پشتپرده شادی پس از گل دانشمندان!
هستی وفایی: محققان نشان دادهاند که جرقههای ناگهانی نبوغ ممکن است آنقدرها هم که بهنظر میرسند، ناگهانی نباشند. یک ریاضیدان، گچبهدست، روبهروی تختهسیاه میایستد و معادلات را خطخطی میکند و نمودارها را ترسیم میکند. برای مدتی، بهنظر نمیرسد هیچموردی به نتیجه برسد. سپس ناگهان، «یافتم!» راهحل مانند جرقهای برقآسا از راه میرسد. این لحظات که اغلب لحظات «یافتم» نامیده میشوند، قرنهاست که متفکران را مجذوب خود کردهاند. بهنظر میرسد که جواب از ناکجاآباد میآید؛ اما تحقیقات جدید نشان میدهد که این لحظات ممکن است آنقدرها هم که بهنظر میرسند مرموز نباشند. گروهی از دانشمندان علوم شناختی در دانشگاه کالیفرنیا، مرسد و دانشگاه ایندیانا نشان دادهاند که لحظات «یافتم» را میتوان با تغییرات ظریف در رفتار پیشبینی کرد. محققان با ردیابی نحوه حرکت، ژست و تغییر نگاه ریاضیدانان به تختهسیاه، دریافتند که فعالیت آنها در دقایق منتهی به یک درک ناگهانی، بهطور فزایندهای غیرقابلپیشبینی میشود. این مطالعه که در مجموعه مقالات آکادمی ملی علوم (PNAS) منتشر شده است، نشان میدهد که حتی خودجوشترین لحظات نبوغ ما نیز از الگوهای پنهانی سرچشمه میگیرند. درکها بهسادگی از هیچ بهدست نمیآیند: آنها اوج فرآیندی هستند که ذهن و بدن مدتها قبلازاینکه کلماتی مانند «اوه، فهمیدم!» با صدای بلند بیان شوند، آنرا نشان میدهند. قرنهاست که ریاضیدانان پیشرفتهای خود را با عبارات عرفانی یا تقریباً ماوراءالطبیعه توصیف کردهاند. هنری پوانکاره، یکی از دانشمندان بزرگ قرن نوزدهم، لحظهای را بهیاد میآورد که موردی بهطورناگهانی به او الهام شد. او میگوید: در لحظهای که پایم را روی پله گذاشتم، ایده به ذهنم خطور کرد، بدوناینکه چیزی در افکار قبلیام راه را برای آن هموار کرده باشد. کارل گاوس، یکیدیگر از غولهای ریاضیات، درک را برق ناگهانی رعدوبرق و حتی مداخله الهی توصیف کرد. چنین زبانی تصویر کشف ریاضی را غیرقابلپیشبینی و غیرقابلتوضیح ترسیم میکند. این حس رمزوراز حتی امروز هم ادامه دارد. دانشمندانی که خلاقیت را مطالعه میکنند اغلب متوجه میشوند که چگونه بهنظر میرسد وقتی ذهن آرام یا حواسش پرت است، مانند هنگام راهرفتن، حمامکردن یا حتی سوارشدن به اتوبوس، پیشرفتها اتفاق میافتد. داستانهای ارشمیدس که از حمام خود بیرون میپرد و فریاد میزند یافتم! بخشی از افسانههای فرهنگی اکتشاف است. چیزیکه این حکایات را بههم پیوند میدهد، این حس است که درک بدون هشدار از راه میرسد؛ اما محققان دانشگاه کالیفرنیا، مرسد و ایندیانا گمان میکنند که اگر روی سطح خرد رفتار، مانند جاییکه ریاضیدانان نگاه میکنند، آنچه مینویسند، نحوه جابجایی بین نمودارها و معادلات، تمرکز کنند، ممکن است الگوهای پنهان در هرجومرج ظاهری را کشف کنند. همه ما آن ایدههای ناگهانی روشن یا لحظات «یافتم» را داشتهایم، اما علم میگوید که ما درواقع در لحظاتی قبلازاینکه متوجه آنها شویم، شروع به رفتار متفاوت میکنیم. برای آزمایش اینموضوع، محققان مطالعهای را طراحی کردند که طبیعتگرایی را بادقت ترکیب میکرد. آنها بهجایاینکه آزمودنیها را به یک آزمایشگاه استریل ببرند، از ریاضیدانان در محیطهای کاری طبیعیشان فیلمبرداری کردند: دفاتر و اتاقهای سمینار که تختهسیاه و تفکر آرام در آنها امری عادی است. شش ریاضیدان در سطح دکترا (سه مرد و سه زن) برای کار روی مسائلی که از مسابقه ریاضی ویلیام لوول پاتنم گرفته شده بود، استخدام شدند. آزمون پاتنم در محافل ریاضی افسانهای است: یک ماراتن ششساعته از ۱۲ مسئله مبتنیبر اثبات که آنقدر دشوار است که نمره متوسط اغلب صفر یا یک امتیاز از ۱۲۰ است. محققان بااستفادهاز مسائل پاتنم، اطمینان حاصل کردند که شرکتکنندگانشان با مسائلی که بهاندازهکافی چالشبرانگیز هستند و میتوانند باعث مبارزات واقعی و بهطور بالقوه جرقههایی از درک شوند، دستوپنجه نرم میکنند. محققان «نوشتههای» ریاضیدانان یا علائم منسجم روی تختهسیاه مانند یک معادله کامل، نمودار یا فهرستی از اعداد را کدگذاری کردند. آنها هربارکه یک ریاضیدان توجه خود را از یک نوشته به نوشته دیگر تغییر میداد، چه با نگاهکردن، اشارهکردن، پاککردن یا نوشتن چیز جدیدی، ردیابی میکردند. درطول ۱۴ جلسه اثبات، محققان ۴۶۵۳ تغییر توجه و ۲۴ بیان کلامی واضح از بینش را ثبت کرد. اینها لحظاتی بودند که یک ریاضیدان چیزی شبیه به «اوه، فهمیدم!» را فریاد میزد درواقع، اینها لحظات «یافتم» بودند که محققان میخواستند درک کنند. بااستفادهاز مفاهیم نظریه اطلاعات، هر تغییر رفتاری را ازنظر «شگفتی» آن، معیاری از میزان غیرمنتظره بودن یک حرکت درمقایسهبا رفتار اخیر، تجزیهوتحلیل کردند. اگر یک ریاضیدان بارهاوبارها از یک معادله به یک نمودار مرتبط منتقل میشد، آن تغییر قابلپیشبینی و با غافلگیری کم بود. اگر آنها ناگهان به یک طرح قبلاً نامرتبط روی تخته میپریدند، با غافلگیری زیاد مواجه میشد. آنچه پدیدار شد، قابلتوجه بود. فعالیت ریاضیدانان در آستانه یک پیشرفت، بهطور فزایندهای غیرقابلپیشبینی میشد. بهطورمتوسط، غیرقابلپیشبینیبودن بیش از دودقیقه قبل از لحظه درک شروع به افزایش میکرد، بهتدریج افزایش مییافت و در ثانیههایی بلافاصله قبلازاینکه ریاضیدان با صدای بلند درمورد کشف خود صحبت کند، به اوج خود میرسید. پسازآن، غیرقابلپیشبینیبودن کاهش یافت زیرا آنها به الگوهای کاری پایدارتر و قابلپیشبینیتری دست یافتند. یک مثال، این پویایی را بهطورکامل نشان داد. یک ریاضیدان که روی اثبات یک مفهوم کار میکرد، بیشتر وقت خود را صرف تغییر توجه بین خطی که نشاندهنده یک بازه محدود است و فهرستی از اعداد حقیقی در همان نزدیکی میکرد. این حرکات کم شگفتی درزمینه کاری او قابلپیشبینی بودند؛ اما درست قبلازاینکه او فریاد بزند: اوه، فهمیدم! ناگهان توجه خود را از بازه به مثلثی که در سمت دیگر تختهسیاه کشیده شده بود، تغییر داد. ایسنا