان را بدهیم؛ چراکه پنهانسازی افکار بهمعنای دفن سوژهها و درنهایت، دفن انسان خلاق اثرگذار است. باید دانست که مدیریت هیجانات درونی، موضوعی بسیارمهم است و باید در فرایند تدریجی رشد و تعلیم و تربیت، به کودکان یاد دهیم چگونه عزتنفس و اعتمادبهنفس داشته باشند، خود را بشناسند، قدرت تحلیل وضع موجود را داشته باشند و درعینحال، هیجانات متراکم درونی را به ایدههای خلاق و ناب مبدل سازند؛ درغیراینصورت، ما با انسانی زمینگیر روبهرو خواهیم شد که در فرایند رکود و تکرار دچار غمزدگی، تنهایی و زوال خواهد شد. در مجموعه تلویزیونی «مرد هزارچهره» ساخته مهران مدیری؛ با کارمند ساده بایگانی اداره ثبتاحوال روبهرو هستیم که تواناییهای بسیار دارد؛ اما بهمرور تواناییهای خود را در موقعیتهای مختلف بهتصویر میکشد و در هر موقعیت، بهاشتباه در جایگاه فردی قرار میگیرد که توانایی ایفای آن نقش را دارد؛ مثلاً در جمع پزشکان بهخوبی میتواند نقش یک پزشک را ایفاء کند یا در میان نظامیها یک شخصیت نظامی و میان هنرمندان و شاعران، یک هنرمند برجسته میشود. درواقع، قهرمان داستان؛ مسعود شصتچی، انسانی درحالانفجار است که جامعه به او اجازه نداده استعدادهایش را بروز دهد. در جامعهای که استعدادها و تواناییها امکان بروز و ظهور نیابد، آن جامعه با انفجار روبهرو میشود؛ انفجاری از خلاقیتهایی که باید در زمین دفن شود و اثری از آن باقی نماند. ما باید ضمن توجه به انسان خلاق بتوانیم او را در خدمت توسعه و پیشرفت جامعه تربیت کنیم؛ درغیراینصورت، انسانهای هزارچهره جامعه ما، تبدیل به جنایتکاران تاریخ خواهند شد. نیچه معتقد است که تحمل انسان دارای نبوغ ناممکن است؛ مگرآنکه در وجودش دستکم دو ویژگی وجود داشته باشد: سپاسگزاری و پاکی. درواقع، او انسان خلاق را در ضابطه سپاسگزاری از جامعه قرار میدهد و پاکی بهمعنای آنکه او بتواند تأثیر مثبتی برای خود و دیگران داشته باشد. هیجانات درونی انسانها خرد نانوشته موردنیاز هر جامعه است. اگر در مدارس به بچهها فرمولهای ریاضی و یا کتابهای تاریخ و جغرافیا را خوب آموزش دهیم، آنها میتوانند از این دستاورد به کارمندهایی تبدیل شوند که سر ساعت در کار خود حاضر میشوند، کارشان را از سر وظیفه انجام میدهند و همواره به ساعت خود نگاه میکنند تا پایان کار و بیرونرفتن ازاینفضا اعلام شود؛ اما اگر هیجانات آنها دیده شود، میتوان اینگونه درنظر گرفت که اینگونه هیجانات، تراکم ایدهها و تفکر خلاقیست که هرکس در درون خود بهشکل بینظیری آنرا دارد و تلاش میکند آنرا به بشریت نشان دهد؛ پس باید به یک سیستم آموزشی فکر کنیم که میخواهد از لحظه تولد، هیجان کودک را درراستای تبدیل به نبوغ مهیا سازد. آبراهام لینکلن؛ یکی از رئیسجمهوریهای اسبق آمریکا معتقد است که قدرت شگفتانگیز نیروهای خلاق و استعدادهای نهفته آدمی هنگامی آشکار میشود که نیازی حیاتی، تواناییهای او را به فعالیت وادارد و کشش آرزویی، سرپای وجودش را بهجنبوجوش درآورد. این جنبش و جوشش، نیاز اصلی و حیاتی جهان امروز است. انسانیکه ژان پل سارتر از آن سخن میگوید؛ انسانیست که میتواند خودسازی کند. او براینباور است فردیکه روی ویلچر مینشیند، اگر قهرمان دوومیدانی نشود، خودش مقصر است؛ پس جامعه بشری براساس قهرمانپروری، پرواز انسان و اوجگرفتن او توسعه مییابد؛ اما همه اینها به بسترها مناسبی نیازمند است. تنها باید به کودکان خودآگاهی، خودباوری، خودهوشمندی و توان سختکوشی و تلاش را آموزش دهیم. درآنصورت، تحقق یک جامعه توسعهیافته چندان دورازذهن نخواهد بود.