زنان و مسائل پیرامونشان از نگاه اندیشمندان
بلا ابزوگ
سروناز بهبهانی/«بِلای جنگجو» لقبی بود که هوادارانش به او داده بودند: «بِلا ابزوگ»؛ وکیل، نماینده مجلس و کنشگر اجتماعی که در دوران فعالیتهای پرشورش، رهبریِ جنبش زنان را بهدست گرفت. او با پیوستن به فمینیستهای جریانسازی همچون «گلوریا استاینم»، «شرلی چیزم» و «بتی فریدان»؛ «حزب ملی سیاسی زنان» (NWPC) را ایجاد کرد و با تلاشهای پیوسته دراینمسیر، بهعنوان یکی از چهرههای اصلی «اکوفمینیسم» شناخته شد. «جایگاه زن در خانه است؛ خانه نمایندگان» درواقع، شعار اولین کمپین او در سال 1970 بود که بهخوبی چشمانداز تعریفشده در برنامههای پیشروی او برای حضور در قالب یک زن فعال در جامعه را تصویر میکرد؛ او میخواست وارد جریانهای صاحب قدرت در جامعه شود و ازاینرو، پیوستن به مجامع و محافل سیاسی را گامی لازم و اساسی برای بهبود جایگاه زنان میدانست. زمانیکه سال 1975 توسط سازمان ملل متحد «سال جهانی زنان» ((IWY نامیده شد؛ «جیمی کارتر» (سیونهمین رئیسجمهوری ایالات متحده) «بِلا» را رئیس اجلاس این رویداد کرد و این انتصاب بهنوعی، شروع طوفانیِ این فمینیست در مسیر انتخابیاش شد. از همانسال هم بود که 8 مارس را بهعنوان «روز جهانی زنان» نامگذاری کردند.
«بلا ساویتزکی ابزوگ» در 24 جولای 1920 در نیویورکسیتی (آمریکا) متولد شد. والدینش از مهاجرین یهودیِ روس بودند. مادرش؛ «استر» خانهدار بود و پدرش؛ «امانوئل» مجموعهای بهنام Live and Let Live Meat Market را اداره میکرد که فعالیتش در حوزه گوشت بود. «بلا» از همان کودکی نیز روحیه مبارزی داشت و سعی میکرد در هر رقابتی، سایر بچهها را شکست دهد. وقتی بزرگتر شد نیز به محل کار پدرش رفت تا بهعنوان صندوقدار، در آنجا مشغول شود. آموختن امور مذهبیشان، باعث شد تا زمینههای فمینیسم در او شکل بگیرد؛ او اینماجرا را در کتاب «خانم بِلا ابزوگ به واشینگتن میرود» (1972) چنین توضیح داده: «وقتی همراه خانواده به کنیسه میرفتم، متوجه شدم که زنان را به ردیفهای عقب بالکن میفرستند و این چیزی بود که دوستش نداشتم». هنگامیکه به 13سالگی رسید، پدرش از دنیا رفت و جرقه دوم در ذهنش زده شد؛ خاخامهای کنیسه ارتودوکس اجازه ندادند تا او دعای «کدیش» را برای پدرش بخواند؛ زیرا تنها، پسر یا پسران متوفی اجازه اینکار را داشتند. ازآنجاکه این خانواده فرزند پسری نداشت، «بلا» بهمدت یکسال هرصبح به کنیسه میرفت و نهتنها برای پدر درگذشتهاش دعا میکرد؛ بلکه سنتها را نیز نادیده میگرفت. او بعد از فارغالتحصیلی از دبیرستان «والتون» در «برانکس»، راهی دبیرستان «فلورانس مارشال» شد که بهزبان عبری اداره میشد و ازطریق شرکت در کلاسهای ویژه آن دبیرستان نیز به آموختن ویولن پرداخت. او بعدها در «کالج هانتر» دانشگاه «نیویورکسیتی» رشته علوم سیاسی را دنبال کرد و همزمان در حوزه علمیه یهودیان آمریکا، تحصیل کرد. او در کالج، رئیس شورای دانشجویی و عضو فعال «اتحادیه دانشجویی آمریکا» (ASU) بود. آشناییاش با «میم کالبر» که یک روزنامهنگار فعال در حوزه زنان بود؛ منجر به تأسیس «سازمان محیط زیست و توسعه زنان» (WEDO) شد؛ یک مجموعه شاخص غیرانتفاعی بینالمللی که از برابریِ زنان در سیاست جهانی حمایت میکرد و از جمله موفقیتهای اولیه آن، دستیابی به برابری جنسیتی در اسناد نهایی دستورکار 21 و بیانیه «ریو» بود؛ حتی در سال 2006، جایزه Champions of the Earth را ازسویِ «برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد» (UNEP) دریافت کرد. آشنایی این دو، به حضورشان در دبیرستان «والتون» برمیگشت؛ از همانجا نیز برای ادامه تحصیل، راهیِ «کالج هانتر» شدند. او بعداً در سال 1944 و از دانشگاه «کلمبیا» مدرک حقوق گرفت. این مدرک، راه او را در جاده دلخواهش هموار کرد و در سال 1945 به New York Bar پیوست: «کانون وکلای ایالت نیویورک» که مجموعهای داوطلبانه برای وکالت بوده و مأموریتش، ترویج اصلاح قانون در امر تسهیل اجرای عدالت. درآندوره او در دفاتر وکلای کارکشته و مطرحی نظیرِ «لی پرسمن» (یكی از كارگزاران دولت آمریكا كه در سال 1948 نامش بهعنوان جاسوس اطلاعات شوروی در اواسط دهه 1930 مطرح شد)، «ناتان ویت» (از 1937 تا 1940 بهعنوان دبیر شورای ملی روابط کار فعالیت داشت) و «هارولد کامر» (از بنیانگذاران انجمن وکلای ملی که بهدلیل مشارکت در قانون کار، حقوق مدنی، مسائل صلح و عدالت و موارد آزادی بیان شهرت داشت) فعالیت کرد و تجربههای بسیار آموخت. گفتنِ ایننکته در مرور زندگی «بلا» اهمیتی ویژه دارد که او در دهه 1940 وکیل شد؛ یعنی زمانیكه تعداد اندکی از زنان وكالت میكردند. تخصص او در امر وکالت، پروندههای مربوط به حقوق کار و آزادیهای مدنی بود. عمده پروندههایش در اوایل فعالیتش نیز مربوط به محدوده پرتنش ایالات جنوبی میشدند.
یکی از تلخکامیهای او درآنزمان مربوط بود به دادگاه جنجالیِ «ویلی مکگی»؛ مرد سیاهپوستی که در سال 1945 بهجرم تجاوز به زنی سفیدپوست، به اعدام محکوم شد. هیئتمنصفه این پرونده که همه اعضای آن سفیدپوست بودند، تنها 2.5دقیقه برای صدور چنین حکمی مشورت کردند! درخواست تجدیدنظر «بلا» رد؛ و آن مرد اعدام شد. این ناکامی، انگیزه او را برای حمایت از حقوق اقلیتها در جامعه که زنان نیز بهویژه درآنسالها جزوشان بودند، تشدید کرد. سالهابعد البته «بلا» شاهد یک موفقیت بزرگ درراستای فعالیتهای خود بود: در سال 1961 و حوالی اوجگیریِ جنگ سرد، حدود 50هزار زن در 60 شهر ایالات متحده، علیه آزمایش سلاحهای هستهای، تظاهرات کردند که تبدیل به بزرگترین «مارش صلح زنان» در عرصه ملی درطول قرن بیستم شد؛ حرکتی که به «اعتصاب زنان برای صلح» (WSP) معروف است. حدود 1500 زن در پائین «بنای یادبود واشینگتن» بهرهبریِ «داگمار ویلسون» (زنیکه بهخاطر مبارزه علیه آزمایشهای هستهای بهشهرت رسید) اعتراض خود را نشان دادند؛ درحالیکه رئیسجمهوریِ وقت؛ «جان اف کندی» شاهد این منظره از پشت پنجرههای «کاخ سفید» بود. این اعتراض، به فشار آمریكا و اتحاد جماهیر شوروی برای امضای پیمان منع آزمایش هستهای در دوسالبعد كمک كرد. «بلا» نیز عضوی از آن زنان بود که بهخاطرش و البته بسیاری اقدامات مشابه و موضعگیریهای سیاسی، نامش وارد فهرست مخالفان سیاسیِ «نیکسون» شد. او حتی در دوران «مککارتیسم»، از معدود وکلای حقوقی بود که مایل بود علناً با کمیته فعالیتهای غیرآمریکایی مجلس مبارزه کند.
«بلا» در سال 1970 تصمیم گرفت وارد حزب دموکرات شود و ازاینرو، برای انتخابات مقدماتی، «لئونارد فرابستین» را که 14سال نماینده حوزه غرب «منهتن» بود بهچالش کشید و او را در مناظرهای طوفانی مغلوب کرد و در انتخابات عمومی نیز رقیبی همچون «بری فاربر» را که مجری یک تاکشوی معروف بود، شکست داد. او که برای دو دوره نماینده بود، بهسختی با قوانین دستوپاگیر مبارزه کرد. یکی از چالشهایش درآندوره، بهسرکردنِ کلاههای رنگی بود که استفاده از آنها ممنوع بود؛ اما او بهندرت بدون کلاههای محبوبش دیده میشد. هرچند وقتی کسی از او چون زیر بار زور نرفته و از کلاهش دست نمیکشد؛ تمجید میکرد، با ابرازتأسف از این سطحینگریها که مبارزات بیامانش را برای تثبیت حقوق و جایگاه زنان، در حد «حفظ یک کلاه» میدیدند، به یک پاسخ تکراری اکتفا میکرد: «آنچه زیر کلاه است، اهمیت دارد!» او که ازسویِ همکاران خود بهعنوان سومین زن بانفوذ مجلس شناخته میشد؛ سرانجام قافیه را در انتخابات 1976، به «دانیل موینیهان» باخت و از کنگره خارج شد. تلاش وی برایآنکه شهردار نیویورک شود، به سرانجام نرسید؛ اما «جیمی کارتر» در سال 1977 او را روی کرسی ریاست کمیسیونی که در سال جهانی زنان ایجاد شده بود، نشاند؛ گرچه در انتها این انتصاب به خلق تنش میان دولت و فعالان فمینیستی منجر شد. «بلا» طی سالها حضور فعال خود، سازمانهای مختلفی را برای حمایت از حقوق زنان، تأسیس و اداره کرد و حتی دست به تشکیل «مجمع زنان» در ساختار «سازمان ملل متحد» زد تا بتواند تحلیل مناسبی از وضعیت زنانِ جهان بااتکابه آمارهای اینمجموعه بزرگ، برای نیل به اهدافش داشته باشد. او واقعاً تاآخریننفس در میدان مبارزه حضور داشت و حتی در اواخر عمر، سوار بر ویلچر، عازم مقاصد موردنظر خود برای پیگیری اقداماتش میشد. آخرین سخنرانی عمومی او در مارس 1998 و مقابل سازمان ملل انجام شد.
وی پس از چندینسال مبارزه با سرطان پستان، به بیماری قلبی مبتلا شد و در 31 مارس 1998، در مرکز پزشکی «کلمبیا-پرسبیتریان» دراثر عوارض ناشی از جراحی قلبِ باز درگذشت؛ هنگام مرگ 77ساله بود. وی به تالار مشاهیر ملی زنان در «سنکا فالز» راه یافت و یکسال قبل از مرگش، بالاترین نشان و افتخار غیرنظامی را در «سازمان ملل» گرفت: جایزه صلحبانان Blue Beret! او در سال 1994 با رماننویسی بهنامِ «مارتین ابزوگ» ازدواج کرد که البته دلال بورس نیز بود. این ازدواج تا زمان مرگ «مارتین» در سال 1986، پایدار ماند. آنها دو دختر داشتند.