ایران؛ و ضرورت معماری ژئوپلیتیک جدید
ایران در میان نُه کریدور راهبردی شمال-جنوب، شرق-غرب، زنگزور، خلیج فارس-مدیترانه، چابهار، جاده توسعه عراق، آیمک، لاجورد و ترانسخزر ایستاده؛ مسیرهایی که با تدبیر به فرصت بدل میشوند.
حسین شاهپری طرئی دراینباره در مهر نوشت: در جهان امروز، رقابت میان کشورها فقط در مرزهای نظامی یا اقتصادی خلاصه نمیشود؛ گذرگاههای ترانزیتی و کریدورهای بینالمللی به میدان اصلی قدرتنمایی بدل شدهاند. هر کشوری که راه کوتاهتر، امنتر و ارزانتر برای انتقال کالا و انرژی فراهم کند، نهتنها منبعی پایدار از درآمد و سرمایهگذاری بهدست میآورد؛ بلکه نقشی کلیدی در معادلات سیاسی و امنیتی منطقهای پیدا میکند. ازاینرو است که کریدورها دیگر صرفاً مسیر حملونقل نیستند؛ «زیرساخت قدرت» و «ابزار نفوذ ژئوپلیتیک» بهشمار میروند. ایران بهعنوان گذرگاه کهن تمدنها، در عصر حاضر در کانون تحولاتی ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک قرار گرفته که سرنوشت آنرا برای دهههای آینده رقم خواهد زد. ظهور کریدورهای بزرگ ترانزیت و انرژی در اوراسیا، موهبت جغرافیایی ایران را به یک موقعیت راهبردی پیچیده و دوسویه تبدیل کرده است؛ موقعیتی که در یکسو فرصتی تاریخی برای خروج از انزوای اقتصادی و تبدیلشدن به قطب لجستیک منطقه قرار دارد و درسویدیگر، تهدیدی برای حذف از نقشه تجارت جهانی درصورت غفلت از این رقابت بزرگ است. تحلیل اینفرصتها و تهدیدها نیازمند درکی عمیق از بازی بزرگ جدیدی است که در همسایگی ایران درحالوقوع است. در شمال و شرق، کریدور بینالمللی حملونقل شمال-جنوب (INSTC) با محوریت روسیه، ایران و هند، در تئوری کوتاهترین و مقرونبهصرفهترین مسیر اتصال اروپا به اقیانوس هند محسوب میشود. برای ایران، این کریدور تنها یک مسیر ترانزیت نیست، بلکه ابزاری استراتژیک برای کاهش وابستگی به نفت، ایجاد اشتغال وسیع و افزایش نقشآفرینی دیپلماتیک است. ارزش تحلیلی این کریدور در آناستکه برای اولینبار پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، همگرایی استراتژیک مسکو و دهلینو را حول محور تهران سازماندهی میکند و ایران را از حاشیه به مرکز یک مشارکت اقتصادی بزرگ اوراسیایی منتقل مینماید. بااینحال، شکاف میان پتانسیل و واقعیت اینپروژه عظیم، خود نشانه نخستین تهدید است: کندی پیشرفت بهدلیل موانع مالی ناشی از تحریمها که نهتنها سرمایهگذاری خارجی را محدود کرده، بلکه مشارکت شرکتهای بینالمللی لجستیک و بیمه را که سنگبنای موفقیت هر کریدور ترانزیتی هستند، غیرممکن ساخته است. این ضعف داخلی، همزمان با تحرکات رقبایی که بیکار ننشستهاند، تشدید میشود. رقبای استراتژیک ایران بهخوبی از این نقطهضعف بهرهبرداری میکنند. کریدور شرق-غرب، ذیل ابتکار عظیم کمربند و جاده چین، عمدتاً از مسیر شمالی و ازطریق آسیایمیانه و قفقاز عبور میکند. سرمایهگذاری کلان پکن در توسعه زیرساختهای کشورهایی مانند قزاقستان، ازبکستان و جمهوری آذربایجان، درعمل در حال انحراف جریان تجاری از ایران است و این کریدور را به رقیبی استراتژیک بدل کرده است. اینجا دیگر مسئله رقابت اقتصادی محض نیست، بلکه یک تهدید ژئوپلیتیک است که هدف آن کاهش وابستگی به مسیر ایران و کمرنگ کردن نقش آن در معادلات منطقهای است. پیامد این انحراف تنها ازدستدادن درآمد نیست، بلکه کاهش تدریجی نفوذ سیاسی ایران در کشورهای همسایه و حاشیهنشینی در پروژههای بزرگ منطقهای است. این نبرد کریدورها به عرصه انرژی و بنادر استراتژیک نیز کشیده شده است. در جنوب، بندر چابهار برای ایران فرصتی طلایی است تا نهتنها یک قطب تجاری، بلکه یک ابزار نفوذ ژئوپلیتیک برای تثبیت موقعیت خود در دریای عمان و ایجاد موازنه در برابر بندر گوادر پاکستان باشد. موفقیت چابهار میتواند ایران را به دروازه اجتنابناپذیری برای افغانستان و آسیایمیانه تبدیل کند و نقشه انرژی منطقه را بازتعریف نماید؛ اما در نقطه مقابل، پروژههای انرژی مانند خط لوله TAPI (ترکمنستان-افغانستان-پاکستان-هند) که با هدف انتقال گاز به بازارهای پررونق جنوب بدون عبور از خاک ایران طراحی شدهاند، نماد بارز تهدید حذف هستند. اینپروژهها علاوهبر محرومکردن ایران از درآمدهای کلان ترانزیت انرژی، با کاهش وابستگی همسایگان به ایران، اهرمهای دیپلماتیک و امنیتی آنرا نیز بهطور سامانمند تضعیف میکنند. اینجا است که ابعاد امنیتی قضیه آشکار میشود: کشوری که از شبکههای ترانزیت و انرژی منطقه حذف شود، بهتدریج از حلقههای تصمیمسازی امنیتی و اقتصادی نیز کنار گذاشته میشود. بانگاهیبه این نقشه پیچیده، ایران در یک دوراهی سرنوشتساز قرار دارد. سناریوی نخست، سناریوی بهرهبرداری حداکثری است؛ ایرانی که با یک دیپلماسی فعال و چندجانبهگرایی هوشمند، موانع داخلی و بیرونی را مدیریت میکند. این دیپلماسی باید فراتر از روابط دوجانبه، بر تشکیل کنسرسیومهای بینالمللی با بازیگرانی مانند چین، هند و روسیه متمرکز شود تا هزینههای توسعه زیرساخت را تقسیم و منافع را همسان سازد. همزمان، ایران باید با شفافیت اقتصادی و ایجاد بسترهای قانونی جذاب، سرمایهگذاری خارجی را بهسمت پروژههای کلیدی مانند تکمیل شبکه ریلی چابهار-زاهدان-مشهد و اتصال آن به شبکه آسیایمرکزی جذب نماید. دراینسناریو، ایران حتی میتواند با پیشنهاد اتصال کریدور شرق-غرب چین به بنادر خود، رقابت را به همکاری و تکمیل چندجانبه بدل کند. خروجی این سناریو، رونق اقتصادی، امنیت ملی فزاینده و افزایش اعتبار بینالمللی خواهد بود. درمقابل، سناریوی دوم، سناریوی غفلت است؛ ایرانی که بهدلیل تداوم تحریمها، ناکارآمدیهای داخلی و فقدان یک راهبرد کلان منسجم، شاهد تکمیل پروژههای رقیب و دورزننده است و بهتدریج از نقشه لجستیک و انرژی جهان حذف میشود. نتیجه این سناریو، انزوای بیشتر اقتصادی، تضعیف روزافزون اهرمهای نفوذ در منطقه و ازدستدادن یک فرصت تاریخی بیبدیل است؛ بنابراین، کریدورهای پیرامونی ایران دیگر موضوعی حاشیهای نیستند، بلکه شریانهای حیاتی اقتصاد آینده و تحقق ایرانی قوی همراه با عزم ملی و هوشمندی دیپلماتیک بهشمار میروند. این کریدورها آزمونی برای توانایی ایران در عبور از چالشهای داخلی و ایفای نقش یک بازیگر سازنده در نظم درحالظهور اوراسیا هستند. زمان برای تبدیل این تهدیدهای پیرامونی به بزرگترین فرصت تاریخ معاصر ایران درحالگذر است و پاسخ ایران به این آزمون، سرنوشت نسلهای آینده را رقم خواهد زد. خبرگزاری مهر در گزارشی بهتاریخ 24 شهریور جاری نوشت: ایران از دیرباز بهعنوان قلب جغرافیای ارتباطی اوراسیا شناخته میشود؛ سرزمینی که نهتنها بر سر راه تاریخی جاده ابریشم قرار داشت، بلکه امروز نیز در نقطه تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا ایستاده است. همین موقعیت سبب میشود که هر طرح کلان اتصال قارهای ازجمله ابتکار کمربند و جاده چین نتواند نقش ایران را نادیده بگیرد. ایران کوتاهترین و طبیعیترین مسیر برای پیوند آسیای شرقی به اروپا و مدیترانه است؛ مسیری که میتواند زمان و هزینه حمل کالا را بهشکل قابلتوجهی کاهش دهد. مزیت ژئوپلیتیکی ایران درمقایسهبا مسیرهای جایگزین نیز برجسته است. مسیر قفقاز و ترکیه گرچه از حمایت برخی قدرتهای غربی برخوردار است اما با مشکلاتی چون ناامنیهای سیاسی، تنشهای قومی و محدودیت ظرفیت زیرساختی روبهروست. همچنین مسیر روسیه پس از بحران اوکراین با تحریمها و ریسکهای ژئوپلیتیکی دستبهگریبان است. درمقابل، ایران با دسترسی همزمان به خلیجفارس، دریای عمان، مرزهای طولانی زمینی با آسیایمرکزی و اتصال ریلی به ترکیه، موقعیتی چندوجهی دارد که میتواند به یک «هاب ترانزیتی پایدار» تبدیل شود. افزونبراین، ایران میتواند از پیوند کریدور شرق غرب با کریدور شمال جنوب (مسیر هند ایران روسیه) بهرهبرداری کند و یک شبکه بههمپیوسته منطقهای بسازد. چنین تلفیقی، جایگاه ایران را از یک گذرگاه صرف به سطح یک «گره استراتژیک» ارتقا میدهد؛ گرهای که همزمان کالا، انرژی و حتی دادههای دیجیتال میتوانند از آن عبور کنند. این مزیت باعث میشود هر کشوری بخواهد در معادلات اوراسیا نقشآفرینی کند، ناگزیر به تعامل با ایران باشد. بااینحال، اهمیت ژئوپلیتیک بهخودیخود تضمینکننده نقشآفرینی ایران نیست. آنچه این موقعیت را بالفعل میسازد، دیپلماسی فعال، توسعه زیرساخت و ایجاد ثبات داخلی است. اگر ایران بتواند موقعیت جغرافیایی خود را با سرمایهگذاری در ریل، جاده، بنادر و مناطق آزاد تقویت کند، مسیر ایران نهفقط گزینهای محتمل، بلکه گزینهای اجتنابناپذیر برای چین و اروپا خواهد بود. بهبیاندیگر، ایران باید برای «مزیت قدرت» از «مزیت جغرافیا» پل بسازد. حسن شکوهینسب نیز در مهر نوشت: ایران بهدلیل موقعیت جغرافیایی منحصربهفرد در قلب اوراسیا و در مجاورت آبراههای حیاتی، همواره نقطه تلاقی مسیرهای بازرگانی و ترانزیتی بوده است.