زنان و مسائل پیرامونشان از نگاه اندیشمندان
گریس لی بوگز
سروناز بهبهانی/«گریس لی بوگز»؛ نویسنده آمریکایی اما چینیالاصل بود که بهعنوان فعال حقوق مدنی، فیلسوف و فمینیست نیز شناخته میشود. یکی از عمده علل شهرت او طی سالها فعالیتش، همکاری با «رایا دونایوسکایا» (پایهگذار فلسفه اومانیسم مارکسیستی) و «سی.ال.آر. جیمز» (از مطرحترین رهبران جنبشهای آفریقایی) در دهههای 40 و 50 بود. طی سالهای دهه 60، او و همسرش «جیمز بوگز» که نویسنده بود، مشی سیاسی خود را درپیش گرفتند. او تا سال 1998 موفق به انتشار چهارجلد کتاب؛ ازجمله زندگینامه خود شد. در سال 2011 که به 95سالگی رسید، همچنان یک چهره فعال بهشمار میآمد و پنجمین کتابش را همانزمان باعنوانِ «انقلاب بعدی آمریکا: فعالیت پایدار برای قرن 21» را با همکاریِ «اسکات کوراشیگ» و توسط «انتشارات دانشگاه کالیفرنیا» (UC Press) ارائه داد. «بوگز»، مهرهای کلیدی و شاخص در جنبشهای انتقادیِ آسیایی،آمریکایی محسوب میشود.
«گریسلیبوگز» در تاریخ 27 ژوئن 1915 در «پراویدنس» (رودآیلند/آمریکا) و در طبقه بالایِ رستوران خانوادگیشان بهدنیا آمد. والدینش نام چینیِ «یو پینگ» بهمعنایِ «بانوی صلح» را برایش درنظر گرفتند. خاستگاه پدرش «چین لی» (1965-1870) و مادرش «یین لان ناگ» (همسر دوم پدرش) شهر کوچک «تایشان» (ژیانگمن/چین) بود و اصالتشان به دودمان «چینگ» میرسید. درواقع بهنوعی اولین جرقههای تبدیلشدن به یک فمینیست در «گریس»، با مرور زندگی والدینش زده شد. پدرش بعد از مهاجرت به «سیاتل» در سال 1911، نام چینیِ خود؛ «دانگ دون» را به «چین لی» تغییر داد و نهایتاً، همین نام منتخبِ خانوادگی را نیز کوتاهتر کرد و بهشکل «لی» درآورد. ازآنجاکه والدین او صاحب فرزند پسری نشدند، پدرش از اینموضوع سوءاستفاده کرد و آنرا نوعی «نقص زنانه» خواند و باهمینبهانه، همسری جدید اختیار کرد که جوانتر از همسر اولش بود. سرگذشت مادر «گریس» البته قبلازاین نیز تلخ و سیاه بود؛ فرزند خانوادهای تهیدست که عمویش او را بهعنوان برده فروخت. هرچند این دختر گریخت؛ اما عمویش او را یافت و نقشهای دیگر برایش کشید: اینبار او را بهعنوان «عروس» به خانواده «بوگز» واگذار کرد که درادامه، سالهایی دشوار برای این دختر رقم خورد. «گریس» یک خواهر بهنام «کاترین» و چهار برادر بهنامهایِ «ادوارد»، «فیلیپ»، «رابرت» و «هری» داشت. او با سختی فراوان تحصیلاتش را دنبال کرد و با استفاده از بورسیه، راهی «بارنارد» (یک کالج هنرهای آزاد مخصوص زنان در نیویورک که در سال ۱۸۸۹ درپاسخبه امتناع دانشگاه کلمبیا از پذیرش زنان در دانشگاهشان، شروعبهکار کرد) شد؛ جاییکه در مطالعاتش تحتتأثیر آثار و افکار «هگل» و «کانت» قرار گرفت. او بالاخره در سال 1940 و با اخذ مدرک دکترا در رشته فلسفه، از کالج «برین مار» فارغالتحصیل شد؛ درحالیکه پایاننامهاش را درباره «جورج هربرت مید»؛ جامعهشناس؛ و از بنیانگذاران روانشناسی اجتماعی که از چهرههای برجسته «مکتب جامعهشناسی شیکاگو» بود، ارائه کرد. ازدواج «گریس» با یک فعال سیاسی بهنامِ «جیمز بوگز» که در کار نوشتن نیز بود، مسیر تازهای پیشروی هردونفرشان گذاشت. آنها طی 40سال زندگی مشترک که با مرگ «جیمز» در سال 1993 پایان گرفت، بهنوعی «مشارکتی پایدار» را شکل دادند که نهتنها یک «زیست همسرانه» بود؛ بلکه درآنِواحد به یک مبارزه سیاسی و اندیشهای نیز تبدیل شد. یکی از نتایج درخشان همکاری فعالانه آنها را باید کمک به تأسیس «سازمان ملی انقلاب آمریکا» (NOAR) خواند. گذشته از پیشینه خانوادگی، آنچه زمینههای پیوستن به جریانهای انتقادی را در «گریس» تقویت کرد، موانعی بود که در فضاهای مختلف جامعه با آنها مواجه میشد؛ موانعی که ریشههایش را در اقلیتبودن بهعنوان یک مهاجر با نژادی آسیایی در جامعهای غربی میدید و البته در گام بعدی، زنبودن که کار او را دشوارتر نیز میکرد. نمونه قابلتوجه این دستاندازها که از سرعت و میزان حضور او در جامعه میکاست را در فضای دانشگاهی دهه 40 تجربه کرد. او شغلی با دستمزدی پائین در کتابخانه فلسفه دانشگاه «شیکاگو» بهدست آورد که فشارهای ناشیازاین تبعیض، او را مشتاقِ پیوستن به جریان چپ افراطی مدافع حقوق کارگران کرد و دیدگاهی را در او پدید آورد که تا انتهای عمر بهعنوان یک نگره در مبارزاتش بر آن متمرکز بود و بر آن تأکید داشت: تلاش برای جامعه آفریقایی/آمریکایی. آشناییاش طی یک سخنرانی در «شیکاگو» با «سی.ال.آر. جیمز» و عزیمتش به نیویورک، در خلق این نگاه جدید، تأثیر بسیار داشت. درپی آشنایی با «جیمز» که بر اهمیت حضور کارگران غیر سفیدپوست در جنبشهای انقلابی تأکید داشت و دههها پیش از آغاز جنبش حقوق مدنی، این اهمیت را تشریح کرد؛ با سایر فعالان و کنشگران اثرگذار؛ حتی در حوزه فرهنگ، مانند «ریچارد رایت» که آثارش؛ بهویژه «پسرک سیاه» بر جنبش حقوق مدنی آمریکا تأثیر قابلتوجهی داشت؛ یا «کاترین دانهام»؛ کُریوگراف معروف رنگینپوست که بهعنوان انسانشناس تجربی و فعال اجتماعی، اقدامات مؤثری انجام داده بود، آشنا شد و توانست به ایدههایی که درنظر داشت، سروسامانی بدهد. یکی از این ایدهها، ترجمه «دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴» از «کارل مارکس» برای نخستینبار بهزبان انگلیسی بود. او سپس به گروه موسوم به Johnsonites پیوست؛ یک گرایش رادیکال چپ در ایالات متحده مرتبط با نظریه اومانیست مارکسیست که رهبری آنرا بهشکل اشتراکی با «دونایوسکایا» و «جیمز» برعهده گرفت. آنجا بود که تمرکز بر «مسائل زنان» نیز در کنار سایر گروههای اقلیت جامعه، برای «گریس» اهمیت بیشتری یافت و در نشریه داخلی این حزب، با نام مستعار Ria Stone مقالاتی دراینزمینه نوشت. او و «جیمز» اندکی بعد از ازدواج، راهی «دیترویت» شدند. «برایان دوکت» در مصاحبهای که سال 2014 با او انجام داد؛ بهنقلاز او آورده: «زندگی در دیترویت، این تأثیر را بر گریس گذاشت تا به نقش اتوماسیون، فرار سرمایهها و نژادپرستی در جریان نقد اجتماعی متمرکزتر، اندیشه کند». بیشک نتیجه همین تفکرات بود که این زن پرتلاش را واداشت با همکاریِ همسر و چهرههایی نظیر «شی هاول» (استاد روزنامهنگاری در دانشگاه اُکلند)، مجموعه غیرانتفاعی Detroit Summer را ایجاد کند که وظیفهاش تأمین احتیاجات و توانمندسازیِ جوانان مستعد متعلق به اقلیتهای چندنژادیست تا بتوانند در جوامع خود مثمرثمر واقع شوند. همه اینها درحالی بهوقوع میپیوست که او تنها عضو اقلیت نژادی آمریکایی با تبار آسیایی و البته تنها زن حاضر در جلسات بود. اینموضوع او را به رفتارهایی متفاوت در حوزه فمینیسم و فعالیت برای حقوق زنان راهنمایی کرد؛ مثلاً در مستند «انقلاب آمریکایی: سیر تحول گریسلیبوگز» که در سال 2013 و توسط یک کارگردان آمریکاییِ کرهایتبار همنام خودش (گریس لی) ساخته شد؛ میگوید: «وقتی از فمینیسم صحبت میکنیم، معمولاً اسامی خاصی در کشورهایی مشخص بهذهن میرسد و کسی نمیداند مثلاً وضعیت زنان در کشوری مانند چین چگونه است؛ و اگر اثری درباره جنبش فمینیست دراینکشور منتشر شود، چقدر در رسانهها تبلیغ میشود و امکان بحث درباره آن وجود دارد؟ حقوق زنان در هر جامعه تعریف خود را دارد و با یک یا چند نگاه متعلق به جوامع دیگر نمیتوان، تغییراتی مناسب ایجاد کرد». او در مصاحبهای در سال 2014 با کارگردان همین مستند در سایت Women's Media Center نیز تأکید کرد: «من در جایی توانستم پیشرفت کنم که اقداماتی در حوزه زنان انجام شده بود و من هم اگرچه تلاشهای خودم را داشتم؛ اما چون بخشی از تلاشها را سایر افراد انجام داده بودند یا میدادند، راهم را هموارتر میدیدم؛ اما اوضاع برای زنان چین همینحالا چقدر مستعد تغییر است؟ مادر من سواد خواندن و نوشتن نداشت؛ چون اصلاً در شهرشان درآنسالها مدرسهای برای دختران وجود نداشت. واقعاً آیا در چنین فضایی، انتظار رشد برای جنبش زنان رؤیا نیست؟ وقتی کتاب زندگینامهام منتشر شد، ویراستار چینیام به من گفت که توزیع آن در چین، تأثیر مطلوبی بر زنان آنجا داشته؛ چون حالا فرصتهایی برای تغییر نگاه بهوجود آمده. البته درنظر بگیرید که حالا در چه سالی هستیم. آیا عجیب نیست که تاکنون هیچ تصور مشخصی از فمینیسم در چین نداشتهایم؟» فعالیتهای اجتماعی «گریسلیبوگز» درمورد زنان، مانند سایر فمینیستها نبود و او بیشتر بر این دیدگاه تأکید داشت که اگر قرار است جامعهای به تعادل برسد، باید همه وجوه آن؛ اعم از گروههایی که در اقلیت میایستند که البته عمدتاً در جوامع نابرابر، زنان نیز درایندسته قرار میگیرند، وارد عمل شوند و تغییرات کوچک در افراد است که به جامعهای متحول میانجامد. شاید ازاینرو، نتوان او را یک فمینیست با افکار موردانتظار از این جریان دانست؛ یا حتی صاحب اندیشهای منحصربهفرد دراینعرصه نامید؛ اما تلاشهایی که سالها برای ایجاد برابری کرده را نمیتوان در تسهیل ادامه مسیر برای زنان نادیده گرفت. او در 5اکتبر 2015 در «دیترویت» (میشیگان/آمریکا) درگذشت.