بازگشت به صحنه بعد از هشتسال دوری
نادر برهانیمرند؛ نامی انکارنشدنی در نماش ایران
«نادر برهانیمرند» در حوزه نمایشهای رادیویی فعالیت گستردهای داشته که حضور در گروه خالقان رمانهای صوتیشده معروفی همچون «آبلوموف»، «فراموشی»، «موز وحشی»، «نازارین» و «وزارت ترس» ازآنجملهاند.
«نادر برهانیمرند» نمایشنامهنویس، کارگردان، بازیگر و مدرس تئاتر ایران، قصد دارد بعد از گذشت پس از هشتسال دوری از کارگردانی تئاتر، نمایش «هدویگ» را روی صحنه بیاورد. کارگردانیِ نمایشهای «مرگ فروشنده»، «پاییز»، «در خواب دیگران»، «سردار»، «تولد»، «رومولوس کبیر» و ...؛ نویسندگی متون «بیبی بیدل»، «تهران زیر بال فرشتگان»، «پاییز»، «خوشبختیهای کوچک سوسکشدن»، «سردار»، «کابوسهای یک پیرمرد بازنشسته خائن ترسو» و ... ازجمله آثار این هنرمند تئاتر است. نمایش «هدویگ» که جدیدترین پروژه نمایشی «برهانیمرند» بهشمار میآید، روزهای پایانی آذرماه 1403 با حضور بازیگران شناختهشده و جوان تئاتر و سینما به صحنه خواهد رفت. «نادر برهانیمرند» متولد 1349 است و دارای کارشناسی مدرک نمایش با گرایش ادبیات نمایشی؛ که کارشناسی ارشد نمایش با گرایش بازیگری و کارگردانی را از دانشکده سینما و تئاتر دانشکده هنر دریافت کرده است. او بهعنوان عضو شورایعالی تئاتر فجر، عضو شورای سیاستگذاری رادیونمایش، عضو کمیته آموزش صدا، مدیر دفتر ادبیات نمایشی مرکز هنرهای نمایشی رادیو، مدیر گروه نمایش و ادبیات رادیونمایش، مدیر و سردبیر برنامههای رادیویی «جمعهها با تئاتر»، «پرده دوم»، «در آدینه با نمایش»، «گفتگوی هنر»، «نمایش اقتصاد»، «از رمان تا نمایش»، «کارنامه» و ... فعالیت کرده و جایزه سوم کارگردانی از جشنواره تئاتر فجر برای «تیغ کهنه»، جایزه دوم نمایشنامهنویسی و سوم کارگردانی از جشنواره تئاتر فجر برای «پاییز»، جایزه دوم نمایشنامهنویسی از جشنواره تئاتر فجر برای نمایشنامه «ببین چه برفی میآید» و لوح تقدیر بازیگری از جشنواره تئاتر فجر برای بازی در «شبهای آوینیون» را در کارنامه دارد.
اولین جرقههای تئاتر چهزمانی در ذهن او شکل گرفت؟ خودش میگوید: «من در خانوادهای فرهنگی بهدنیا آمدم. مادرم معلم بود و برادرم کتابخانهای داشت که در آن، همهجور کتابی بود؛ از شریعتی و مانیفست و جان شیفته و پرو صمد بهرنگی و ر اعتمادی تا شاملو و شکسپیر و ... اولینبار اتللویِ شکسپیر را در کتابخانه برادرم خواندم؛ کتاب کوچکی بود در قطع جیبی و همراه با عکس؛ اولین نمایشنامهای بود که خواندم و از فرم غریب نوشتاری آن هم سردرنیاوردم. در شهر کوچکی زندگی میکردم و اصلاً تئاتر ندیده بودم. البته گاهی نمایش رادیویی گوش میکردم. در دوره نوجوانی، روزی اتفاقی در سینما تاج شهرمان نمایشی بهنام چاه را دیدم. این، اولین مواجهه مستقیم من با تئاتر بود که برایم خیلی هم جذاب بود. همانروز جادوی تئاتر کار خود را کرد و کنجکاویام را حسابی برانگیخت. شاید اگر آن جرقه اولیه نبود، مسیر زندگیام متفاوتتر از امروز میشد». او دراینبارهکه آیا در مدرسه تئاتر کار نمیکردید؟ میگوید: «اتفاقاً دورهای که ما مدرسه میرفتیم، آموزشوپرورش بخش مهمی داشت بهاسم امور تربیتی؛ و به فعالیتهای فوقبرنامه دانشآموزان میپرداخت و برای شهرستانها خیلی ایده درخشانی بود. نمیدانم بعدها چرا تعطیل شد. آنقدرکه امور تربیتی برای ما جذاب بود، مدرسه نبود. آنجا کار تئاتر میکردیم و در دوره دبیرستان رسماً جزو تیمهای دانشآموزی بودیم و در جشنوارههای دانشآموزی شهرستانی، استانی، منطقهای و کشوری کار کردیم. در دوره دبیرستان به جشنواره سراسری رامسر راه یافتیم و اتفاقاً همانجا با کورش نریمانی آشنا شدم. آنها از لرستان کار داشتند و ما هم نمایشی داشتیم بهاسم خرقه ارغوانی؛ که من در آن بازی میکردم. چادر اسکان آنها کنارِ ما بود و دعوایی بینمان درگرفت و چهره کورش در ذهنم ماند؛ تااینکه در مصاحبه عملی دانشکده، کورش را دیدم که با همان کلاسور جشنواره دانشآموزی آمده بود! اجازه بدهید از مربیمان کورش نبیزاده هم یادی کنم که بعدها متوجه شدم در تهران خبرنگار بود. بچه شیراز بود و بهخاطر علاقهمندیام به تئاتر، با وی خیلی مأنوس شدم و بعد از بازگشت به مرند، با وی نامهنگاری میکردم و برایم جزوه میفرستاد و برای تحصیل در رشته تئاتر راهنماییام کرد. روحش شاد! چندسالپیش در ماجرای کرونا فوت شد. پس از قبولی در دانشگاه، خیلی جدی وارد فضای کار شدم». او ابتدا ادبیات نمایشی خواند و بعد هم کارگردانی؛ درآندوره چند نمایش بازی کرد؛ اما بعد از دانشگاه بهندرت بازی کرد. دراینباره توضیح میدهد: «ورودی سال 67 دانشکده سینما تئاتر هستم؛ دومینسال گشایش دانشگاهها بعد از انقلاب فرهنگی. آنموقع تعداد دانشجویان تئاتر در دانشکده سینما تئاتر خیلیکم بود. با کوروش نریمانی، سیامک صفری، حسن معجونی، مجید گیاهچی، شهریار رشیدعلیپور، رضا حامدیخواه، محسن قصابیان و ... همدورهای بودم. آنزمان دانشکده کلاً دراختیار سینما بود. پلاتوی تمرین و هیچ امکانات دیگری برای تئاتر تعریف نشده بود. بااینحال سعی کردیم روی پای خود بایستیم و شروع کردیم. هریکاز بچهها کاری دست میگرفت، دیگران برایش بازی میکردند. ازاینرو، درآندوره خیلی بازی میکردیم و چون بازی من هم بد نبود، پیشنهاد زیاد داشتم! آنزمان تئاتر برای مدیر وقت دانشکده اولویت دوم بود و ما بهزحمت، پلاتویی برای خودمان دستوپا کردیم که قبلاً انبار بود. خوب یادم هست رفتیم پیش آقای منتظری (مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی) و برای تجهیز پلاتو کمک خواستیم. او هم با روی گشاده پذیرفت و گفت امسال در جشنواره تئاتر فجر، بخشی بهنام سمینار تئاتر فرانسه و آشنایی با تئاترهای اسلامی داریم. شما صفرتاصد این سمینار را برگزار کنید و من هم پلاتویتان را تجهیز میکنم. سمینار، خوب برگزار شد و کلی امکانات گرفتیم. پودسهایی که الآن در دانشکده هست، همانهاییست که آقای منتظری برای ما فراهم کرد و آنزمان هفت،هشت پروژکتور هم به ما هدیه داد. من دانشجوی فعالی بودم. درهماندوره پایم به دانشکده هنرهای زیبا هم باز شد و در سالن تئاتر تجربه، جزیره (فوگارد) و مرد مومی را اجرای عمومی کردم». وی درپاسخبهاینکه در جشنواره دانشجویی هم شرکت داشتهاید؟ میگوید «بله؛ همانسالهای اول دانشکده نمایش خانه غزلخوان را که نوشته بودم کارگردانی کردم، در جشنواره دانشجویی کاشان اجرا کردم. کار دونفره بود که خودم بهاتفاق یک خانم در آن بازی کردم. همزمان و درهمانسال تنها بازیگر نمایش شکوفه سنگی هم بودم؛ مجید سرسنگی نوشته بود و رضا حامدیخواه آنرا کارگردانی کرد. بعدتر در سالن شماره 2 تئاترشهر آنرا اجرای عمومی کردیم. در جشنواره تئاتر دانشجویی سال 69 هم سیامک صفری کاری نوشت بهاسم زندگی که من کارگردانی کردم و سیامک با رؤیا فلاحی در آن بازی کردند. همانسالیکه علیرضا نادری نمایش پچپچههای پشت خط نبرد را کار کرد و آن ماجرای معروف پیش آمد. در تالار فردوسی دانشکده اجرا میکردیم و شنیدیم نمایش آنها در تالار مولوی با حاشیههایی همراه شده». او دراینبارهکه آیا با «نمایش ببین چه برفی میآید» خودتان را به فضای تئاتر معرفی کردید؟ میگوید: «پیشازآن رشیدعلیپور کار پایاننامهاش را بهاسم در منطقه جنگی دست گرفت که اولین کار حرفهای همه ما بود؛ البته در مقام بازیگر. در تالار مولوی اجرای عمومی رفتیم. تقریباً همه در آن بازی کردیم؛ من، کورش نریمانی، محسن قصابیان، محمد اعلمی، سیامک صفری ...؛ قبل از ببین چه برفی میآید، نمایشنامه کویر را نوشته بودم که پایاننامه لیسانسم (ادبیات نمایشی) و پایاننامه لیسانس کارگردانی رضا حامدیخواه بود و بعداً اجرای عمومی هم شد. بعداً نامش را به مرزی برای گذشتن تغییر دادم. کورش نریمانی، مهرداد ضیایی و رامین ناصرنصیر بازی کردند. ببین چه برفی میآید را ابتدا برای کلاس آقای حکیم رابط اتود زده بودم. بعد از لیسانس، همزمان با سربازی، کاملش کردم که با کارگردانی محسن قصابیان در جشنواره فجر اجرا شد و جایزه متن و کارگردانی گرفت و بعد در تالار مولوی اجرای عمومی رفت. این متن را تحتتأثیر رمان زندگی پیشرو (رومن گاری) نوشتم که البته هیچ ربطی هم به رمان ندارد؛ اما جرقه نوشتنش را زد. خود محسن قصابیان، همسرش، افسون فروزند، افروز فروزند و خانم گلچهر دامغانی در آن بازی کردند». او دراینبارهکه آیا در سربازی کار دیگری هم اجرا کرد؟ گفت: «در سربازی گفتم تئاتری هستم و در مرکز پیاده شیراز، جذب عقیدتی سیاسی شدم. آنزمان از جشنواره تئاتر دفاع مقدس دعوتنامه آمد و من هم برای فرار از سربازی نمایشنامه نسیم حضور را یکشبه نوشتم؛ که برخلاف میل و انتظارم قبول شد! حالا باید با سربازانی که هیچ تجربه تئاتری نداشتند، آنرا آماده میکردم. چندنفر از بچههای تئاتر شیراز را دعوت کردم و کار شکل گرفت. بعد از اجرا در جشنواره دفاع مقدس که آنسال در یزد برگزار شد، بهدعوت ارشاد استان، در تالار ابوریحان شیراز اجرای عمومی رفتیم. حتی بدون اطلاع پادگان با ارشاد قرارداد بستیم. بعداً با ترکیب دیگری، در فرهنگسرای خاوران اجرا رفتیم و تلهتئاترش را ساختم که فرید سجادی حسینی کارگردانی تلویزیونیاش را انجام داد و من علاوهبر کارگردانی هنری، بازی کردم». آیا نمایش «شکارگاه ممنوع» اولین همکاری او با محمد یاراحمدی بود؟ میگوید: «این نمایش اولین تلاش کارگردانی نسبتاً حرفهایام بود که در تالار سایه تئاترشهر بهطور مشترک با رقص کاغذپارهها (محمد یعقوبی) اجرا شد. زندهیاد پوپک گلدره، مهتاج نجومی، علی میلانی، کورش نریمانی، نرگس هاشمپور و الهه گلپری در آن بازی میکردند. یاراحمدی قبلاً متن را برای رادیو نوشته بود. شکارگاه ممنوع جزو اولین تلاشهای کارگردانی من و نویسندگی محمد بود. اجرای چندان موفقی نشد البته؛ ولی خیلی دوستش داریم. قصه یک دختر ارمنیتبار بود. از سفارت بلاروس آمدند و ما را به جشنواره بلاواژیا دعوت کردند. آنزمان مرکز هم از سفر گروهها حمایت میکرد». پسازآن نوبت نمایشنامه «باران اگر بخواهد» میشود که دراینباره توضیح میدهد: «این متن را هم برای کلاس آقای حکیم رابط نوشته بودم و آرش آبسالان آنرا کارگردانی کرد و من و الهه گلپری بازی کردیم. در جشنواره فجر بههمراه شبهای آوینیون اجرا داشتیم و سال 79 هم آنرا اجرای عمومی کردیم. البته دیگر من و خانم گلپری بازی نکردیم. زندهیاد صادق صفایی و شیوا ابراهیمی بازی کردند. بعدها متن را بازنویسی اساسی و چاپ هم کردم». او درباره «پاییز» که ظاهراً تحتتأثیر شرایط جنگ نوشته، میگوید: «منطقه زندگی من، درگیر جنگ نبود؛ اما حوادث جنگ خیلی ما را متأثر کرد و دغدغهام بود. همانزمان نمایشنامه افسانه بهاران را نوشتم که درباره جنگ بود و آنرا در جشنواره دانشآموزی در مرند و چند شهر اجرا کردیم. در دوران دانشکده هم خانه غزلخوان درباره جنگ بود. بهنوعی جنگ در قصههایم تنیده شده. با ورود به دانشکده، جنگ تمام شد؛ اما جریانات بعدازآن آغاز شد. پاییز، محصول دغدغه همیشگی من و گزارش روزگار آنزمان بود». او درباره گروه «تئاتر معاصر» نیز توضیح میدهد: «نطفه گروه از همان دوران دانشکده بسته شد و بعدازآنهم یکدیگر را میدیدیم. توجه به مسائل روز، نوعی پیمان نانوشته گروه بود؛ اینکه قرار است فرزند روزگار خود باشیم و به مسائل اجتماعی بپردازیم؛ منتها هریک بهسیاق خود». ایرانتئاتر