ادوین بُرک
از پدربزرگم دو چیز را به یاد دارم
شلوار نخنما و اینکه چگونه هرروز
ساعت جیبیاش را دودقیقه جلو میکشید
وقتی از او پرسیدم که چرا باید چنین دقیق زمان را بداند
گفت یک تاجر، میتواند مالی را ببازد
اگر به قرارش دودقیقه دیر برسد
وقتی از دنیا رفت دو پیپ از جنسِ کف دریا
و سکهای طلا که به زنجیری بود، باقی گذاشت
کسی پیپهای از کفِ دریا را دور انداخت
و سرِ سکه بگومگو شد.
روز خاکسپاریاش ساعتهای کلیسا بهصدا درآمدند
او را به خاک سپردند
و همه فامیل دودقیقه ساعتشان را جلو کشیدند.
ترجمه: مودب میرعلایی