آیا قتل هم یک اثر هنری‌ست؟!

«جوئل بلک» در کتاب «زیبایی‌شناسی قتل»، مرزهای هنر اخلاق و خشونت را به‌چالش می‌کشد. او در‌این‌اثر، به بررسی عجیب‌ترین و جنجالی‌ترین رابطه‌ای می‌پردازد که ممکن است بین زیبایی و جنایت وجود داشته باشد: «آیا می‌توان از قتل لذت برد؟!» او جسورانه می‌نویسد: «قتل می‌تواند اثر هنری باشد؛ هنری که فقط از دل خشونت برمی‌خیزد. اگر زیبایی در شقاوت یافت شود، باید آن‌را تقبیح کرد یا تحسین؟»

سهیلا انصاری: «زیبایی‌شناسی قتل» از انتشارات «روزبهان»، اثری‌ست که مرا به‌فکر وامی‌دارد درباره‌اینکه چگونه خشونت؛ آن‌هم در شکل قتل، می‌تواند به یک مفهوم زیبایی‌شناختی بدل شود. نویسنده، با نگاهی تیزبین و فلسفی، قتل را نه صرفاً یک عمل جنایی؛ بلکه یک رویداد هنری می‌بیند که در آن، عناصری همچون تقارن، ریتم و حتی رنگ‌ها نقش بازی می‌کنند. این کتاب که به‌نظر می‌رسد برپایه تحلیل‌های روان‌شناختی و هنری بنا شده، خواننده را به سفری می‌برد؛ از صحنه‌های جرم واقعی تا نقاشی‌های کلاسیک؛ جایی‌که خون و سایه‌ها به‌جای ترس، حس تعجب و تأمل برمی‌انگیزند. آنچه بیشتر مجذوبم کرد، فصل‌هایی بود که نویسنده به بررسی «قتل به‌عنوان اجرا» می‌پردازد. تصور کنید: قاتلی که هر حرکتش را مثل یک رقص طراحی می‌کند؛ نه برای فرار؛ بلکه برای خلق یک اثر هنری گذرا! انتشارات «روزبهان» با ترجمه روان و صفحه‌آرایی ساده، این متن پیچیده را قابل‌دسترس کرده؛ هرچند گاه تصاویر توصیفی‌اش آن‌قدر زنده است که مخاطب احساس می‌کند در صحنه حضور دارد. این کتاب، بیش‌ازآنکه درباره گل و منظره باشد، درباره مواجهه با زشتی‌های زندگی‌ست. چنانچه به روانشناسی جنایی یا فلسفه هنر علاقه‌مندید، این اثر، جواهری پنهان است؛ نه برای سرگرمی؛ برای به‌چالش‌کشیدن مرزهای اخلاقی. خواندنش، مثل قدم‌زدن بر لبه تیغ است: هیجان‌انگیز و خطرناک! «زیبایی‌شناسی قتل» نوشته «جوئل بلک»؛ ساختاری دوبخشی دارد که برپایه بررسی تاریخی و نظری بازنماییِ قتل در ادبیات رمانتیک و فرهنگ معاصر بنا شده. کتاب، با مقدمه و پیشگفتار آغاز می‌شود و با پسگفتار، یادداشت‌ها و فهرست پایان می‌یابد. فصل‌های کلیدی عمدتاً در دو بخش اصلی قرار دارند که هرکدام به جنبه‌های زیبایی‌شناختی قتل می‌پردازند. درادامه، تحلیلی مختصر از هرفصل کلیدی ارائه می‌دهم؛ با تمرکز بر استدلال‌های اصلی، مثال‌ها و ارتباط آن‌ها با تم کلی کتاب: چگونگی تبدیل خشونت به یک پدیده هنری و فرهنگی. بخش اول، پایه نظریِ کتاب را می‌سازد و قتل را از منظرهای هنری، عملی و معرفتی بررسی می‌کند. «بلک» دراینجا نشان می‌دهد چگونه قتل از دوران رمانتیک به‌بعد، نه‌تنها یک عمل اخلاقی یا جنایی؛ بلکه یک فرُم هنری تلقی شده است. 
فصل یک، قتل را به‌عنوان یک اثر هنریِ کلاسیک تحلیل می‌کند. «بلک» با ارجاع به نظریه‌های زیبایی‌شناسی «کانت و «برک»؛ استدلال می‌کند: قتل می‌تواند «زیباییِ والا» ایجاد کند؛ ترکیبی از ترس و شگفتی که مرزهای عقل را به‌چالش می‌کشد. مثال اصلی، مقاله توماس دی‌کوینسی «درباره قتل به‌عنوان یکی از هنرهای زیبا» است که قتل را با نقاشی یا مجسمه‌سازی مقایسه می‌کند. «بلک» نشان می‌دهد که چگونه این دیدگاهِ رمانتیک، قتل را از جنبه اخلاقی جدا و به یک «اجرای هنری» بدل می‌کند. این‌فصل، پایه‌ای برای کلِ کتاب است و خواننده را وامی‌دارد تا خشونت را نه به‌عنوان زشتی؛ بلکه به‌عنوان تقارن و ریتم هنری ببیند. 
در فصل دو، «بلک» قتل را به‌عنوان یک عملِ انتزاعی و «خالص» بررسی می‌کند؛ الهام‌گرفته از فلسفه «نیچه» و ایده «اراده به قدرت». قتل نه برای هدف (مانند انتقام)؛ بلکه به‌عنوان یک «حرکت خودبسنده و پویا» دیده می‌شود، شبیه یک رقص یا مبارزه بدون پایان! مثال‌ها شامل خودکشی‌هایِ «زیبا» در ادبیات، مانند «هِدا گابلر» در نمایشنامه «ایبسن»؛ یا «یوکیو میشیما» هستند که به‌عنوان عمل‌های هنریِ گذرا توصیف می‌شوند. این‌فصل، مرز بین هنرمند و قاتل را محو؛ و سؤال می‌کند: آیا خشونت خالص می‌تواند منبع خلاقیت باشد؟ تحلیل «بلک»، خواننده را به تأمل در «زیباییِ عمل» وامی‌دارد؛ جایی‌که مرگ نه پایان؛ بلکه اوج یک فرآیند هُنری‌ست. 
فصل سه، جنبه جسمانی و حسی قتل را کاوش می‌کند؛ با تمرکز بر اینکه: چگونه قتل، «دانش بدنی» فراهم می‌آورد: ترکیبی از «لذت، درد و آگاهی». نویسنده به سُنت رمانتیک اشاره می‌کند که بدن قربانی را به‌عنوان بوم هنری می‌بیند و مثال‌هایی از نقاشی‌های سَبکِ گوتیک یا داستان‌های «ادگار آلن پو» می‌آورد. استدلال اصلی: قتل، مرزهای جسم و روح را درهم می‌شکند و یک‌نوع معرفت‌شناسی تاریک ایجاد می‌کند. این‌فصل، یکی از جسورانه‌ترین بخش‌هاست و نشان می‌دهد: چگونه فرهنگ مدرن، خشونت را به‌عنوان راهی برای «شناخت عمیق‌تر» توجیه می‌کند. بخش «قتل در فرهنگ و رسانه» کاربردهای نظریِ بخش اول را به فرهنگ معاصر گسترش می‌دهد و قتل را در چارچوب «تقلید و تصفیه» بررسی می‌کند. «بلک» در فصل چهار، مفهوم «میمسیس» (تقلید هنری) ارسطویی را با قتل پیوند می‌زند و استدلال می‌کند که بازنمایی‌های هُنریِ قتل (در فیلم، ادبیات یا رسانه) می‌تواند به «اعمال واقعی» منجر شود. مثال‌ها شامل ترور «جان لنون» توسط «مارک چپمن»؛ یا سوءقصد به «رونالد ریگان» هستند که به‌عنوان «تقلید از هنر» توصیف می‌شوند. در عصر رسانه، قتل به «عمل میمتیک» بدل شده؛ جایی‌که هنر، زندگی را تقلید می‌کند و بالعکس. این‌فصل، خطرات زیبایی‌شناسیِ خشونت را برجسته می‌کند و نشان می‌دهد: چگونه فرهنگ پاپ، قتل را عادی‌سازی می‌کند. 
فصل پایانیِ بخش دوم، قتل را ازمنظر «کاتارسیس» (تصفیه عاطفی) ارسطویی تحلیل می‌کند. «بلک» استدلال می‌کند: تماشای یا خواندن درباره قتل، نه‌تنها ترس ایجاد می‌کند؛ بلکه یک‌نوع رهایی احساسی فراهم می‌آورد شبیه به تماشای تراژدی! مثال‌ها از فیلم‌هایی از «برایان دی‌پالما» یا رویدادهای واقعی مانند «تروریسم مدرن» هستند. این‌فصل، کتاب را به‌چالش اخلاقی می‌رساند: آیا زیبایی‌شناسیِ قتل، جامعه را «کاتارتیک» می‌کند یا خشونت را تشویق؟ بخش پسگفتار، جمع‌بندی می‌کند و به «نوشتن پس از قتل» می‌پردازد؛ یعنی چگونگی ادامه سُنت رمانتیک در ادبیات معاصر. «بلک» هشدار می‌دهد: در دنیای پسامدرن، مرز بین هنر و واقعیت نازک‌تر شده و قتل به «فرم فرهنگی غالب» بدل گشته است. در‌کل، این فصل‌ها کتاب را به یک کاوش عمیق تبدیل می‌کنند که مرزهای هنر، اخلاق و خشونت را به‌چالش می‌کشد. «بلک» قتل را نه توجیه می‌کند و نه محکوم؛ آن‌را به‌عنوان «آینه‌ای برای فرهنگ انسانی» نشان می‌دهد. اگر به فلسفه هنر یا روانشناسی خشونت علاقه‌مندید، این ساختار دوبخشی، سفری تأمل‌برانگیز است. کتاب به شکاف میان حکم اخلاقی و واکنش زیبایی‌شناختی تماشاگر می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه سینما، با به‌کارگیری زبان هنر، تلاش می‌کند تا مرز میان خالق (هنرمند) و جانی (قاتل) را محو سازد. این‌رویکرد، مخاطب را وامی‌دارد تا در باورهای خود درباره تعریف «هنر» و «زیبایی»، بازنگری کند و به لذت‌های تاریک و نهفته فرهنگ مدرن پِی ببرد. «بلک» نهایتاً به نقش رسانه‌های جمعی؛ ازجمله سینما، در اسطوره‌سازی از چهره‌های خشونت‌آمیز اشاره دارد. با الگوبرداری از جنایات واقعی در قالب فیلم‌های داستانی، رسانه‌ها نادانسته به شهرت‌بخشیدن به عاملان خشونت کمک و آن‌ها را از صرفاً «مجرم‌بودن» به «نمادهای فرهنگی» تبدیل می‌نمایند. «زیبایی‌شناسی قتل» نه‌تنها یک مطالعه نقادانه درباب سینما و ادبیات است؛ بلکه دعوتی‌ست به تأملی عمیق درباره ذات فرهنگ مدرن و نحوه مصرف خشونت به‌عنوان یک کالای فرهنگی‌وهنری. «زیبایی‌شناسی قتل»، به‌عنوان یک اثر آکادمیک و فلسفی، با تمرکز بر جنبه‌های زیبایی‌شناختی خشونت، قتل و بازنمایی آن در ادبیات، هنر و فرهنگ، حاوی توصیفات سنگین و تأمل‌برانگیز است. این محتوا شامل بررسی‌های روان‌شناختی، تاریخی و فرهنگی از خشونت واقعی و هُنری‌ست که می‌تواند برای خوانندگان جوان‌تر (زیر ۱۸‌سال) نامناسب باشد؛ زیرا ممکن است باعث ناراحتی یا تأثیرات عاطفی ناخواسته شود. اثر، عمدتاً برای خوانندگان بالغ طراحی شده که به فلسفه هنر، روانشناسی جنایی یا نقد ادبی علاقه‌مندند. محتوای آن بیشتر تحلیلی‌ست تا داستانی؛ عناصر «وحشت‌آمیز» و «خشونت‌آمیز» (مانند تعامل میان زندگی و هنر در قتل) آن‌را برای نوجوانان یا کودکان مناسب نمی‌کند. پیام کلیدی «زیبایی‌شناسی قتل» کاوش در این ایده است که قتل به‌عنوان یکی از تاریک‌ترین جنبه‌های تجربه بشری می‌تواند ازمنظر زیبایی‌شناختی بررسی شود؛ نه به‌عنوان یک عمل صرفاً جنایی یا اخلاقی؛ بلکه به‌عنوان یک پدیده هنری که مرزهای هنر، خشونت و فرهنگ را به‌چالش می‌کشد. «بلک» استدلال می‌کند: از دوران رمانتیک تا عصر مدرن، فرهنگ ما قتل را به «اثر هنری» تبدیل کرده: ازطریق ادبیات، نقاشی، فیلم و حتی رسانه‌های خبری؛ جایی‌که عناصری مانند تقارن صحنه جرم، ریتم عمل خشونت‌آمیز یا حتی «زیباییِ والا» در مرگ، حس شگفتی و تأمل برمی‌انگیزد. پیام کتاب این است: «هنر» و «خشونت»، دو روی یک سکه‌اند؛ و درک زیبایی‌شناسیِ قتل، ما را وادار می‌کند با سایه‌های تاریک فرهنگ خود روبرو شویم؛ بدون‌اینکه از آن‌ها بگریزیم. سرافرازان

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه