ضدقهرمانها چگونه قهرمان شدند؟!
یلدا حقشناس: هالیوود سالهاست بر پرده سینما مردان مسلحی را بهتصویر میکشد که قهرمانانه مردم و جهان را از نیروهای شر نجات میدهد؛ اما روشن است که حقیقت چیز دیگریست. بر پرده سینما این مرد تنها در شب چهارنعل میتازد، غریبهایست با گذشتهای تاریک که وینچسترش را به طرفهالعینی از جیب بیرون میآورد تا بزهکاران شهر را مجازات کند! یا پلیسِ همیشه مسلحیست خشن و زمخت که از همسرش طلاق عاطفی گرفته و بچهای دارد که فقط چندبار در سال او را میبیند؛ اما یک ساختمان را با تمام کسانیکه در آن حضور دارند، از دست تروریستهایی که آنها را گروگان گرفتهاند، نجات میدهد! یا آدمکش سابقیست کمحرف که مجبور شده حالا که سروکله آدمبدها دوباره پیدا شده است، او هم برخلاف میلش دوباره کارش را از سر بگیرد! او قهرمان است، منجیست، شوالیهایست با حفاظی که کمی آسیب دیده! وقتی وین لاپیر؛ مدیرعامل انجمن ملی سلاح آمریکا اولینبار از این عبارت استفاده کرد (سال ۲۰۱۲) یکهفته بعد از کشتار 26نفر در مدرسه ابتدایی «سندی هوک» بود. او گفت: «تنها چیزیکه میتواند جلو یک فرد مسلح بد را بگیرد، یک فرد مسلح خوب است!» و این حرف هم مثل توپ ترکید. بسیاری بااشارهبهاینکه مرگبارترین تیراندازیهای جمعی، مثل تیراندازی در یووالدی تگزاس که جان بیش از 21نفر را گرفت، این مردان مسلح مثلاً خوب حضور داشتند؛ اما بههیچعنوان نتوانستند جلو آن فاجعه را بگیرند، این بیانیه را بهباد انتقاد گرفتند؛ و آمار و اطلاعات بیشتری که دراینباره موجود است نشان میدهد: در حملات تیراندازی در آمریکا، این مردان مسلح خوب هیچکاری از دستشان برنیامده. بااینحال، اصطلاحی که لاپیر بهکار برد، باقی ماند؛ زیرا سناریوی جذابیست و رمانتیک است! شواهد نشان میدهد: کسانیکه در آمریکا اسلحه دارند، بهطور عمومی، تصویر مرد مسلح خوب را در ذهنشان میپرورانند و خودشان را در آن تصویر میبینند. تمام کسانیکه در آمریکا زندگی میکنند درمواجههبا یک حادثه تیراندازی خودشان را درمانده میبینند و عملاً کاری از دستشان برنمیآید؛ اما عدهای به مالکیت اسلحه متوسل میشوند تا کمی احساس کنند میتوانند کنترل اوضاع را بهدست بگیرند.
جنیفر کارلسون؛ جامعهشناس آمریکایی سال ۲۰۱۸ درگفتوگوبا نشریه ووکس دراینباره گفته است: «نه مجرمان پرخاشگر («گرگها» در اصطلاح فرهنگ اسلحه) و نه قربانیان سربهزیر («گوسفند»)؛ کسانیکه با خود اسلحه حمل میکنند، خود را دلیرانی میبینند که بهحکم اخلاق آنجاکه نیاز است باید دست به خشونت قهرمانانه بزنند. این باور اخلاقی محافظت از هموطن درواقع مطلوبیت اجتماعی مردان را در خانوادههایشان بازتعریف میکند». بهعبارتدیگر: برای بسیاری از حاملان اسلحه که غالباً مرداناند، حمل اسلحه راهی برای مطابقتداشتن با آن ایدئال شجاعانه است. کارلسون با تحقیق روی ایالت میشیگان که رکود اقتصادی، جرم و فساد در آن باعث شکلگیری یک فرهنگ مخفی حمل اسلحه قدرتمند شده بود، بهایننتیجه رسید. برای بسیاری از مردانیکه کارلسون با آنها صحبت کرد، حمل اسلحه راهی برای مبارزه با فسادی بود که در اطراف خویش میدیدند. کارلسون میگوید: «در مقابل پسزمینه زوال اجتماعی اقتصادی، سلاح تبدیل به ابزار قدرتمندی میشود که فرد ازطریقآن میتواند خود را بهعنوان شخصی متشخص اثبات کند؛ پدری وظیفهشناس یا عضو متعهد اجتماع. درواقع، اسلحه به این مردان اینفرصت را میدهد که ارزشهای فردی خود را درارتباطبا معنای انسان خوب بازتعریف و یک ابزار مرگبار را از یک تابو، یک عمل خشونتآمیز ممنوع، به یک وظیفه شهروندی درست تبدیل کنند». بدیهیست که این تصویر باید از یک جا آمده باشد؛ و ما همه میدانیم که از کجا میآید. بهدنبال تیراندازی جمعی در یووالدی و بیشمار فاجعه تیراندازی دیگر که در آمریکا رخ داده، پیشکسوتان هالیوود در نامهای سرگشاده از هالیوود خواستند راهحلی برای تعدیل یا خاتمهدادن به این فاجعه باشند و نه عامل بحران. در نامه آمده بود که هالیوود سعی کند زینپس در بهتصویرکشیدن خشونت ناشی از استفاده از اسلحه بر پرده سینما هوشیارانه عمل کند و راههای ایمن استفاده از اسلحه را در آثار بهنمایش بکشد؛ مثلاً افراد مسلح را بر پرده سینما در حال قفلکردن ضامن اسلحه نشان دهد تا بچهها نتوانند از آن استفاده کنند، شکل استفاده از اسلحه را بر پرده محدود کند و نیز بهدنبال جایگزینی برای آن باشد. رابرت بوئرز دیزنی و کریستی کالاهان؛ دو فعال اجتماعی که گروه حامی حقوقبشر «اتحاد علیه خشونت با اسلحه بِرِیدی» را اداره میکنند، آغازگر این پویش بودند. دیزنی که مدیر ساماندهی امور گروه است، درگفتوگوبا ووکس گفته است که بهتصویرکشیدن رفتار درست دررابطهبا استفاده از اسلحه بر پرده سینما میتواند تأثیر بسیاری، فراتر از حد تصور، بر وضعیت جامعه داشته باشد و اینکه فعالان اجتماعی موفق شدهاند درصحبتبا فیلمنامهنویسان آنها را مجاب کنند در تصویری که از مسائل اجتماعی در گذشته ارائه کرده بودند، بازنگری داشته باشند. دیزنی میگوید: «حمایت فیلمنامهنویسان از کمربندبستن، پرداختن به مسئله بارداری در نوجوانان و منع سیگارکشیدن چند نمونه از بهتصویرکشیدن رفتارهای ایمن بر پرده سینماست که منجر به تغییرات مثبت فرهنگی شد. ما همینحالا هم پیغامهایی از نویسندگان برنامههای تلویزیونی دریافت کردهایم که صحنهای را درواکنشبه کمپین ما تغییر دادهاند. نکته هیجانانگیز تمام اینها اینکه این نویسندگان دارند از اینفرصت بهره میبرند تا درواقع در شیوه قصهگوییشان خلاقانهتر عمل کنند». تمام فیلمهای هالیوودی سراسر پر از سلاح است که آنرا صرفاً مثل یک شیء میبیند و بحث بر سر هالیوود و بهتصویرکشیدن خشونت ناشی از استفاده از اسلحه گاه به حاشیههای ابلهانه کشیده شده است؛ اما باید بهایننکته مهم اشاره کرد: این قصههایی که هالیوود تقریباً درطولعمرش بهخورد مخاطبان، در سطح جهانی داده است، همیشه مرد خوب اسلحهبهدست را در مرکز توجه قرار داده است؛ زیرا مفاد بسیارخوبی برای طرح داستانیست. قهرمانان اکشن ما بر پرده نقرهای اغلب مردان خوب و درستکار بودهاند که اسلحهبهدست شده و بهکرات کسانیکه باید خارجازسیستم عمل میکردند. اینها پلیس نیستند؛ مردانی بهشدت سرکوبشدهاند؛ همانهاکه در حاشیه زندگی میکنند. در فیلمهای وسترن از «دلیجان» تا «شجاعت واقعی»، این قهرمانان اغلب بیگانه بودهاند؛ مردانی فارغ از تعلق، مرموز و کمی خطرناک که مرزهای اخلاقیشان از مرزهای اخلاقی جامعه فراتر میرفت و درستتر مینمود؛ اینها جان وین، گری کوپر و جیمی استوارت بودند. در بلاکباسترهای بزرگ دوره ریگان و بعدازآن، این قهرمانان اغلب کسانی بودند که بهجای ضعیفترها (آنهاکه نمیتوانستند از خودشان و حقشان دفاع کنند) پیشقدم میشدند و سینه سپر میکردند؛ زیرا معمولاً آنهاکه باید چنین میکردند یعنی وظیفه قانونیشان بود که از حق ضعیفان دفاع کنند، خود آنقدر ضعیف یا بیکفایت بودند که نمیتوانستند وظیفهشان را درست بهجا بیاورند. این قهرمانان سیلور استالونه بودند یا آرنولد شوارتزنگر یا استیون سیگال یا لیام نیسون؛ یا که اصلاً مرد نبودند؛ ملینای «یادآوری کامل» بود که قهرمان مرد را نجات میداد (این فیلم دو نسخه دارد؛ یکی محصول ۱۹۹۰ و دیگری محصول ۲۰۱۲ است که نقش قهرمان اولی را آرنولد شوارتزنگر ایفا کرده و دومی را کالین فارل) یا ماریان «مهاجمان صندوق گمشده» که پیشقدم میشود و ایندیانا جونز را نجات میدهد. حتی آثار ابرقهرمانی گسترده جهان سینمایی مارول و دیسیکامیکس که بزرگترین پولسازان فعلی صنعت سینمای هالیوود هستند و جا برای بیشمار زنان و مردان ابرقهرمان و قدرتمند دارند، ریشه در همین سنت کهنه هالیوود دارند. دراینآثار، بعضی مردان خوب اسلحه دارند و دیگران بهجایش ابرقدرتاند؛ اما مضمون تکرارشونده پنهان و جاذبه همان است. اسلحه به مردمان عادی قدرت فراانسانی میدهد؛ و بدینترتیب، این تصور را بهوجود میآورد که شما هم کافیست اسلحه بهدست بگیرید و بعد میتوانید کاپیتان آمریکا یا بیوه سیاه یا مرد آهنین یا ددپول باشید! و این مرد خوب مسلح حتی لازم نیست قهرمان باشد (دربعضیموارد البته معدود حتی مرد باشد). بهخاطر بیاورید که تابهحال چندبار برایتان پیش آمده که فیلمی را دیده باشید که در آن شخصیت شرور داستان قهرمان را نشانه بگیرد و آماده بهخاکنشاندن او باشد و بعد، وقتی صدای شلیک میآید، شرور به زمین بیفتد؟ از «کاپیتان آمریکا: اولین انتقامجو» تا «تحتمحاصره» تا «مردیکه لیبرتی والانس را کشت»، مضمون تکرارشونده همان است. قهرمان ما را یک همرزم، یک رفیق، یک آشنا، حتی دشمن دشمنش نجات میدهد و البته اسلحهاش! این یک مضمون تکرارشونده قدیمیست؛ دقیقاً چون بهلحاظ روایی، به قصه المان تعلیق، شگفتی و کاتارسیس (تخلیه روانی) اضافه میکند. این قصهها بهگونهای روایت میشوند که ما را تشویق میکنند با این مردان خوب اسلحهبهدست همذاتپنداری کنیم؛ آنها جهان را از شر نجات میدهند؛ پس وقتی در زندگی واقعی در موقعیت مشابهی قرار میگیریم، طبیعتاً گرایش داریم خودمان را بهجای قهرمانانی که در بیشمار فیلمی که از کودکی تابهحال دیدهایم، تصور کنیم و نه قربانیان. البته این داستانها تنها دلیلی نیستند که ما این تصویر رمانتیک را میپذیریم و نه حتی بار مسئولیت تلاشهای جامعه آمریکایی برای مهار خشونت با اسلحه را بر دوش میکشند. ازاینگذشته، هالیوود چندیندهه است دارد فیلمهای خود را به خارج از مرزهای خودش و به تمام جهان صادر میکند که نتایج بسیارمتفاوتی را دربرداشته است. سهولت دستیابی به اسلحه در ایالاتمتحده و فرهنگی که از پس آن شکل گرفته است، محصول مجموعهای از عوامل جداگانه است که فرهنگ، قانون و سیاست را دربرمیگیرد. اینبدانمعنانیستکه البته فیلمها هیچ تأثیری نداشته و ندارند. کافیست قصهای را به مردم بهطوردائم آنقدر بگویی که کاملاً باورش کنند. تمام تدابیر پیشنهادی در نامه سرگشاده به هالیوود معقول بهنظر میرسند؛ حتی اگر محافظهکارانه باشند؛ اما حتی تغییر نحوه نمایش سلاح بر پرده سینما نیز یک چالش خواهد بود. همانطورکه هالیوود ریپورتر بهطورکامل گزارش کرده، نمایش اسلحه در فیلمها دراینسالها پیوسته افزایش یافته و این منجر به ایجاد رابطهای سودآور بین تولیدکنندگان اسلحه و هالیوود شده است. نمایش واقعگرایانه اسلحه در فیلمها یک مسئله اقتصادی را هم پیش میکشد. انجمن درجهبندی فیلمها در آمریکا تمایل دارد بین رتبهبندی PG-13 (آثاری که ممکن است صحنهها یا محتوای نامناسب برای کودکان زیر13سال داشته باشند) و R (برای افراد 17 و زیر17سال مناسب نیستند) نه براساس میزان خشونت ناشی از استفاده از اسلحه در فیلم که طبق میزان خونریزی آنها مرز بکشد و آثار PG-13 بهمراتب در گیشه موفقتر از آثار دارای درجه R عمل میکنند؛ بنابراین استودیوها علاقه خاصی به نشانندادن خون و اجساد متلاشیشده که نتیجه طبیعی تیراندازیست دارند. اینبدانمعناستکه ما اغلب درحالتماشای تصویری خیالی و پالایششده از اسلحه هستیم؛ نه واقعیتی که ممکن است سبب شود مرد خوب اسلحهبهدست هنگام مواجهه با موقعیتی مشابه در زندگی واقعی تردید به دلش راه بدهد. آنچه ما تقریباً هرگز دراینفیلمها نمیبینیم، همانچیزیستکه میدانیم در زندگی واقعی درصورت استفاده از اسلحه اتفاق میافتد و باید بیفتد؛ در فیلمها پسر خوب با اسلحه از راه میرسد و هیچ اتفاقی نمیافتد. بههمینخاطر در تیراندازی یووالدی «آدمخوبها» (که اینجا نیروهای پلیس هستند) با فاصله میایستند و فقط تماشا میکنند و درست برعکس کاریکه باید درمواجههبا چنین موقعیتی بکنند، هیچکس هیچکاری نمیکند تا قضیه را فیصله دهد تازمانیکه خونریزی عظیمی اتفاق بیفتد. اینکه فیلمها اینچنیناند، دلیلی ساده دارد: آنها سرگرمکنندهاند؛ و تراژدی، بهطورقطع، نیست. واقعیت هم نیست. هیچکس دوست ندارد تلویزیون را روشن کند و چنین داستان فاجعهباری را تماشا کند. هیچکس نمیخواهد باور کند که چنین فاجعهای رخ داده است. پس باید چهکار کنیم؟ اینجا دیگر جعبه پاندورا باز شده. شما نمیتوانید 100سال تاریخ سینما را به عقب برگردانید. پاککردن اسلحه از تاریخ هالیوود هم ضد هنر و هم ضد تولید و زیانبار خواهد بود. همچنین ممنوعکردن نمایش آن در فیلمها و بر پرده سینما چندان منطقی نخواهد بود. اسلحه در دنیای واقعی وجود دارد؛ و تراژدی بهبار میآورد و تعدادشان هم زیاد است. اگر قرار است قصه را صادقانه تعریف کنیم باید اسلحه باشد؛ اما مثل تمام چیزهای دیگر در فیلمها، اینموضوع نیست که مهم است؛ نحوه بهتصویرکشیدنش است که اهمیت دارد. حالا دیگر میدانیم اینکه اسلحه را راهحل تمام مشکلات، راهحل موفق تمام مشکلات بدانیم، خیالی بیش نیست. این میتواند فانتزی خطرناکی باشد. این فانتزی به کسانیکه احساس میکنند دنیا دارد از کنترل خارج میشود، فقطوفقط این باور را تزریق میکند که هویت یک محافظ را که اسلحه با خود حمل میکند بهخود بگیرند که تازه درنهایت همان عاقبتی را که در فیلمها بهتصویر میکشد هم عایدشان نمیکند. این داستان، گرچه جذاب و رمانتیک، میتواند ما را از یافتن راهحل واقعی اساسی بازدارد. دیجیکالا