تیتر خبرهای این صفحه

آیا مطالعه دوباره به زندگی ما برمی‌گردد؟

خاک اندیشه‌های مکتوب را بتکانیم!

مهرداد ناظری/«هر‌چه کمتر کتاب بخوانیم، راحت‌تریم!» این جمله کلیدی‌ست که این‌روزها اکثر مردم جهان به‌کار می‌برند. یک کارمندی که ادعای روشنفکری هم دارد، می‌گوید: «با کتاب‌خواندن می‌خواهیم کجای دنیا را بگیریم؟ آن‌ها که این‌همه کتاب خواندند، چه گلی به سر بشر زده‌اند که ما از آن بی‌بهره‌ایم؟» این‌روزها تب «ضد کتاب» بسیار به‌راه افتاده و عده‌ای از بی‌خاصیتی مطالعه یاد می‌کنند. یک فروشنده لوازم‌آرایش می‌گوید: «مگر مردم در جوامع ابتدایی کتاب می‌خواندند؟ آن‌ها بدون خواندن هم مهارت زیستن و باهم‌بودن را یاد می‌گرفتند». آیا با وجود گسترش فضای مجازی، وبگردی، چت و ...؛ «کتاب» می‌تواند جایگاهی داشته باشد؟ عده‌ای می‌گویند که هرچیز باید سر جای خودش قرار گیرد؛ کتاب جای خود، شبکه‌های اجتماعی جای خود «ما» اگر اهل مطالعه باشیم، می‌توانیم در همین اینترنت یک‌عالم کتاب برای خواندن را به‌صورت رایگان دانلود کنیم و در هر موقعیتی به آن ناخنکی بزنیم!

واقعیت اینکه کتاب رفته‌رفته دارد از زندگی مردم حذف می‌شود و عده‌ای آن‌را یک فاجعه می‌دانند. دراین‌زمینه نه‌فقط کشورهای توسعه‌نیافته؛ بلکه در جهان اول هم وضع مناسبی وجود ندارد. تحقیقات TGI از Kantar Media که در سال 2019 منتشر شد، نشان می‌دهد که فقط 51درصد از بزرگ‌سالان در انگلیس حداقل یک کتاب را در سال گذشته خوانده‌اند و 49درصد (اساساً نیمی) از بزرگ‌سالان در انگلیس درطول 12‌ماهِ کامل حتی یک کتاب هم نخوانده‌اند. مقاله‌ای در ژورنال Maclean’s توسط Jonathon Gatehouse، بیانگر آن‌است‌که در ایالات متحده موجی از تفکر ضد علم و ضد روشنفکری شکل گرفته است. نظرسنجی‌ها دراین‌کشورِ پهناور نشان داده است که فقط 28درصد از آمریکایی‌ها در هرسال 11 کتاب یا بیشتر می‌خوانند و 28درصد باافتخار اعتراف می‌کنند که حتی یک‌بار هم جدیداً چیزی نخوانده‌اند! تحقیقات درباره نوجوانان و جوانان هم چندان دل‌چسب نیست؛ زیرا مشخص می‌کند میلیون‌ها کودک قبل از نوجوانی کتاب‌های «هری پاتر»، «ارباب حلقه‌ها» و دیگر رمان‌های فانتزی را خوانده‌اند؛ اما به‌مرور با محیط مجازی و گیم آشنا و مأنوس می‌شوند و ترجیح می‌دهند دیگر مطالعه نکنند. آنچه شگفت‌آورتر است تب جمع‌کردنِ «فالوئر» در فیس‌بوک و اینستاگرام است که بیشتر از دانستن و خواندن، برای جوان‌ها و حتی بزرگ‌سالان جذابیت ایجاد کرده است. آن‌ها ترجیح می‌دهند با هر اقدامی، نمایشی محیر‌العقول از خود داشته باشند و فضایی برای جذب مخاطب در‌این‌محیط‌ها فراهم کنند. در چنین فضایی به کدام‌سو پرتاب خواهیم شد؟ به‌نظر کسانی‌که دراین‌دوران کتاب؛ آن‌هم از نوع کاغذی می‌خوانند، نسل منقرضی هستند که باید در موزه‌ها نگهداری شوند! مثل دایناسورهای عظیم‌الجثه که امروز فقط آن‌ها را می‌توان در آزمایشگاه‌ها و موزه‌ها و مراکز علمی شبیه‌سازی ببینیم و درباره‌شان مطالعه ‌کنیم. امروز اگر کسی در فضاهای عمومی، کتاب به‌جای موبایل در دست بگیرد، همه با شگفتی به او خیره خواهند شد و فکر می‌کنند این موجود از کدام آسمان به زمین منتقل شده است؟! در گذشته، تفکر بر این اصل فاضلانه استوار بود که دانش، چراغ راه بشر است؛ همان‌طورکه «سیسرو» نیز می‌گوید: «یک خانه بدون کتاب، مثل یک بدن بدونِ روح است»؛ اما ما امروز با خانه‌های زیادی مواجهیم که روح زندگی در آن‌ها جریان ندارد. یک دانشجوی فوق‌لیسانس فلسفه می‌گوید: «خانه‌های امروز کوچک شده و ما مجبور به مدیریت فضا هستیم؛ اما اولین چیز ‌که در این کوچک‌شدن فضا حذف شده، کتابخانه‌های بزرگ است که نسل‌های قبل، وجود آن‌را در خانه مثل پرتوِ نور خورشید برای بدن مفید می‌دانستند». به‌نظر می‌رسد مردم بیشتر ترجیح می‌دهند کتاب و کتاب‌خوان‌ها را صرفاً تحسین کنند؛ اما حاضر به خواندن کتاب‌ها نیستند. ریشه این تحسین هم بر این اصل استوار است که اکثریت ما عادت کرده‌ایم ژست‌های روشنفکری و فیلسوف‌مآبانه بگیریم و خودمان را اهل علم و ادب نشان دهیم. گویا همه می‌دانند کتاب، اتوبان زندگی را مثل نورافکنی روشن می‌کند؛ اما چه‌کسی حوصله و صبر خواندن یک کتاب 200 یا حتی 100صفحه‌ای را دارد؟ ما با منجنیق مدرنیته بالا آمده‌ایم؛ اما زیر پاهایمان خالی‌ست؛ چراکه معرفت بنیادین شکل‌دهنده ذهن را دراختیار نداریم. کتاب، امروز به‌شدت طرد می‌شود؛ چون سیالیت دنیای مدرن همه‌چیز را تحت‌تأثیر خود قرار داده. جوانان امروز بیشتر ترجیح می‌دهند موسیقی پاپ گوش دهند، به کافی‌شاپ‌ها و رستوران‌های مدرن بروند، سیگار بکشند و از رؤیاها و آرزوهای خود با هم سخن بگویند. امروز بیش‌از‌هرزمانی سردرگم هستیم؛ چون دنیای مدرن، دستاوردهای جذاب‌تری از کتاب را به مردم ارمغان می‌دهد. در گذشته اگر کسی می‌خواست مطرح شود، باید مثل «الکساندر دوما» دست‌به‌قلم می‌بود و شبانه‌روز خود را به نوشتن و پاره‌کردن کاغذ می‌گذراند تا شاید بعد از 30سال تلاش، به اوج خود برسد؛ ‌اما امروز کسی قرار نیست از خط اوج عبور کند و همه می‌توانند با کمی تلاش و عجیب‌وغریب‌بودن، راهی به‌سوی آسمان شهرت بیابند. حالا کسی‌که به 100 مدل «آروغ» می‌زند، میلیون‌ها فالوئر دارد یا فردی‌که روی بدنش صدها «تتو» دارد؛ و البته همیشه هم «برند شدن» این‌قدر فاجعه‌آمیز نیست. افرادی وجود دارند که متفاوت موسیقی اجرا می‌کنند یا شعرهای ناب می‌گویند و درنوع‌خود مطرح هستند. به‌نظر می‌رسد راه‌های بالا‌آمدن در جامعه زیادتر و متنوع‌تر شده و برای رسیدن به اوج، نیازی به ریاضتی به‌نام مطالعه و خواندن کتاب وجود ندارد. ما امروز غرق در کالاهای جذاب و پرهیجان هستیم؛ کالاهایی که در لحظه ما را شاد می‌کند؛ اما کتاب، محصول معرفتی و شناختیِ دنیای قدیم است که اول ریاضت ایجاد می‌کند و به‌مرور شادی را نیز به عمق وجودمان می‌آورد. امروز اگر گرسنه می‌شویم، باید اول گوشی موبایلمان را پیدا کنیم و با یک تماس با اسنپ‌فود، ساندویچ غول‌پیکرمان را دم در تحویل بگیریم؛ اما در گذشته گرسنگی، آغاز صبوری و ادراک عمق زندگی بود. در داستان‌های معروف و واقعی می‌خواندیم که «جک لندن» و «ماکسیم گورکی» چقدر کارگری کردند تا روزی به شهرت جهانی رسیدند. ما با کتاب‌ها می‌فهمیدیم هیچ تجربه‌ای بهتر از هم‌آوایی با نویسندگان معروف نیست. وقتی آثار «آلبرکامو» را می‌خوانیم، به یاد دوران کودکی‌اش می‌افتیم که به‌دلیل فوت پدرش مجبور بود در دوران مدرسه ابتدایی، کارگری کند. کتاب‌ها سرشار از مضامین و نکات انسانی و تحلیل جبرهایی‌ست که برای بشر همواره وجود داشته است. امروز ما اسیر فرهنگی هستیم که در تلویزیون، موبایل، انتخابات، فوتبال، بورس، بازار و گیم خلاصه می‌شود. در چنین فضای یخ‌زده و بدون ترحمی، کتاب جایگاهی ندارد. زمانی «اومبرتو اکو» فیلسوف شهیر ایتالیایی می‌گفت: «من عاشق بوی جوهر کتاب در صبحگاهان هستم!» این گفتار، بیان‌گر توجه به خواندن و آغاز زندگی در هرروز با کتاب است؛ اما اکثریت توده مردم، امروز صبحشان را با نان تست‌شده، کالباس، تخم‌مرغ پفکی، روشن‌کردن تبلت، موبایل، چت و خندیدن به جوک‌های دوستانشان آغاز می‌کنند. واقعیت این‌است‌که کتاب باید به زندگی بشر برگردد. اگر این اتفاق نیفتد، موج اینترنت، هوش مصنوعی، ساندویچ و شبکه‌های اجتماعی؛ ما را در خود می‌بلعد. ما بلعیده می‌شویم اگر فکر اساسی برای نجات خودمان نکنیم. یکی از جوانانی که برای خود در اینستاگرام بروبیایی دارد، می‌گوید: «کتاب در فضای مجازی هم هست. کتاب‌های جهان و مجموعه تفکرات همه اندیشمندان مثل نیچه، شوپنهاور، هدایت، کامو، کافکا و ...؛ هرروز در بین مردم ردوبدل می‌شود»؛ اما واقعیت این‌است‌که اگر روح این نویسندگان را ظاهر و به دنیای مجازی خودمان دعوتشان کنیم، همه وحشت‌زده خواهند گفت که 90درصد این جملات، سخنان ما نیست و ممکن است اعتراف کنند که امروز ما بیشتر در دست‌وبال مردم، فقط حضور داریم؛ اما از قرن 19 و 20 کمتر فهم عمیقی از ما بر دل و ذهن‌ها جاری می‌شود. کتاب‌ها امروز در فروشگاه‌های زنجیره‌ای، مال‌ها و هایپرمارکت‌ها به‌فروش می‌رسد. وقتی به صفحه اول کتاب‌ها نگاه می‌کنیم، می‌بینیم نوشته شده «چاپ بیستم» یا «چاپ چهلم» و ...؛ آمار شگفت‌انگیزی‌ست؛ اما اگر «سارتر»، «شاملو» و «فروغ فرخزاد» بیایند و از مردم بخواهند چند جمله از بیانات فاضلانه آن‌ها را از حفظ بگویند، شاید عده کمی بتوانند چنین‌کاری انجام دهند. کتاب، تجربه‌ای ناب از انسان‌هایی‌ست که دلشان می‌خواست جاودانه شوند؛ اما در پسِ کلمات پنهان شدند و ما به‌عنوان خوانندگان امروز یا فردا، می‌توانیم و باید از آن‌ها رمزگشایی کنیم. بیایید امروز دیگر از تلویزیون بد نگوییم. بیایید اینترنت و شبکه‌های اجتماعی را به‌رسمیت بشناسیم. اگر جایی تلویزیونی روشن شد، می‌توانیم به اتاق دیگر برویم، خودمان را حبس کنیم و کتاب بخوانیم. کتاب‌ها تنها کالاهای فرهنگی هستند که در قلب و دل ما نور و صدا ایجاد و مردم را دعوت به سکوت و شنیدن می‌کنند؛ دنیا امروز چقدر دل‌تنگ این سکوت است!

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه