کندوکاوی در جهانِ رضا عطاران
سروش راسخ
ستاره یکشبه زیاد داریم و البته ستارههایی که در دوران افول و نبود رقیب، پا گرفتهاند یا ستارههایی که بهرغم تلاشهای پیوسته، دیرهنگام و در یک درخشش ناگهانی، به نامهای مطرحی در کارهای تصویری بدل شدهاند. بعضی ستارهها هم نان اعتبار موهای سفیدشان را میخورند و در جایگاه یک پیشکسوت، عنوان ستاره را یدک میکشند. البته معنای «استار» با تعاریفی اینچنین منافات دارد و دستکم در عرصه بازیگری؛ آنهم سینما، یک ستاره، چهره محبوبیست که نهتنها هنرش را بهشکل خوبی عرضه میکند؛ بلکه تضمینی برای گیشه است. بااینتعریف، رضا عطاران یک پدیده است. او در زیباییشناسی بصری یک چهره در قاب تصویر یا همان کلوزآپ، آن جاذبههای لازم را ندارد که بگوییم بهخاطر چهرهاش مطرح شده. ازسوییدیگر، در دورهای بهعنوان یک هنرپیشه پرفروش وارد فهرست گیشهسازها شد که رقبای قدرتمندی در هردوشکل آثار طنز و جدی کنارش حضور دارند. او یکباره هم پا نگرفته که بگوییم از دسته ستارههای یکشبه است؛ و طی سالهای طولانی تواناییهایش را تثبیت کرده است. شباهتی هم به ستارههایی ندارد که بعد از 40سالگی با یک اثر خاص و بهواسطه کلیت آن اثر و نام کارگردانش، بیشتر شناخته شدهاند؛ چون سالهاست طعم موفقیت، چاشنی کارهایش بوده است و البته این ویژگی خاص را دارد که هم در بازیگری و هم در کارگردانی، آن سطح خوب از موفقیت را تجربه کرده است و شاید بتوان گفت دراینزمینه یک استثناء در سینمای ماست. عطاران متولد 20 اردیبهشتماه 1347 است. او دو خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خود دارد و فرزند سوم خانواده است؛ عطاران اصالتاً اهل کاخک بوده و اگرچه برای ادامه تحصیل در رشته طراحی صنعتی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، از مشهد به پایتخت آمد؛ اما بهرغم علاقه به رشته تحصیلیاش، به بازیگری، فیلمنامهنویسی و کارگردانی روی آورد. عطاران کارش را در دهه 60 و در تئاتر مشهد با مرحوم حسن حامد شروع کرد که این همکاری تا مرگ حسن حامد در سال ۱۳۷۱ ادامه داشت. آشنایی او با مهران مدیری در یک نمایش باعث شد تا به جمع «ساعت خوشی«ها بپیوندد و استارت کار کمدیاش زده شود. «سیب خنده» شروعی برای کارگردانی هنریاش بود که با «کوچه اقاقیا» جدیتر شد و با مجموعههای «خانهبهدوش» و «متهم گریخت» به اوج رسید. عطاران با «خوابم میآد» کارگردانی سینما را آغاز و با «ردکارپت» همه را غافلگیر کرد؛ هرچند سیمرغ را برای بازیگری در «طبقه هساث» بهکارگردانی کمال تبریزی گرفت. عطاران، امسال نیز جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد را در سیونهمین جشنواره فیلم فجر و برای بازی در فیلم «روشن» گرفت. او میگوید: «من نقش آدمهایی که کمی بلاهت دارند را دوست دارم. این آدمها آنچنانکه باید، جدی گرفته نمیشوند؛ درحالیکه زاویه نگاهشان به دنیا و آدمهایش جالب است. گاهی در نقشهایی که بازی کردهام، شخصیتی بود که بهنظر میآمد زرنگی خاصی در رفتار و حرفهایش هست و شاید بهباور عموم؛ یک فرصتطلب واقعی باشد؛ اما من یک آدم را بهشکل رو و بیپرده نشان دادم؛ نخواستم او را چندلایه بهتصویر بکشم. آدمهایی ازایندست، پیچیدگی ندارند و تمام آنچه میگویند و انجام میدهند، بدون هیچ ویرایش و سانسوریست که خب ممکن است بیادب، سودجو و گستاخ هم دیده شوند؛ اما واقعی هستند». عطاران ادامه میدهد: «اینکه بعضیاوقات همه ما احساس میکنیم مورد بیعدالتی واقع شدهایم، طبیعیست؛ مثلاً فکر میکنیم اگر قرار بود همهچیز بهاندازه مساوی تقسیم شود، بیشک حق ما بیشازاینچیزیست که داریم. البته این نگاه شخصی و قضاوت شخصی ماست؛ وگرنه شاید اصلاً اینطور نباشد. ما همیشه هنگام قیاس خودمان، کمبودها و نداشتهها را میبینیم و به داشتههایمان توجهی نمیکنیم. من از آنچه به آن رسیدهام، راضیام. سالهاست راضی زندگی کردهام. خیلی بلندپروازانه فکر نمیکنم». او میافزاید: «زندگی، یک جریان عجیب است که مدام میخواهد شما را غافلگیر کند. البته من سعی کردهام زندگی را پیچیده نبینم. آدمهاییکه در کارهایم نشان میدهم نیز آن پیچیدگی را ندارند و اتفاقاً سادگیشان درمواجههبا پیچیدگیهای شرایط و روابط و موقعیتهاست که داستانشان را میسازد؛ مثلاً آدمیکه در ردکارپت نشان دادم، حسی از درماندگی داشت؛ انگار با امیدی واهی زندگی میکرد و میخواست دست به هرکاری بزند تا او را جدی بگیرند. شاید در نگاه بیرونی حتی موقعیتهایی که در آنها قرار میگیرد، خندهدار باشد؛ اما وضعیت کلیاش خندهدار نیست. زندگی گاهی واقعاً همین شکلیست؛ یعنی ممکن است اتفاق تلخی بهشکلی مسخره برای ما رخ بدهد». او درباره نقش خود بهعنوان کسیکه سالهاست باعث شادی مردم شده، میگوید: «من با آنچه حالا بهاسم فلسفه، تفکر یا هرچیزی مطرح میشود، کاری ندارم؛ چون آدم باسوادی هم دراینزمینهها نیستم؛ اما بهنظرم باید وظیفه انسانبودنمان را در مقابل هم بهجا بیاوریم. شما در هر جایگاهی که هستید، اگر بهنوعی با مردم سروکار دارید، باید به اینکه درقبالآنها مسئولیتی دارید، توجه کنید. این میتواند حتی بهاندازه یک لبخند و سلام و احوالپرسی با همسایهتان در حد یک همسایه باشد یا کارگردانی که باید برای نیاز جامعهاش کاری بسازد؛ کاریکه آنها را سرگرم سازد، چیزی به آنها اضافه کند، آنها را متوجه موضوعی بکند، آنها را شاد کند یا حتی گاهی احساساتشان را به هیجان درآورد. وقتی مردم متوجه این بشوند که شما به نیاز آنها توجه میکنید، حتماً با شما همراه میشوند». او درباره وجود تله کلیشه در مسیر یک بازیگر، معتقد است: «بهشخصه دلم میخواهد حالا که این توانایی را دارم، دیگران را خوشحال کنم. شاید در ساخت کارهای سینماییام اینمسئله را خیلی رعایت نکردم؛ اما بهاینمعنا نیست که از آن سبک کار قبلیام کاملاً دور شدهام و توجهی به انتظاری که مردم از عطاران دارند، نمیکنم. گاهی شما باید خودتان را اثبات کنید و من دوست داشتم در سینما اینکار را انجام دهم؛ کاریکه نشان دهد عطاران نیز اگر لازم باشد، در ژانر دیگری میتواند باشد. این فقط ماجرای عطاران نیست؛ مسئله تمام آدمهاییست که در نگاه کلیشهای محدود شدهاند. اگر فتحعلی اویسی یا مرحوم سیروس گرجستانی امکانی برای کار طنز پیدا نمیکردند، کسی باور میکرد آنها اصلاً این توانایی را دارند؟ ما بههمینراحتی و با یک قضاوت ازپیشتعیینشده گاه مانع رشد کسی میشویم». او میگوید: «نمیدانم سبک ویژهای دارم یا نه؛ اما این شکل کاریست که دوست دارم. گاهی دلم میخواهد آنچه بلدم را در قالبهای تازه تجربه کنم. بههرحال تا کاری را انجام ندهم که نمیدانم میتوانم یا نه. درمورد بازیگری نیز همین است. هرچندکه در بازیگری بهسمتی میروم که دلم با آدمهای آن گروه یا خود نقش و کار باشد؛ مثلاً در فیلم «طبقه هساث» شاید اگر کمال تبریزی یا پیمان قاسمخانی نبودند، واردش نمیشدم. شما وقتی وارد کار میشوید، هیچچیزی ندارید جز اطمینان و عشقی که حضور بعضی آدمها به شما میدهند». او ادامه میدهد: «من دلم میخواهد آنچیزیکه در ذهنم هست و دغدغهاش را دارم، نشان بدهم. چیزهاییکه هست و باید به آنها توجه کرد؛ مثلاً در سریالهایی که داشتم، اختلاف طبقاتی برایم مهم بود یا مهاجرت و حتی اعتیاد! اما در کنار آنها آنچه برایم مهم بود، کنش و واکنش آدمها درمواجههبا شرایط و آدمهای دیگر است». او ادامه میدهد: «آدم کنجکاوی هستم؛ اما این حس را با سؤالکردن برطرف نمیکنم. چون کمی خجالتی هستم. بیشتر سعی میکنم به آدمها و رفتاری که دارند و اتفاقات دوروبرم خوب نگاه کنم. وقتی به زندگی جاری کنار خودتان نگاه میکنید، متوجه میشوید که چقدر سوژه برای کارکردن هست و چه اتفاقهایی میتوانند روایت سینمایی و داستانی پیدا کنند». او میگوید: «من از زندگی لذت میبرم؛ چون جریان سیالی دارد. خیلیوقت است به این رسیدهام که زندگی گذراست و چیزی درایندنیا ماندگار نیست. همینحالا همه بهواسطه اتفاقی شما را به یاد دارند؛ اما خیلیراحت چندوقتدیگر در حافظهشان جایی ندارید. این کمی میتواند ناراحتکننده یا خوشحالکننده باشد. وقتی اینطوری دنیا را نگاه کنید، همهچیز نسبی میشود و با نگاه نسبی دیگر چیزی صددرصد شما را خوشحال یا ناراحت نمیکند». عطاران که اولین تجربه حضورش در سینما، بازی در فیلم «کلید ازدواج» (۱۳۷۶) بهکارگردانی داوود موثقیست، میگوید: «بازیگری برای من کاملاً جدیست و با تمام عشقم روی آن کار میکنم؛ یعنی اگر عشقی وسط نباشد، شما تمایلی برای کار با وجود اینهمه مسائل حاشیهای نخواهید داشت. سینما برای من فرصتی تمامناشدنیست تا مرزی بین خیال و زندگی واقعی قائل شوم و بخواهم از تکرار خودم جلوگیری کنم». این هنرمند درباره آثار جایزهگرفتن بر روی خودش، معتقد است: «جایزهگرفتن حس خوبی دارد و مهمتراینکه شما احساس میکنید توانستهاید به بخشی از هدفی که داشتید، برسید. هیچکسی از اینکه از او تقدیر کنند، بدش نمیآید. وقتی جایزه به کسی میرسد، روی آن آدم حساب ویژهتری باز میکنیم. البته شاید بتوان اینطور هم گفت که گاه برایآنکه به چیزی یا کسی توجه کنیم، حتماً باید او را در بوق و کرنا کنیم. این میتواند ناراحتکننده باشد که شما سالها کار کنید و آنجاییکه انتظار توجه دارید، از شما دریغ شود. خیلیها بدون جایزه هم موفق هستند و کارشان را؛ هم بلدند و هم خوب انجام دادهاند. گاهی چیزهایی هست که معیاری جز سلیقه ندارد. بهنظرم بهترین کار ایناستکه آنچه درست است را انجام دهی و منتظر تشویق کسی نباشی، آدمها گاهی بهراحتی شما را ناامید میکنند. همان بهتر که خودت باشی». عطاران در سال ۱۳۹۷ پولسازترین بازیگران سینمای ایران لقب گرفت. سه فیلم «هزارپا»، «مصادره» و «خانم یایا» مجموعاً ۵۶میلیارد و ۷۵۱میلیونتومان فروش داشتند. او در سال ۱۳۷۳ با فریده فرامرزی؛ بازیگر سینما، ازدواج کرد.
امیرحسین بزرگزادگان