شادی؛ فرهنگی فراموش‌شده در جوامع امروز

مهرداد ناظری

در تاریخ ایران، روزهایی فراموش‌نشدنی وجود دارد. یکی‌از این‌روزها، روز بازی فوتبال به‌یاد‌ماندنی ایران در برابر استرالیا برای رفتن به جام جهانی 1998 فرانسه بود. آن‌روز ایران درمرحله پلی‌اف و در یک بازی سخت، توانست با مساوی دو بر دو در برابر استرالیا به جام جهانی صعود کند. صعود کردن تیم ملی همانا و شادی میلیون‌ها ایرانی در کوچه و خیابان همان... حضور میلیونی مردم در آن شب به‌یاد‌ماندنی بیشتر به یک انفجار شبیه بود تا شادی و سروری معمولی و مرسوم. بعد‌از‌آن در ایران از این مدل شادی‌های هیجان‌گونه و انفجاری زیاد دیده شد. پیروزی ایران بر تیم امریکا و مسابقات جهانی والیبال، مدال‌آوردن در المپیک و بعضاً نتایج رقابت‌های سیاسی. شادی، یکی‌از معمولی‌ترین و طبیعی‌ترین نیازهای بشری‌ست؛ اما در ایران عموما چون زمان و فراوانی شادی‌ها کم است، مردم در مواقع خاص به شادی‌های انفجاری روی می‌آورند. در‌واقع گویا حجمی از مطالبات جوانان، انباشت می‌شود و در قالبی غیر طبیعی خود را نشان می‌دهد. کسانی که برای اولین‌بار به ایران سفر می‌کنند، معمولا از یک‌چیز متعجب هستند و آن اینکه مردم در خیابان بسیار با یکدیگر درگیر می‌شوند. در واقع آمار نزاع‌های خیابانی در ایران بسیار‌بالاست.

ما عادت کرده‌ایم که بیشتر به یکدیگر فحش بدهیم و پرخاش کنیم تا به هم لبخند بزنیم و عشق را با هم تجربه کنیم. در مترو به‌صورت اکثر مردم نگاه کنید، همه عبوس، درهم و گرفته در کنار هم قرار گرفته‌اند. مثل یک کنسرو تن ماهی یا خیارشوری که مقداری ماهی یا خیارشور روی هم انباشت شده است! امروزه گفته می‌شود که شاخص شادی، یک نشانه توسعه‌یافتگی‌ست و جوامعی که شاد تر هستند، توسعه‌یافته‌تر محسوب می‌شوند. بر‌این‌مبنا دولت‌ها در کشورهای پیشرفته تلاش می‌کنند که اوقات فراغت بیشتری برای شهروندان ایجاد کنند. گفته می‌شود که هر‌قدر ساعات تفریح در جامعه‌ای زیاد‌تر باشد، آنها بهره‌وری بیشتری در کار خواهند داشت؛ چون فراغت، زمینه ایجاد خوشحالی در مردم است. در‌واقع کار مفید، نتیجه تلاش انسان‌هایی‌ست که به لحاظ روانی سالم هستند و از درون احساس خوبی نسبت به زندگی دارند؛ لذا هر‌قدر ساعات فراغت در جامعه‌ای بیشتر باشد، به همان نسبت کار از راندمان بالاتری برخوردار خواهد بود. همیشه با این‌سوال مواجه می‌شوم که چرا فرانسوی‌ها و حتی مردم سایر کشورهای اروپایی، تا این حد به کافه رفتن اهمیت می‌دهند؛ در‌حالی‌که آنها می‌توانند همان قهوه را با قیمت مناسب‌تر و ارزان‌تر در خانه آماده و مصرف کنند؟ دلیل اصلی، این‌است‌که کافه صرفا کارکرد نوشیدن یک قهوه را ندارد و افرادی که به مکان‌های عمومی می‌روند، به دیالوگ و برقراری ارتباط با سایرین و با‌هم‌بودن می‌اندیشند. اساسا در دنیای مدرن، مردم به سه نوع مکان می‌روند. منزل برای استراحت، محل کار برای درآمد و مکان‌های سوم برای تفریح و فراغت. در‌واقع کافه برای فرانسوی‌ها مکانی‌ست که می‌توانند به یکدیگر لبخند بزنند؛ روزنامه بخوانند و بحث‌های داغ سیاسی داشته باشند. در‌واقع فرهنگ کافه‌نشینی در اروپا ریشه در گسترش فرهنگ فراغت و لذت بردن از کنار هم بودن را دارد. در تحقیقی ثابت شده است مردمی که بعد‌از پایان کار بیشتر به مکان‌های عمومی می‌روند از مردمی که بلافاصله بعد‌از کار به منزل می‌روند، شادتر هستند. شادی، مهم‌ترین دستاورد بشری‌ست که صرفا توسط دستگاه بیولوژیک بدنی تولید نمی‌شود؛ بلکه اساسا به فرهنگ و زمینه‌های تجربی و باورهای مردم یک اقلیم ارتباط دارد؛ لذا در فرهنگ‌هایی که شادی ریشه دارد، مردم به شیوه‌های گوناگون آن را تجربه می‌کنند. هندی‌ها اگرچه ملت ثروتمندی نیستند؛ اما هرساله با برپایی جشنی، رنگ به یکدیگر رنگ می‌پاشند و کارناوالی از شادی و سرور ایجاد می‌کنند. در هندوستان، شادی یک امر مقدس است که همه اعم از فقیر و غنی باید آن را تجربه کنند. در ایران، هر‌چند در فرهنگ سنتی و باستانی ما روزهای شاد، بسیار رایج و متداول بوده است؛ اما به‌مرور و به‌واسطه مدرن شدن، غم، گستره بیشتری از لبخند پیدا کرده است. به‌طوری‌که امروزه ما در جدول شادترین ملل جهان، در رده‌های پایین آن جدول حضور داریم. در یک نظر‌سنجی، عده زیادی از دختران زیر سی‌سال ایرانی که در یک کلاس یوگا حضور داشتند، گفتند: «در کشور ما لبخند زدن معنای بدی به ذهن متبادر می‌کند. اکثر دختران در‌این‌تحقیق گفتند که ما عاشق مردم هستیم؛ ولی هر‌بار خواستیم احساسات واقعی خود را نشان دهیم با بدفهمی مواجه شده‌ایم. لبخند، بدون تردید یک فرهنگ است. مردمی که می‌توانند به هم لبخند بزنند، تجربه خوبی از با‌هم‌بودن و ابراز آن دارند؛ اما از طرف دیگر، نگرانی دیگری در سطح جهان وجود دارد و آن اینکه نرخ لبخند در جهان رو به افول و سقوط است. مرکز داده پردازی گالوپ در گزارش سالانه خود با عنوان «احساسات دوستانه در سال 2016»  که مبتنی‌بر مصاحبه‌های تحلیلی با صد‌و‌چهل‌و‌هفت‌هزار‌نفر از صد‌و‌چهل کشور جهان است، عنوان می‌کند که در مجموع، جهان از منظر گسترش لبخند، به‌عنوان یک رفتار اجتماعی مثبت، امتیاز 71 می گیرد که نسبت به سال 2014 کاهش محسوسی داشته است. در بخشی از گزارش گالوپ تاکید شده که علل شاد نبودن مردم جهان، متاثر از تنش‌های سیاسی و نوسانات اقتصادی‌ست. در ایران نیز مردم از لبخند پرهیز می‌کنند. در اتوبوس و مترو و مکان‌های عمومی، مردم بیشتر علاقه‌مند بحث‌های سطحی سیاسی هستند تا اینکه با هم از موضوعی خوشحالی کنند. هر‌چند روان‌شنا‌سان بر اثر لبخند بر سلامتی تاکید کرده‌اند؛ اما عموم مردم خندیدن را از یکدیگر دریغ می‌کنند. در ایران، عده‌ای خنده را نشانه بی‌هویتی جوانان می‌دانند‌؛ همین مسئله باعث تشدید فاصله نسل‌ها از همدیگر شده است. در سایت پیکته برین آمده که عموم مردم در خانه، بیشتر از محل کار لبخند می‌زنند. به‌طوری‌که سی‌درصد افراد مورد بررسی در‌این‌تحقیق تا بیست‌بار در طی روز در مواجهه با یکدیگر لبخند می‌زنند؛ اما همین افراد در محیط‌های ناآشنا فقط پنج‌بار لبخند می‌زنند؛ اما اگر این‌تحقیق درباره ایران انجام شود، شاید ناامید‌کننده‌تر باشد (‌البته در‌این‌مورد، تحقیق عملی در ایران صورت نگرفته است)؛ چرا‌که افراد حتی در خانه هم به همدیگر لبخند نمی‌زنند. گفته می‌شود یکی‌از دلایل اصلی آن، عدم امنیت شغلی، افسردگی گسترده، بی‌توجهی به یکدیگر و ضعف فرهنگ مهرورزی‌ست. در‌واقع چون شادی، آموختنی است، بچه‌ها کسی را سراغ ندارند که بشود از آنها شاد بودن را یاد گرفت. جامعه‌شناسان بر‌این‌باورند که دنیای کودکان، با دنیای بزرگسالان دو دنیای کاملا متفاوت است که هر‌روز افراد این‌ دو دنیا را بیشتر از هم دور، منزوی‌تر و غریبه‌تر می کند. بچه‌ها به‌واسطه ماهیت و جنس بودن‌شان به شادی گرایش دارند؛ اما بزرگسالان آن‌قدر درگیر مسایل و دغدغه‌های کاری و شخصی‌اشان هستند که جایی برای همگرایی و ایجاد شور و شادی بین آنها دیده نمی‌شود. اگر بپذیریم که شادی را می‌شود آموزش داد، در ایران نهادهای اثرگذار در‌این‌حیطه، کمترین نقش را ایفا می‌کنند. معلم‌ها در کنار والدین، فضای سرباز‌خانه یی را ایجاد کرده‌اند که در آن شادی، هرگز محلی از اعراب نخواهد داشت؛ البته در سال‌های اخیر، صدا و سیما تلاش کرده با تولید برنامه‌های نسبتا شاد، تا حدی فضای ذهنی مردم را تغییر دهد؛ اما آنچه حائزاهمیت است، این‌است‌که آیا ما می‌توانیم شادی عمیق را در مردم ایجاد کنیم؟ آمار بالای افسردگی و سایر اختلالات روانی، بیانگر آن‌است‌که شادی در مردم عمیق نیست و اگر کسی لبخندی هم بر لب دارد، از سر اجبار و در سطح صورت اوست که کور‌سویی از شادی دیده می‌شود. گویا هرکس، ماسکی از خنده بر صورت دارد که اگر کنار رود، زیر آن، چهره مخوفی از یک انسان رنج کشیده دیده می‌شود. انسانی که ظاهر انسانی دارد؛ اما از درون خشم و تنفر در همه وجودش انباشت شده است. شادی، زمانی در ما رشد می‌کند که انسان‌ها با خود واقعی‌شان لبخند بزنند و کسی سعی نکند که خود تصنعی‌اش را به‌جای خود واقعی‌اش نشان دهد. شادی، یک فرهنگ است که باید در گسترش آن بکوشیم. در آخر باید به این نکته توجه کرد که در جوامعی که فرهنگ استبداد ریشه دارد، شادی کمتر دیده می‌شود. فقر و خودکامگی از عوامل اساسی افول شادی در باور و روحیه یک ملت است. برای رسیدن به جامعه شاد باید فرهنگ دموکراسی و مشارکت فعال و جمعی مردم در محیط‌های اجتماعی تقویت شود. یعنی زمینه‌ای فراهم شود تا مردم خود را در جامعه با‌ارزش و اهمیت ببیند. جامعه شاد، محصول رشد یک تمدن در همه سطوح است و یقینا رشد یک‌بعدی در یک‌زمینه خاص می‌تواند عامل اساسی گسترش روحیه غمگساری و نا‌به‌هنجاری‌های رفتاری باشد. باید برای شاد زیستن، هرملتی اراده خود را به‌کار گیرد. شادی، محصول اراده و مشارکت ملتی‌ست که می‌خواهد در امروز و آینده خود تغییر ایجاد کند.

 

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه