رابطه تجربه نزدیک به مرگ و دیدگاه شغلی!
هستی وفایی: یک مطالعه جدید از محققان کانادایی نشان میدهد که تجربیات نزدیک به مرگ نهتنها نحوه نگاه افراد به مرگ، بلکه نحوه برخورد آنها با ساعات کاری را تغییر میدهد. این تحقیق که در مجله مدیریت، معنویت و دین منتشر شده است، نشان میدهد که کارمندان پس از کنارآمدن با مرگ، اغلب اولویتبندی زندگی حرفهای خود را بازبینی میکنند. بسیاریازآنها از دنبالکردن پول، مقام و پیشرفت شغلی بهسمت جستجوی کاری معنادار و روابط واقعی با همکاران و مشتریان تغییر جهت میدهند. در یک تجربه نزدیک به مرگ چه اتفاقی میافتد؟ بهنقلاز اساف، تجربههای نزدیک به مرگ (NDE) تجربیات عمیقاً شخصی هستند که برخیازافراد پس از تقریباً ازدستدادن جان خود گزارش میدهند. این تجربیات میتواند شامل احساساتی مانند شناورشدن بر فراز بدن، مرور لحظاتی از زندگی، مواجهه با موجودات معنوی و احساس عمیق وحدت و عشق باشد. محققان ازطریق مصاحبه با بزرگسالان شاغلی که تجربه نزدیک به مرگ داشتهاند، تغییرات عمیقی را در نحوهٔ رویکرد اینافراد به زندگی کاریشان شناسایی کردند. بسیاری از شرکتکنندگان گزارش دادند که دستاوردهای شغلی سنتی و موفقیت مالی پس از مواجههٔ نزدیک با مرگ، اهمیت خود را از دست دادهاند. برای بسیاری از بازماندگان از تجربه نزدیک به مرگ، این تحول چشمگیر بود. بسیاریازآنها شغل خود را برای رسیدن به کار معنادارتری ترک کردند. یکی از شرکتکنندگان توضیح میدهد، آنها بهجای پیشرفت در شرکت، کارآفرینی را انتخاب کردند و بهجای ارضای نفس، بر رضایت معنوی تمرکز کردند. برخیدیگر شغلهای فعلی خود را طوری تغییر دادند که با ارزشهای جدیدشان همسو باشد، همدلی بیشتری نسبت به همکاران و مشتریان ایجاد کردند، یا تواناییهای غیرمعمولی را که معتقد بودند پس از تجربهٔ نزدیک به مرگشان بهدست آوردهاند، در خود پیدا کردند. یکی از شرکتکنندگان توضیح داد که چگونه ناگهان توانایی حس شهودی آسیبها در قربانیان تصادف، ازجمله جزئیاتی مانند آسیب کمربند ایمنی، ضربه، شکستگی استخوان و ضربه به سر را بهدست آورده است. محققان با ۱۴ بزرگسال شاغل (۹ زن، پنج مرد) با میانگین سنی ۵۲ سال مصاحبه کردند که بهطورمتوسط ۱۸ سالقبل تجربه نزدیک به مرگ را داشتهاند. مشاغل آنها زمینههای متنوعی ازجمله کشاورزی، بازاریابی، کارآفرینی، پیشخدمتی، حقوق، کار اداری و تدریس را دربرمیگرفت. محققان ازطریق تجزیهوتحلیل دقیق این مکالمات، شش مضمون اصلی را شناسایی کردند. تحولات شخصی، اولویتبندی مجدد کار، تغییرات شغلی، انگیزه و تغییر روابط. اکثر شرکتکنندگان پس از تجربه نزدیک به مرگ، درک معنوی عمیقی را گزارش کردند که تنها ایدههای فلسفی انتزاعی نبودند، بلکه الهامات عمیقی بودند که هویت و رویکردهای آنها را به زندگی و کار تغییر میداد. خب؛ چگونه نزدیکشدن به مرگ، دیدگاه فرد را تغییر میدهد؟ درکهای رایج شامل این باور بود که هوشیاری پسازمرگ ادامه مییابد، اینکه یک «وحدت جمعی» در بین همه مردم وجود دارد و زندگی یک هدف اساسی دارد. یکی از شرکتکنندگان توضیح داد که چگونه اینموضوع بر دیدگاه او در محل کار تأثیر گذاشته و درک جدیدی بهدست آورده مبنیبراینکه ارتباطات در محل کار فراتر از تفاوتهای سطحی مانند وابستگی سیاسی، نژاد یا رنگ است و اعتقاد آنها به وحدت جمعی را تقویت میکند. شرکتکنندگان توضیح دادند که اعتمادبهنفس بیشتری پیدا کردهاند، ازنظر معنوی هماهنگتر شدهاند و گاهیاوقات تواناییهای غیرمعمولی را در خود پرورش دادهاند. یکی از شرکتکنندگان رضایت خود را از این تجربه بیان کرد و خاطرنشان کرد که بدون آن، به فرد جدیدی که اکنون تبدیل شده است، تبدیل نمیشد. تقریباً همه افراد گزارش دادند که بهطور چشمگیری اولویتهای زندگی کاری خود را تغییر دادهاند. معیارهای سنتی موفقیت مانند عناوین، حقوق و جایگاه اهمیتشان کاهش یافته است. همانطورکه یکی از شرکتکنندگان توضیح داد، قبل از تجربه نزدیک به مرگ، همهچیز درمورد داشتن خانههای بزرگ و رنج روورها و سفرها و خرید بود. اینها دیگر واقعاً مهم نیستند. درعوض، شرکتکنندگان بر یافتن کاری همسو با هدف خود تأکید کردند و اغلب کیفیت ارتباطات را بر پاداشهای مالی ارجح میدانستند. برخی حتی یاد گرفتند که از کارنکردن قدردانی کنند و یکیازآنها اشاره کرد که چگونه دیدگاهشان بهجای تمرکز بر ارتقاء یا پیشرفت شغلی، به لذتبردن از اوقات فراغت تغییر کرد. هفتادوپنج درصد از شرکتکنندگان پس از تجربه نزدیک به مرگ، شغل خود را تغییر دادند که با تحقیقات قبلی مطابقت دارد. بااینحال، محققان کشف کردند که تغییرات شغلی فراتر از تغییر ساده کارفرمایان است. برخی در نقشهای خود باقی ماندند اما ازنظر روانشناختی نحوه نگاه خود به کارشان را تغییر دادند. دیگران کار داوطلبانه را برای رسیدن به هدف خود یا ادغام دیدگاههای جدید در حرفههای موجود خود گنجاندند. الگوهای انگیزشی در بین شرکتکنندگان بهطرز چشمگیری تغییر کرد. بسیاریازآنها علاقه خود را به اهداف کاری سنتی از دست دادند، درحالیکه انگیزه زیادی برای دنبالکردن فعالیتهایی مطابق با ارزشهای تازهکشفشده خود پیدا کردند. یکی از شرکتکنندگان توضیح داد که بهدنبال محیطهایی هستند که بتوانند در آنها کارهای مهم انجام دهند و از اتلافوقت برای مسائل بیاهمیت خودداری میکنند زیرا اکنون زمان را ارزشمند میدانند. در برخی از محیطهای کاری، انگیزه کارکنان توسط مشوقهای بیرونی مانند پاداش، ارتقاء یا قدردانی خارجی هدایت میشود. بااینحال، پس از تجربه نزدیک به مرگ، شرکتکنندگان گزارش دادند که توسط معیارها یا هدف درونی خود هدایت میشوند. آنها بهجایاینکه توسط پاداشهای خارجی هدایت شوند، با رشد شخصی و ایجاد تفاوت مثبت انگیزه میگرفتند. همه گزارش دادند که دیگر توسط چیزهایی مانند پول یا دریافت قدردانی برای کار انگیزه نمیگیرند. برای ارتباطات در محل کار چه اتفاقی میافتد؟ روابط با همکاران، مشتریان و اربابرجوع نیز تغییر کرد. ایسنا