حكایت هفتدهه اشغال فلسطین
مریم مسعود
«روز نکبت» داستان آوارگی و برونراندهشدن از سرزمین مادری برای فلسطینیانیست که بیشترشان دریافتهاند یگانه راه رهایی از هفتدهه اشغالگری، ایستادگی و همبستگیست. بهگزارش ایرنا؛ 15 ماه می هرسال (برابر با 25 اردیبهشتماه) برای بیش از 800هزار فلسطینی، یادآور مصیبتیست که در سال 1948 میلادی (1327 خورشیدی) بر آنان رفت و هنوز دامنگیر بیش از 12میلیون فلسطینی در سراسر دنیاست. بیش از 70سالپیش، اشغالگران صهیونیست در روزیکه فلسطینیان «یوم النکبه» میخوانند؛ پس از یورش به 774 روستا و شهر در سرزمین فلسطین و کشتار 15هزار غیرنظامی مسلمان و مسیحی، بازماندگان را به کرانه باختری رود اردن، باریکه غزه و کشورهای همسایه مانند سوریه، اردن و لبنان تبعید کردند. برپایه آماری که مرکز اطلاعرسانی فلسطین 23 اردیبهشتماه 94 ارائه کرد؛ تاآنزمان ششمیلیون و 100هزارنفر در فلسطین اشغالی ساکن و بههمیناندازه بیرون از سرزمین مادری، آوارهاند. ازاینشمار، فقط پنجمیلیون و 49هزارنفر در آژانس امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطینی (آنروا) پرونده دارند. آوارگی فلسطینیان، پیامد شکلگیری اولین هستههای صهیونیسم در سال 1897 (1276 خورشیدی) در شهر «بال» (سوئیس) و واگذاری قیمومیت فلسطین به بریتانیا و سپس صدور اعلامیه «بالفور» ازسوی وزیر امور خارجه وقت انگلیس در سال 1917 (1296 خورشیدی) بود. سرانجام سازمان ملل متحد در سال 1947 (1326 خورشیدی) با «قطعنامه 181»، فلسطین را به دو بخش صهیونیستنشین و عربنشین تقسیم کرد. حدود یکسالبعد، صهیونیستها که مهر تائید بر اشغالگری خود را نشانهای از پشتیبانی کامل غرب میدانستند، برای تحقق رؤیای دیرینه «صهیونیسم از نیل تا فرات» فصل تازه کشتار و خشونت و اشغال را آغاز کردند؛ بهگونهایکه فقط نزدیک به 160هزار فلسطینی عربتبار در بخشهای اشغالی باقی ماندند. گرچه یکی از مهمترین تحولات تاریخ فلسطین 10 آذرماه 1391 رخ داد و طی آن، 138 کشور عضو سازمان ملل به تشکیل دولت فلسطین و تغییر وضع آن از «نهاد ناظر» به «دولت ناظر» غیرعضو رأی دادند؛ اما اوضاع ناگوار فلسطینیان همچنان ادامه دارد. یکی از دلایل تداوم مشکلات، نامشخصماندن برخی موضوعهای کلیدی در قطعنامههای سازمان ملل است؛ چنانکه قطعنامه سال 1391 بر ضرورت حلوفصل عادلانه مشکل آوارگان فلسطینی، توقف کامل شهرکسازیها، تعیین چهارچوب حقوقی فلسطینیها، برپایی صلح عادلانه و پایان «اشغالگری که از سال 1967 آغاز شده است»، تأکید میکند و میافزاید: باید میان دو طرف، گفتوگویی عادلانه، پیاپی و فراگیر آغاز؛ و دو کشور مستقل کنار هم تشکیل شود. این قطعنامه، بر تشکیل کشور فلسطین در مرزهای 1967 تأکید کرده؛ یعنی همان سرزمینی که در سال 1988 (1367 خورشیدی) ازسوی «یاسر عرفات» (رئیس پیشین تشکیلات خودگردان فلسطین)، در الجزیره موردتوافق قرار گرفت و پسازآن، عرفات موجودیت رژیم صهیونیستی را بهرسمیت شناخت؛ بنابراین، اشغال دیگر بخشهای خاک فلسطین حتی پس از قطعنامه سال 1947 و آوارگی فلسطینیان در روز نکبت و هفتههای پسازآن تائید شده است. از سال 1391 تاکنون، با وجودِ یافتنِ جایگاهی تازه در ساختار حقوق بینالملل، درعمل تغییر چندانی در اوضاع واقعی فلسطین رخ نداده است. توافق دو جنبش «آزادیبخش میهنی فلسطین» (فتح) و «مقاومت اسلامی فلسطین» (حماس) بر سر تشکیل دولت «وفاق ملی» (1393) ضربهای جانانه به اشغالگران قدس زد که آنان زهر خود را در جنگ 51روزه غزه خالی کردند. دراینمیان، آتش و آوار و بدنهای بیجان بهجامانده در ویرانههای بمبارانشده باریکه غزه، از اراده مردم فلسطین برای حقخواهی و پایداری نکاهید. دربرابر، بسیاری از دولتهای غربی که پیشتر بهدلیل ادامه شهرکسازیها و ناتمامیِ گفتوگوها، از رژیم صهیونیستی انتقاد میکردند، جنگافروزی این رژیم را بهانهای برای اعمال محدودیتهایی هرچند ظاهری برای شرکتها و نهادهای صهیونیستی قرار دادند. بااینهمه، گویا آنچه اشغالگران قدس را پس از شکستهای پیاپی در جنگ 33روزه لبنان (1385) و جنگهای 22روزه (1386) و هشتروزه غزه (1391)، برای جنگافروزی دوباره در فلسطین ترغیب ساخته، پیچیدگیهای پیشآمده در فضای سیاسی جغرافیای خاورمیانه؛ بهویژه پس از خیزشهای مردمی در مصر، تونس، لیبی، یمن، بحرین، اردن، عربستان، کویت، مغرب و ... بود. پیامد رخدادهای سال 1389 اذهان سران و دولتهای عرب منطقه کلیدی و ژئواستراتژیک خاورمیانه را بهخود مشغول کرد؛ پس اگر روزگاری نهچنداندور جهان عرب در تبوتاب هواخواهی از مردم ستمدیده و آواره فلسطینی خواب و آرامش نداشت، طی چندسالگذشته دغدغههای امنیتی پشت مرزها و حتی در قلب پایتختهای عربی نهفقط دولتمردان؛ بلکه افکار عمومی برخی کشورهای اسلامی را به سویی دیگر سوق داد. درچنینشرایطی، اشغالگران، در دیدگاهی کلان، فضا را برای تجزیه کشورهای منطقه و پیادهسازی طرح «خاورمیانه تازه» آماده یافتند و با وجود قوانین جهانی و پیمانهای گوناگون با دولتهای عربی مانند اردن؛ سرکشی و عهدشکنی را با توانی دوچندان ادامه دادند و حتی با ورود به قدس شریف و هتکحرمت بخشهایی از مسجدالاقصی که به مسلمانان اختصاص دارد، آتش خشم فلسطینیان را شعلهور کردند. بااینهمه، لفاظیهای نمادین حکام عرب و حتی نهادهای بینالمللی در محکومکردن اینگونه اقدامها، سدی در برابر زیادهخواهیهای این رژیم نساخت. منطقه خاورمیانه بهسبب رخدادهایی مانند آتشافروزی گروههایی مانند «داعش» و «جبهه النصره» زخم خورده که با وجود گنجاندهشدن نام آنها در فهرست گروههای تروریستی شناختهشده ازسوی آمریکا و نهادهای بینالمللی، هنوز از پشتیبانیهای اطلاعاتی، تسلیحاتی و لجستیکی رژیم صهیونیستی برخوردارند. افزونبر ادامه ناآرامیهای برآمده از گروههای تکفیری تروریستی در عراق و سوریه و کشیدهشدن دامنه آن به کشورهای همسایه مانند لبنان و اردن، میبینیم که عربستان بهجای چارهاندیشی برای حل مشکلات پیشآمده، زخمی تازه بر چهره خاورمیانه انداخته و آتش سلاحها و بمبافکنهای خود را بهجای نشانهروی سوی دشمنان شمارهیک جهان اسلام؛ یعنی صهیونیستها و تروریستهای مورد پشتیبانی آنها، بهسوی غیرنظامیان و مردم یمن گرفته است. درچنینوضعی، روشن است که آوارگان فلسطینی، زندانیان دربند رژیم صهیونیستی، ساکنان محاصرهشده غزه و فلسطینیان کرانه باختری و قدس اشغالشده نمیتوانند به یاریرسانی دیگر دولتهای عرب چشم داشته باشند. چنددهه رنج پیاپی، باید به آنان آموخته باشد که نه قطعنامههای سازمان ملل متحد، نه تهدیدهای لفظی اروپایی و غربی و نه حتی ادعاها و شعارهای دولتمردان عربی، دستاوردی ملموس برای آنان نداشته و تنها راه رهایی از چنگال اشغالگران، همبستگی میان گروههای گوناگون فلسطینی و ایستادگی روی پای خود برای رسیدن به «فلسطین از نهر تا بحر» است.