چرا فالگیر و کفبین، آری؛ روانشناس، نه؟!
دکتر علیاصغر شاملو؛ روانشناس
عدم شناخت مراحل زندگی و نداشتن آگاهی نسبی از قوانین طبیعی، قوانین اجتماعی و قوانین مدنی باعث میشود؛ زمانی که فرد با مشکلات و دشواریهایی روبهرو میشود، ناتوان از حل واقعی و عملی آنها بهسوی راهحلی میرود که در پایان بهجز پشیمانی و سرخوردگی پیامد دیگری برای او نخواهد داشت. برای نمونه؛ اگر فردی نداند که در بیشتر موارد، زندگی معمولاً مسیری سربالاییست و هدف نهایی چیزی نیست بهجز زندگیکردن و نه رسیدن به جایی یا چیزی؛ یا اگر فردی نداند که عدالتی در زندگی وجود نداشته؛ ندارد و نخواهد داشت؛ چراکه قوانین مدنی و اجتماعی برگرفته شده از قوانین جنگل هستند، نمیداند چطور باید مشکل بهوجودآمده را حل کند. همانطورکه گفته میشد در جنگل قویترها زنده میمانند؛ بااینحال بایستی گفت که قوانین حاکم بر جوامع انسانی امروز دستکمی از قوانین جنگل ندارند. کافیست نگاهی به سیاست کشورهای پرقدرت و ثروتمند بیاندازیم، خواهیم دید که آنها قوانین جنگل را در روابطشان با کشورهای دیگر عملی میکنند. دراینراستا زمانی که فردی با مشکل یا دشواری روبهرو میشود و نمیتواند آنرا حل کند یا از سر راهش بردارد؛ بهاجبار به این نتیجه میرسد که قوانین مدنی و اجتماعی که بیشتر مردم، شناخت و آگاهی از آنها ندارند، حمایتی که حق اوست را از او دریغ میکنند یا استفاده از آن امکانات بهسبب مثلاً دستمزد بالای وکلا و مشاوران حقوقی در حد توان او نیست که بتواند بهعنوان یک شهروند ازاینقوانین بهرهای ببرد و بهاجبار دستبهدامان راههایی میشود که بیشتر او را بهسمت بیخبری، سستی و کاهلی سوق میدهند. یکی از این راهها دستبهدامان خرافات شدن، مراجعه به فالگیر، رفتن به نزد کفبین و ... است. فالگیر، کفبین و طالعبین در همهجای دنیا حضور دارند و هرچقدر که جامعهای ازنظر صنعتی پیشرفته نباشد یا قوانین مدنی از حقوحقوق مردم بهدرستی دفاع نکند، فرصت برای ظهور و حضور فالگیر و کفبین و ... باز میشود. اینکه چرا جامعهای صنعتی نیست یا کشورهای دیگر اجازه صنعتیشدن را به آن نمیدهند، یا چرا قوانین مدنی از حقوق حقه مردم دفاع نمیکنند؟ موضوع موردبحث امروز ما نیست؛ اما پیامدش ایناستکه مردم در این کشورها از کار و کوشش مدام و ممتد برای رسیدن به خواسته خود خسته میشوند و ترجیح میدهند که از راههای تسکین درد استفاده کنند. تسکین دردی که موقتی خواهد بود و آنها را مجبور میکند که بهطور دورهای از این تسکین استفاده کنند؛ مثلاً استفاده از مواد مخدر یا قمار یا کار زیاد یا مراجعه به فالگیر یا کفبینی که بهطور موقتی امید به حل مشکلشان را در دل آنها روشن کند. با امید واهی به بهترشدن اوضاع؛ غافلازاینکه تازمانیکه فرد، واقعبینانه با مشکلش روبهرو نشود و بهدنبال راههای عملی نرود، امکان حل مشکلش وجود ندارد. انسان، مرجودیست که از ناشناختهها وحشت دارد و همه کوشش ناآگاهانه او ایناست که یا آنها را نشناسد یا بهطرف آنها نرود. علت اصلی مراجعه به فالگیر و کفبین و ... همانا بهدستآوردن آگاهی از ناشناخههاست؛ اما واقعیت بسیار پرقدرتتر از آناستکه بتوانیم انکارش کنیم. ازاینرو اگر بهدنبال روبهروشدن با مشکلمان نباشیم و نخواهیم راهحل واقعی برای آن بیابیم، درکنار اینکه قوانین از ما دفاع نمیکنند؛ امید به یافتن راهحل واقعی از بین میرود. پس تنها کاری که برای ما میماند، همانا چیزی یا کسیست که درمورد یافتن راهحل کمکمان کند؛ اما بسیاری از ما بیشازاندازه به گفتهها و پیشبینی دیگران نسبت به آینده باورمند هستیم؛ حتی کوچکترین شک و تردیدی هم نمیکنیم که شاید این گفتهها از واقعیت دور باشند. مراجعه به فالگیر و افرادی شبیه به اینها بهجز بیشترکردن افکار منفی و گیجکننده و مخدوشکردن هرچهبیشتر واقعیت موجود، ثمری نخواهد داشت و ناامیدی و عمیقترکردن مشکلات ما را بههمراه دارد. پس از رفتن نزد فالگیر، کفبین، طالعبین و ... ساعتها و روزهای اول شاید از شنیدهها سرخوش باشیم؛ اما در عمل، همه این امیدها و سرخوشیها موقتی بوده و بهزودی شلاق واقعیت بر سر ما فرود خواهد آمد؛ چراکه برخورد درست با واقعیت، تنها ازطریق ریشهیابی، پردازش و بافتن راهحل عملی و علمی ممکن است و مراجعه و اعتماد به یک روانشناس یکی از راههای عملی برای حل مشکات ماست. با هر بار مراجعه به فالگیر و کفبین، ما نهتنها خودمان را فریب میدهیم؛ بلکه اجازه میدهیم که دیگری هم ما را هرچهبیشتر فریب بدهد. در پایان هر جلسه مراجعه به فالگیر ما باورمان به خود و تواناییهایمان برای حل مشکلات کمتر میشود. ضمن اینکه ازنظر احساسی هم بسیار ضعیفتر میشویم. فالگیرها توانایی شناخت احساسی فرد مراجع را دارند و بهراحتی بحث را شروع میکنند و شما را در گفتوگو بهسمتی که میخواهید، هدایت میکنند؛ بااینحال هنوز بسیاری برای حل مشکلشان بهدنبال فالگیر، طالعبین و کفبین هستند؛ ولی حاضر نیستند از دادهها و تواناییهای علمی یک روانشناس سود ببرند. بهراستی چرا چنین وضعیتی وجود دارد؟ در چند مورد میتوان پاسخ را یافت؛ اول اینکه روانشناس به ما امید واهی نمیدهد که بیشتر مشکلاتمان بهسرعت حل میشود؛ درصورتیکه فالگیر دائم به ما تلقین میکند که چه اتقافی میافتد و این چیزیست که ما را در کوتاهمدت آرام میکند. دوم اینکه روانشناس، لازم میداند که مشکل ما را ریشهیابی کند؛ (درعینحال درنظر داشته باشید که ما ملتی هستیم که از ریشهیابی مشکاتمان در بیشتر مواد خودداری میکنیم) درنتیجه بهجای رفتن پیش روانپزشک نزد فالگیر میرویم که دائم به ما امید واهی دهد بدون اینکه کمک کند تا چرایی مشکلمان را بیابیم. سوم اینکه نزد یک روانشناس رفتن شاید با یکبار و دوبار و چند بار مشکلمان را حل نکند و لازم باشد که بهدفعات مراجعه کنیم؛ درحالیکه ما معمولاً برای هر دردمان به نزد پزشک میرویم و معیار خوب بودن پزشک برای ما در حجم داروییهاییست که تجویز کرده و وقتی پزشکی دارو ندهد و بگوید مشکل ما چیست و چکار باید بکنیم، کمی سخت میپذیریم؛ ازاینرو فالگیر ما را امیدوار میکند؛ انگار پزشکی به شما دارو داده؛ درصورتیکه روانشناس از شما میخواهد که برای حل مشکلتان چندینبار نزد او بروید. چهارم اینکه روانشناس ممکن است ما را مسئول مشکل بهوجود آمده بداند و به ما بگوید که مقصر هستیم؛ درصورتیکه فالگیر چنین کاری را نمیکند و دائم امید واهی میدهد که به آنچیزی که میخواهی و به آنکسی که میخواهی میرسی؛ درنتیجه در جامعه ما که بسیاری از مردم، بیشتر بهجای استفاده از خرد و اندیشه خود از هوش و احساسشان در زندگی استفاده میکنند؛ در چنین جامعهای جای فالگیر همیشه محترم خواهد بود؛ چون او از احساس شما استفاده میکند که برای ما استفاده از آن بسیار ساده است؛ درصورتیکه یک روانشناس قصد دارد ما را وادار کند که از خرد و اندیشه خود بیشتر استفاده کنیم که این برای بسیاری از ما کار سادهای نیست. پنجم اینکه در جامعهای که بخشی از تحصیلکردههایش بیکار هستند و سرانه کتاب خواندن، دو دقیقه در روز است، نمیشود از مردم انتظار داشت که با علم و دانش، رابطه خوبی داشته باشند و حتی افراد تحصیلکرده هم بهجای رفتن نزد روانشناس به امید حل مشکلشان بهدنبال فالگیر و طالعبین هستند. متأسفانه دراینراه متوجه میشویم که یکی دیگر از ویژگیهای منفی جامعه ما که روزی صاحب تمدن بودیم، ایناستکه متأسفانه امروز دچار خودفریبی هستیم.