مونا فرجاد:
باید شهامتم را جمع کنم و بروم سراغ کارگردانی
عباس غفاری
تا حالا به این فکر کردهاید که اگر فرزند یک بازیگر مطرح بودید، برایتان چه اتفاقی میافتاد؟ شما هم بازیگر میشدید؟ یا از دنیای هنر و بازیگری متنفر؟ از شهرت آن موقعیت استفاده میکردید؟ یا از سؤالوجواب مداوم و درمعرض فلاشهای دوربینها قرارگرفتن بهتنگ میآمدید؟ چه بسیار بازیگرانی که فرزندانشان را از دنیای هنر دورنگهداشتن و چه بسیار که آنها را تشویق هم کردند. بهگزارش هنرآنلاین؛ مونا فرجاد یکی از همینهاست؛ همین فرزندها. او چشم که باز کرد، پدرش (جلیل فرجاد) بازیگر مطرحی بود؛ چه در عرصه تئاتر، چه سینما و چه تلویزیون. او و خواهر بزرگترش (مارال)، تمام جنبههای این دنیای فریبنده؛ اما دشوار را دیدند و بزرگ شدند. او میتوانست بهسمت رشتهای دیگر برود؛ اما بازیگری را انتخاب کرد و ماند؛ موفق شد و به راهش ادامه داد.
اگر دختر جلیل فرجاد نبودید هم بازیگر میشدید؟
نمیشدم! اگر پدرم پزشک بود، حتماً اینرشته را دنبال میکردم؛ چون احتمالاً به پزشکی علاقهمند میشدم. مهندسی معماری و دندانپزشکی را خیلی دوست داشتم.
گاه شهرت پدرومادرها نهتنها دردسرساز میشود؛ بلکه حتی بازدارنده است؛ مثلاً گاه دیده شده که فرزند یک فوتبالیست از فوتبال متنفر شده و سراغ این حرفه نرفته است. پدرتان از اینکه شما بازیگر شدید، خوشحال بود و تشویقتان میکرد یا مخالف بود؟
اصولاً در خانه ما دموکراسی برقرار بود و همه آزاد بودند هرکاریکه دوست داشتند، انجام دهند. مادر و پدرم همیشه برای من و مارال، یک سیاستی داشتند که ما فکر میکردیم در اوج آزادی هستیم؛ ولی از اول جوری تربیتمان کرده بودند که پایمان را از چهارچوبها بیرون نمیگذاشتیم. مادر من هیچوقت مخالف انتخابهای ما؛ ازجمله شغلمان نبود. اصولاً حمایتگر بود و هست. پدرم البته در مخیلهاش نمیگنجید که من و مارال بخواهیم این شغل را ادامه دهیم. من و مارال، با سختیهای اینکار بزرگ شدیم و همهچیز آنرا لمس کردیم. پدرم هیچوقت از عاطفه پدری چیزی برای ما کم نگذاشت و ما کمبودی احساس نمیکردیم که از شغل او متنفر شویم؛ چون در اوج کارش نیز برای ما وقت میگذاشت. ما آگاهی کامل داشتیم که این حرفه میتواند چه زیباییها و خوشیهایی داشته باشد و میتواند چه لطمههایی به آدم بزند.
از جاییکه جدیتر شدید تا بازیگری را ادامه دهید، پدرتان پیشنهاد نداد بروید سراغ دانشگاه و درس بازیگری بخوانید؟
پدرم از بچگی تأکید زیاد داشت که کتاب بخوانیم. آنقدر شعرهای شاملو را برای ما میخواند که ما همهشان را بلد بودیم. من تا قبل از دوران راهنمایی، کتابهای زیادی خوانده بودم. صادقانه بگویم که پدرم مخالف بود که ما، در دانشگاه درس این حرفه را بخوانیم؛ ولی با کارگردانیِ سینما موافق بود.
در چه رشتهای درس خواندید؟
من رشته اقتصاد نظری خواندم و مارال ریاضی کاربردی. الآن بهایننتیجه رسیدهام ایکاش رشتهای میخواندم که به آن علاقه داشتم.
شما تجربه کارگردانی هم داشتید؛ چرا آنرا ادامه ندادید؟
بخش عمدهای از آن بهخاطر ترسیست که در درونم وجود دارد. همیشه میگویم ایکاش از اول با بزرگان این حرفه بزرگ نشده بودم که بهنظرم بیاید کارگردان، یک جای ویژه و والایی دارد و هنوز آنقدر دانش ندارم که به آن جایگاه برسم. بخشیازآن هم کمالگراییست. همیشه فکر میکنم کاریکه انجام میدهم، باید بهترین باشد. قبل از کرونا نمایشنامه بانمکی پیدا کردم و میخواستم اجرایش کنم. با مدیران سالن سپند هم حرف زده بودم و فقط داشتم دنبال بازیگر اصلی مرد میگشتم که متأسفانه با کرونا مواجه شدیم.
شما کمتر کار مشترکی با پدرتان و مارال داشتهاید. آیا همینطور اتفاقی بوده یا خودتان نخواستید کار کنید؟
اتفاقی بوده. من و مارال با همدیگر در نمایش «آخرین حکایت فرهاد» بهکارگردانی شهره سلطانی بازی کردیم و یک سریال هم با نام «حجر بن عدی» در کودکی که پدرم هم بود. مارال نقش اصلی سریال بود؛ ولی من سه سکانس بازی داشتم که در تیتراژ، نام من اول آمده بود؛ ولی نام مارال آخر تیتراژ بود! با پدرم نیز یک سریال کار کردهام. البته من وقتی با آنها کار میکنم، استرس میگیرم.
هیچموقع به پدرتان پیشنهاد ندادید یک کاری را کارگردانی کنید تا با همدیگر همکار شوید؟
پدرم بارها این پیشنهاد را به من داده. میخواستم با پدرم یک فیلم کوتاه بسازم که به کرونا خوردیم. ساختن فیلم کوتاه یکزمانی کار کمهزینهای بود؛ ولی الآن قیمت ساخت فیلم کوتاه هم بالا رفته است.
اگر بخواهید بازیگری را کنار بگذارید، چهکار میکنید؟
نمیدانم؛ کار دیگری بلد نیستم. باید عزمم را جزم کنم و از کمالگراییام پائینتر بیایم و شجاعت و شهامتم را جمع کنم و بروم سراغ کارگردانی. اگر الآن میتوانستم، حتماً انجام میدادم.