مهمترین فیلمهای جشنواره بینالمللی فیلم برلین ۲۰۲۰
عسلهای محبوبِ خرس برلیناله
فیلمهای امسال جشنواره «برلین» تنوع خوبی داشتند، از آثار جدید کارگردانان سرآمدِ معاصر دنیای سینما همچون سالی پاتر، کریستین پتزولد، فیلیپ گارل و سای مینگ-لیانگ گرفته تا لیست جذابی از نامهای جدید و جویای نام از گوشهوکنار دنیا که امیدوارانه بهانتظار درخشش فیلمهای بعدی آنان هستیم. منتقدانی که فیلمهای بخش اصلی جشنواره «برلین» را تماشا کردهاند، از کیفیت بالای آثار هر دودسته سخن میگویند. بااینحال، در این مقاله به معرفی مهمترین فیلمهای بسیار موردِانتظار و هیجانانگیزی خواهیم پرداخت که هم پیش از برگزاری «برلیناله» و هم طی این چندروز، صحبت از آنان زیاد بوده. جشنواره بینالمللی فیلم «برلین» از ۲۰ فوریه (۱ اسفندماه) تا ۱ مارس (۱۱ اسفندماه) ادامه داشت.
آگنیشکا هولاند، کارگردان زن و فیلمنامهنویس اهل لهستان است که سابقه نامزدی اسکار را در کارنامه دارد و امسال باردیگر به جشنواره فیلم «برلین» بازگشت و کارگردانی فیلم «شارلاتان» را برعهده داشت. هولاند باردیگر سراغ ساخت فیلمی بیوگرافی رفته و اینبار داستان درموردِ یک پزشک اهل کشور چک با نام یان میکولاشک (با نقشآفرینی ایوان تروجان) است که از داروهای گیاهی برای درمان بیماران خود استفاده میکند. وی هنر خود را تنها خرج بیماران معمولی و فقرا نکرده و آنتونین زاپوتوسکی؛ پانزدهمین نخستوزیر چکسلواکی از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۳ و پانزدهمین رئیسجمهوری چکسلواکی از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۷، یکی از بیماران سرشناس وی بوده است. داستان فیلم سهدوره ریاستی چکسلواکی و نیز دو جنگ جهانی را دربرمیگیرد و بیوگرافی دلنشین هولاند، کشمکش درونی بُعد سیاه و شیطانی یان میکولاشک با بُعد روحانی وی برای ایجاد تعادل میان وجدان کاری و وظایف محوله را بهتصویر میکشد. آگنیشکا هولاند سابقه کارگردانی درامِ جنگی تحسینشده «اروپا، اروپا» را در کارنامه دارد که در این فیلم مارکو هافشنایدر و جولی دلپی بازیگران اصلی بودند. دیگر فیلم معروف این کارگردان لهستانی، فیلم «در تاریکی» بود که این فیلم داستانی واقعی را در دوران اشغال لهستان بهدست آلمان نازی روایت میکرد. فیلم «در تاریکی» توانست در هشتادوچهارمین دوره جوایز اسکار نامزد دریافتِ جایزه بهترین فیلم خارجی شود. او پارسال نیز فیلم «آقای جونز» را در جشنواره «برلین» داشت.
«تمام مردگان» محصول دو کشور برزیل و فرانسه است و هر دو کشور اینروزها مشکلاتی فراوانی دارند؛ فرانسه با جلیقهزردها درگیر است و البته مردمان برزیل دوران عجیبی را تحتریاست جمهوری ژائیر بولسونارو سپری میکنند که اظهارات مجادلهبرانگیز او، از وی چهرهای راستگرا و تندرو برجا گذاشته که تقریباً مخالف هرگونه آزادی فردی و اجتماعیست که مردمان برزیل به داشتنش عادت داشتند. وی تنها دمُکراسی را در کشور برزیل زیرسؤال نبرده و جنگی علنی با فیلمسازان مهم کشور خود بهراه انداخته. پارسال با ساخت و اکران فیلم تحسینشده و متفاوت «قوش شب» که کارگردانی آنرا کلبر مندونسا فیلیو و جولیانو دورنلی برعهده داشتند و این فیلم در بخش اصلی جشنواره کن ۲۰۱۹ حضور داشت، فیلمسازان برزیلی به ژائیر بولسونارو نشان دادند که قرار نیست بدون مبارزه میدان را ترک کنند و حال نیز فیلم «تمام مردگان» همان راه فیلم «قوش شب» را درپیش گرفته است و از مدیوم سینما بهعنوانِ ابزاری برای بیان دیدگاههای مخالف سیاسی بهره برده است. داستان فیلم کاتونو گوتاردو و مارکو دوترا بهحالوروز این دوران مردم برزیل شباهت دارد و میتوان آنرا پرترهای درهم از رشد و تحول یک ملت خواند؛ داستان کلی فیلم بسیارجذاب است و در سال ۱۸۹۹ میلادی روایت میشود؛ درست بعد از الغای قانون بردگی در کشور برزیل و سرگذشت دو خانواده که بهدنبالِ ثبات در کشوری دائماً درحالتغییر و تحول هستند. ازیکطرف، شاهد معرفی سه زن از خانواده سوآرز هستیم که زمانی در تجارت پرسود کاشت قهوه بودند که دیگر تجارتشان رنگیوبویی ندارد و روبهورشکستگی رفته و دنبال کارگری برای کسبوکار بیمار خود هستند و ازطرفی، شاهد حضور زنی با نام ناشیمنتو هستیم که از کار برای خانواده سوآرز در مزرعه آزاد شده و باتماموجود سعی میکند در اقتصادی که برنامهای برای جمعیت سیاهپوست ندارد، تنها زنده بماند. کاتونو گوتاردو و مارکو دوترا در اولین همکاری خود بهدنبالِ نمایش تصویری از کشوری هستند که آزادگی و همزمان ستمگری در تاروپود آن تنیده شده است و بد و خوبی یکاندازه قدرت دارند و این اتفاقات در کشوری رخ میدهد که بهدنبالِ ساخت یا شاید بهتر باشد بگوییم جعل هویتی جدید برای خود است. این دو فیلمساز چندان شناختهشده نیستند؛ بااینحال، منتقدانی که فیلم را در جشنواره دیدهاند، بسیار آنرا تحسین کردهاند.
«سرزمین رفیع»، اولین فیلم استیون مکسول جانسون درمقامِ کارگردانیست و وی پیشازاین پروژه، بیشتر بهعنوانِ تهیهکننده فعالیت میکرد. ستاره اصلی فیلم او، سایمون بیکر است که اینروزها با نقشآفرینی در سریال درام «روانکاو»، بسیار شناخته شده. داستان فیلم در دهه ۳۰ روایت میشود و با اثری وسترن روبهرو هستیم. بیکر در این فیلم، نقش شخصیتی با نام تراویس را ایفاء میکند؛ سرباز کارکشته جنگ جهانی اول که تکتیراندازی فوقالعاده است و باتکیهبر این مهارت، راهی سرزمینهای شمالی قاره استرالیا میشود؛ جاییکه ناخواسته پای وی به ماجرای قتلی در یک قبیله بومی آن منطقه باز میشود. تراویس با مشکلات روانی برجامانده از حضور در جنگ جهانی نیز دستوپنجه نرم میکند؛ اما خب خود را تاحدی سرپا نگه داشته و تبدیل به یک جایزهبگیر شده است. فیلم، به موضوعات نژادپرستی و استعمارگری طعنههای فراوانی میزند و فیلمساز در همان اوایل ساخت این فیلم قول داده بود که بهتاریخ استرالیا نیز نگاهی ویژه خواهد داشت و صحنههای هیجانی و پرحرارت فیلم در چنین بستری روایت خواهد شد.
ویکتور کاساکووسکی، مستندسازی معروف است که مستندهایش بهخوبی شجاعت و بیپرواییاش را ثابت کردهاند؛ مستندهای
Aquarela، Demonstration، Long Live the Antipodes، Russia from my Window و I Loved You، از آثار معروف این کارگردان روس هستند. در «گاندا» شاهد زندگی یک خوک مادر با نام گاندا هستیم و دو گاو و یک مرغ یکپا نیز در مزرعه همراه او زندگی میکنند. در این مستند نشان داده میشود این حیوانات خیلی بیش از تصور ما دارای احساس و البته آگاهی حسی هستند. این مستند قرار است همان بلا را سر تماشاچی بیاورد که مستند «ساکنان زمین» شان مونسون که راوی آن واکین فینیکس بود، بر سر تماشاچی آورد و تا مدتها خوردن هرنوع گوشت را تبدیل به عذاب کرد. ازآنجاکه کاساکووسکی فیلمبرداری چیرهدست نیز هست، با اسکرینشاتهای خود، دردِ آگاهی از واقعیتی تلخ را که همواره نادیده گرفته میشود یا اگر هم فهمیده شود، انسان توجیه و دروغ بهخود را ترجیح میدهد، زنده میکند و انگشت در زخم همیشه باز؛ ولی بستهشده با بیخیالی فرومیکند. تماشای این فیلم به عاشقان و البته متعصبان گوشتخواری توصیه میشود و نمیشود.
دومین ساخته ناتالی متا باردیگر در ژانر رازآلود و نوآر است و در فضایی تقریباً تخیلی روایت میشود؛ این فیلم پیچوتابهای ماوراءالطبیعه دارد و داستانش درموردِ یک خواننده گروه کر و هنرمندیست که تارهای صوتی حنجرهاش صدایی عجیب تولید میکنند؛ این اتفاق ممکن است نوعی تسخیرشدگی باشد و شاید هم نباشد. این فیلم از آندست فیلمهاییست که یا تماشاچی از آن خوشش میآید و تا انتها پای تماشایش مینشیند یا درجا بیخیال تماشای آن خواهد شد؛ فیلمی که تماشاچیان و منتقدان جشنواره فیلم «برلین» از آن بهعنوانِ فیلمی زننده و غیرقابلتحمل که در استودیوی صوتی بربرها صدای آن ضبط شده، یاد میکنند و گویا ریشههای روانشناسانه نیز دارد. نقشآفرینی اریکا ریواس در نقش اینس که زنیست با مشکلات حسی که توانایی درک درست دنیای حقیقی خود را ندارد، یکی از نقاط قوت آن است. این فیلم براساس رمان ترسناکی باعنوان «اهریمنی کماهمیت» ساخته شده است. گویا درمجموع، فیلمی که ناتالی متا کارگردانی کرده است، چندان در ژانر خاصی قرار نمیگیرد و این کارگردان آرژانتینی هم چنین تصمیمی را آگاهانه گرفته. اولین فیلم سینمایی او، «مرگ در بوئنوس آیرس» بود که چندان موردتوجه قرار نگرفت و نظر هیئتداوران سختگیر «برلیناله» درموردِ دومین ساخته وی نیز چندان مساعد نبوده و امتیاز ۲ را از آنان دریافت کرده که نه نمره خیلی خوبیست و نه بد؛ بااینحال تماشای آن باتوجهبه داستان متفاوت آن، خالیازلطف نخواهد بود.
ریثی پان؛ کارگردان و فیلمنامهنویس کامبوجیست که در سال ۲۰۱۴ با مستند «تصویر گمشده» در بخش نگاه نو در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۳ جایزه اصلی را بهدست آورد و معروف شد؛ این فیلم بهعنوانِ نماینده سینمای کمترشناختهشده کامبوج به هشتادوششمین مراسم اسکار معرفی و نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم خارجیزبان شد. فیلم جدید پان باعنوان «پرتوزده»، همانطورکه از نام آن مشخص است، درموردِ اشخاصیست که تحتتأثیر جنگ و مواد شیمیایی و هستهای آن بودهاند و بههرنحوی توانستهاند آسیبهای شدید فیزیکی و روانی پرتوزدگی را از سر بگذرانند یا شاید بهتر باشد بگوییم تحمل کنند و با زندگی جدید خود کنار بیایند. پان نیز این آسیبهای جنگی را بهخوبی تجربه کرده و در مستند جدیدش، از کسانی سخن گفته که جنگ، یادگاری خود را تا زمان مرگ برایشان باقی گذاشته. بهگفته وی؛ این مستند شرایط بازماندگانی را تصویر میکند دردهایشان، با کلمات توصیفشدنی نیستند. مستند پان، مملو از صحنههای دردناک است و هنگام نمایش لحظات تلخ و واقعی، صفحه نمایش به سهبخش موازی نقرهایرنگ تغییر پیدا میکند تا داستانهای شخصی روایتشده از این تراژدی، همان حس وحشتناکی را بهوجود آورد که قربانیان راه فراری از آن نداشتند. از دیگر مستندهای او میتوان به «سرزمین ارواح سرگردان»، «مردم آنگکور» و «تبعید» اشاره داشت. وی تهیهکنندگی فیلم زندگینامهای، تاریخی و هیجانی «درابتدا پدرم را کشتند» بهکارگردانیِ آنجلینا جولی را نیز در کارنامه کاری خود دارد. او با «پرتوزده»، جایزه ۴۰هزاریورویی بهترین فیلم مستند جشنواره فیلم «برلین» ۲۰۲۰ را ازآنِخود کرد.
ساحل برایتونِ اواخر دهه ۸۰ را اریک استیل بهبهترینشکل بهتصویر کشیده؛ منطقهای که روسیهای مهاجر نیویورک در آنجا توسط دریا محصور شدهاند و حال، مراسم مذهبی مینیان (مراسمی مخصوص یهودیان) در پسزمینه داستان فیلم قرار دارد. «مینیان»، اولین فیلم سینمایی استیل است که سابقه کارگردانی دو فیلم مستند را در کارنامه دارد و البته تهیهکننده معروف سینمای هالیوود نیز بوده که از آثار معروفی که بهعنوانِ تهیهکننده حضور داشته، میتوان به «احیای مردگان» مارتین اسکورسیزی و «شفت» جان سینگلتون اشاره کرد. او در این فیلم، با کلی شخصیت یهودیمذهب که بهزبانهای انگلیسی، روسی و یدیش آشنا میشویم. پسرانیکه دراصل اسلاویزبان هستند و بهسختی تلاش میکنند تا تبدیل به آمریکاییهای اصیل شوند. ازطرفی، داستان نسلکشی وحشتناکی را در سینه دارند. در فیلم استیل، داستان از دریچه چشم شخصیت دیوید با نقشآفرینی ساموئل اچ. لوین روایت میشود؛ مهاجری نوجوان که همراه پدربزرگ خود شده تا به پیرمرد کمک کند تا خانهای مناسب برای خود پیدا کند. درطولِ داستان، رابطه این دو شخصیت دستخوش تغییرات زیادی میشود و دیوید کمکم سنتهای خود را کنار میگذارد. آوازها و موسیقی یهودی که ریشهاش به اروپای شرقی بازمیگردد، نقش مهمی در حفظ ریتم تند فیلم دارد و با وجود تکرار تِم کلی موزیک و روایت داستانهای شاید در نگاه اول یکسان، فیلم هیچگاه در دام کلیشه نمیافتد.
«پینوکیو»، پیش از جشنواره «برلین» نیز نامش سر زبانها بود؛ این فیلم از ماتئو گارونه؛ کارگردان گزیدهکار و خوشفکر ایتالیایی که محصول فرانسه، ایتالیا و انگلستان است، فروش ۱۶میلیوندلاری در گیشه داشت. اقتباس سینمایی جدید نیز برگرفته از رمان ایتالیایی «ماجراهای پینوکیو» اثر معروف کارلو کلودی در قرن 19 است و مانند آخرین ساخته گارونه؛ یعنی «مرد سگی»، تِمی سیاسی دارد. روبرتو بنینی؛ بازیگر، فیلمنامهنویس و کارگردان دوستداشتنی ایتالیایی، نقش پیرمرد نجار؛ «پدر ژپتو» را در آن ایفاء میکند. بنینی سابقه ایفای نقش اصلی در اقتباسی دیگر از داستان «پینوکیو» دارد که خود آنرا در سال ۲۰۰۲ ساخته بود و بسیار غمانگیز بود. باتوجهبه دیگر ساختههای گارونه، سخت میتوان دلیلی برای ساخت این اقتباس سینمایی ازسویِ وی پیدا کرد؛ اما آنطورکه از نظرات منتقدان پیداست، فیلم خوبی ساخته که با دیگر اقتباسات سینمایی برگرفته از شخصیت «پینوکیو» تفاوت بسیار دارد. بسیاری از منتقدان، شهامت گارونه را برای ساخت این اثر ستودهاند؛ ازایننظر که او در این فیلم نیز امضای خود را دارد. گارونه در سال ۲۰۰۸ فیلم «گومورا» را با بازی تونی سرویلو ساخت و برای ساخت آن، جایزه بزرگ هیئتداوران جشنواره کن ۲۰۰۸ را دریافت کرد. او کارگردانی فیلم «واقعیت» را نیز در کارنامه دارد که در جشنواره کن ۲۰۱۲، جایزه بزرگ را بهدست آورد. «مرد سگی» نیز نامزد دریافت نخل طلای هفتادویکمین جشنواره فیلم کن شده بود. فیلم «داستان داستانها» از این کارگردان ایتالیایی هم در جشنواره کن ۲۰۱۵، نامزد جایزه نخل طلایی شد؛ درکل فیلمهای او با استقبال خوبی ازسویِ منتقدان همراه بودهاند.
سای مینگ-لیانگ، کارگردان و فیلمنامهنویس معروف سینمای تایوان است و فیلم جدیدش درموردِ دو عاشق است که هریک زندگی شخصی متفاوتی دارند؛ یکی در خانهای بزرگ زندگی میکند و دیگری در آپارتمانی کوچک؛ اما اتفاقاتی پیشبینینشده و دست سرنوشت، آنها را با یکدیگر آشنا میکند. در فیلم «روزها»، مینگ-لیانگ، باردیگر با بازیگران موردعلاقه خود همکاری دارد؛ لی کانگ شنگ نقش کانگ را دارد؛ شخصیتی که دردی ناشناخته را تحمل میکند و زندگیاش تحتتأثیر آن قرار گرفته. دیگر بازیگر این فیلم، آنانگ هانگوانزیست که نقش نآن را بازی میکند؛ شخصیتی تنها با شیاطین درونی خود دستوپنجه نرم میکند. نگاه ابتدایی منتقدان و تماشاچیان جشنواره فیلم «برلین» به ساخته سای مینگ-لیانگ بسیارخوب بود و بخش تبلیغات «برلیناله» که برای تمام فیلمهای جشنواره کار تبلیغات را بهخوبی انجام میدهد، برای «روزها» سنگتمام گذاشت؛ قطعاً این سرمایهگذاری بیدلیل نبوده و گویا مینگ-لیانگ در این اثر، از سینمای شرقی خود کمی فاصله گرفته و منتقدان پس از تماشای ساخته جدید این کارگردان تایوانی، بدین نکته اشاره داشتهاند که سفر او به غرب آغاز شده. آخرین ساخته بلند سینمایی این کارگردان، «سگهای ولگرد»، محصول سال ۲۰۱۳ بود که وی نقش خود را در آن بازی کرد؛ فیلمی که با استقبال خوب منتقدان همراه شد. ازآنزمان، وی تنها چند فیلم کوتاه و دو مستند ساخته است. وی با ساخت «زندهباد عشق» در سال ۱۹۹۴، برنده شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز شد و از دیگر فیلمهایش میتوان به «رود»)، «آنجا ساعت چند است» و «نمیخواهم تنها بخوابم» اشاره کرد.
«راههای ناپیموده» ساخته سالی پاتر؛ نویسنده و کارگردان خوشنام انگلیسی، با بازی خاویر باردم، ال فانینگ، سلما هایک و لورا لینی، از فیلمهای پرسروصدای «برلیناله» امسال بود. پاتر، کارگردانی فیلم فانتزی، بیوگرافی و درام «اورلاندو» را در کارنامه دارد که بسیار موردتوجه منتقدان قرار گرفت و داستانش از رمان «اورلاندو: یک بیوگرافی» (از رمانهای کمترشناختهشده ویرجینیا وولف) اقتباس شده است؛ فیلمی که تیلدا سوئینتن، بیلی زین و تام هافمن در آن خوش درخشیدند و پاتر نیز نشان داد وقتی پشت صندلی کارگردانی بنشیند، حرفهای بسیار برای گفتن دارد. «راههای ناپیموده»، روایت یکروز از زندگی یک پدر و دختر با نامهای لئو و مولیست؛ دختر همواره با چالشهای ذهن آشفته پدرش دستوپنجه نرم میکند و زمانیکه بهسویِ نیویورک رهسپار میشوند، این سفر برای لئو که ذهنش درگیر روشهای مختلف دیگری برای زندگیکردن است، حالتی خیالی و فانتزی به اثر میدهد. سلما هایک و لورا لینی نیز بهترتیب نقش دو شخصیت دُلاریس و ریتا را ایفاء میکنند و هردو بار عاشقانه این فیلم را در دنیایی بهتصویر میکشند. پاتر در سال ۲۰۱۲، در درام «جینجر و روزا» با فانینگ همکاری کرده بود و این بازیگر جوان هالیوود، اینبار نیز نقش پررنگی در ساخته جدید پاتر دارد.
فیلیپ گارل؛ کارگردان، فیلمنامهنویس، تهیهکننده، فیلمبردار و تدوینگر اهل فرانسه بوده که دههها برای تلاش درجهتِ ساخت بنایی مستحکم از هویت فرانسوی در کارهای خود، موردِتحسین قرار گرفته و در کار خود همواره جزو بهترینها محسوب میشود. فیلمهای این کارگردان صاحبسبک، اغلب ریشهای عاشقانه دارند؛ عاشقانهای پردرد که در بستری باشکوه از تصاویر سیاهوسفید بهتصویر کشیده شدند. فیلم جدید او؛ «شوری اشکها»، دقیقاً شکلی نظیر دیگر فیلمهایش دارد که تخصص خود را در ساخت آنان ثابت کرده؛ درامی جذاب و البته داستانی که در بستری متناسب با فیلمبرداری سیاهوسفید روایت میشود و احساس وحشت و نگرانی در آن موج میزند. داستان، درباره لوک با نقشآفرینی لوگان آنتوفرمو است؛ یک کابینتساز جوان شهرستانی که به پاریس سفر کرده تا در آزمون ورودی یک مؤسسه آموزش عالی شرکت کند. راه او با زنی جوان با نام «جمیله» یکی میشود و این زن، مسیر زندگی او را بهکل عوض میکند. این، بیستوهشتمین فیلم بلند داستانی گارل است که فیلمهایش را میتوان در دسته فیلمهای اقتصادی سینما قرار داد که نیازی ندارند برای بیان حرفهای خود از کلی تصاویر رنگارنگ و اتفاقات عجیبوغریب بهره ببرند؛ گارل در بطن شخصیتهای داستان فرومیرود و حقایقی را از زیر پوست آنان بیرون میکشد که ریشه در عقاید کلی جامعه و البته رفتارهای ذاتی انسانی دارند. آخرین ساخته این کارگردان ۷۱ساله، «عاشق برای یکروز» بود که برای رقابت در بخش دوهفته کارگردانان هفتادمین جشنواره کن انتخاب شده بود. از دیگر فیلمهای شناختهشده او باید به «در سایه زنان»، «حسادت» و «یک تابستان داغِ سوزان» میتوان نام برد.
در فیلم «سیبری» شاهد همکاری بازیگر و کارگردانی جاودانه در سینمای مدرن هستیم؛ این فیلم در لحظهلحظه خود، تماشاچی را غافلگیر میکند؛ کارگردانی فیلم «سیبری» را آبل فرارا برعهده دارد؛ کارگردان، فیلمنامهنویس، بازیگر، تهیهکننده و فیلمبردار ۶۸ساله آمریکایی و بازیگر اصلی این فیلم نیز ویلم دفو تکرارنشدنیست که دراکثراوقات انتخابهای خوبی دارد و این فیلم نیز طبق گفته منتقدان و تماشاچیان جشنواره «برلین»، یکیدیگر از نقشآفرینیهای عالی دفوست که سابقه دریافت خرس افتخاری جشنواره بینالمللی فیلم «برلین» ۲۰۱۸ را بهپاس یکعمر فعالیت هنری در کارنامه دارد. فرارا و دفو سابقه طولانی در همکاری دارند که از ۱۹۹۸ آغاز شد. طبق گفته آنها که «سیبری» را دیدهاند؛ این، جاهطلبانهترین فیلم آبل فرارای است. داستان انتزاعی آن درموردِ مردی غارنشین (با نقشآفرینی ویلم دفو)ست که تصمیم میگیرد از غار خود بیرون برود و پی رؤیاهایش را بگیرد؛ دراینمیان، خرسی جلوی راه وی را گرفته. همچون دیگر ساختههای فرارا، این فیلم نیز در نمایش خشونت، بیپرده عمل کرده و ازطرفی، دست روی خودکاوی شخصیت اصلی داستان میگذارد؛ هدف سازنده بهفکرواداشتن تماشاچی از آنچه درون انسانها میگذرد، است که گاه زبان قادر به توصیف این کشمکشها نیست. فرارا با ساخت «جسد دزدها» در سال ۱۹۹۳، نامزد دریافت نخل طلایی کن شده بود؛ فیلمی در ژانر ترسناک و علمی-تخیلی. وی در سال ۱۹۹۵ با ساخت فیلم خونآشامی «اعتیاد»، نامزد دریافت شیر طلایی جشنواره «برلین» نیز شده بود.
چندهفته از رکوردشکنی و افتخارآفرینی فیلم «انگل» در اسکار ۲۰۲۰ برای سینمای کره میگذرد و در «برلیناله» امسال، شاهد پخش فیلمی دیگر از سینمای غنی و کمتردیدهشده کره جنوبی هستیم؛ فیلمی تریلر، جنایی، درام و تاحدی علمی-تخیلی با نام «وقت شکار» بهکارگردانیِ یونگ سانگ هیون ۳۷ساله که باید دید مانند «انگلِ» توانایی درخشش در جشنوارهها را دارد یا تنها با فیلمی خوب طرف هستیم. جالب اینجاست که بازیگر نقش شخصیت پسر خانواده فقیر در فیلم «انگل»، یکی از بازیگران اصلی فیلم یونگ سانگ هیون است. داستان آن در آیندهای نزدیک روایت میشود و درموردِ زندگی مردیست که پس از سهسال از زندان آزاد شده و باید با شرایط اقتصادی فلجشده کشور خود کنار بیاید. شخصیت اصلی داستان برایاینکه به هدف خود که فرار به هاواییست برسد، دست به دزدی بزرگی میزند که پای گانگسترها را به ماجرا باز میکند و تبهکاران بهدنبالِ وی میافتند. سینمای کره فیلم جنایی خوب کم نداشته است؛ اما بهنظر و طبق گفته منتقدان، یونگ سانگ هیون ایدههای نابی داشته که بهخوبی در فیلم پیاده شدهاند و در این فیلم تماشاچی با سویه جدیدی از کشور کره جنوبی آشنا میشود. یونگ سانگ هیون سابقه کارگردانی «شب جانفرسا» را در کارنامه دارد که با استقبال خوبی ازسویِ منتقدان همراه شد و در سال ۲۰۱۰، در بخش تازههای جشنواره فیلم بوسان، بهعنوانِ بهترین فیلم انتخاب شد.
کریستین پتزولد؛ کارگردان و فیلمنامهنویس ۵۹ساله آلمانی، امسال فیلم درام و رمانتیک «اوندینه» را در جشنواره «برلین» داشت؛ فیلمی که امتیازات بسیارخوبی را از داوران دریافت کرد و شانس اصلی دریافت جایزه خرس طلایی ایندوره محسوب میشد. فیلم جدید پتزولد، روایتی مدرن از اسطوره کهن زن دریاییست؛ اوندینه زنی جوان و جذاب است که اگر دل به کسی ببندد، دیگر بهآسانی از عشق خود پا پس نمیکشد؛ او طعم خیانت را میچشد و تنها با کشتن معشوقه خیانتکار آرام میگیرد. پائولا بیر، فرانتز روگوفسکی، مریم زارع، یاکوب ماچنتز و آن راته-پوله، بازیگران اصلی فیلم هستند. نمادهای آب، باران و عشق اسطورهای، بهوفور در فیلم پتزولد دیده میشوند و پیوند عشق و مرگ یکی از اِلمانهای اصلی فیلم این کارگردان اهل شهر هیلدن است که پیشتر در افسانه اورفئوس و پرسفون بدان پرداخته شده که منبع اصلی و قدیمیترین افسانهایست که اقتباسات زیادی از آن صورت گرفته است. این کارگردان آلمانی، دوسالپیش تریلر «ترانزیت» را در بخش مسابقه بینالملل «برلیناله داشت. «اوندینه» پنجمین فیلم او در بخش مسابقه بینالملل «برلین» است. او در سال ۲۰۱۲ با کارگردانی «باربارا»، خرس نقرهای را در بخش بهترین کارگردانی جشنواره «برلین» ازآنِخود کرد. از دیگر ساختههای معروف او میتوان به «اشباح»، «ققنوس» و «شرایطیکه در آن قرار دارم» اشاره کرد.
هونگ سانگ سو، یکی از کارگردانان مؤلف سینمای کره جنوبی محسوب میشود و بازهم بااشارهبه فیلم «انگل»، به طرفداران بونگ جون هو توصیه میکنیم حتماً تماشای فیلمهای هونگ سانگ سو را در اولویت قرار دهند. «زنی که گریخت»، با احتساب فیلمهای کوتاه و مستند، بیستوهشتمین پروژه سانگ سو درمقامِ کارگردان و بیستوچهارمین فیلم بلند سینمایی اوست و البته هفتمین فیلم او با بازی کیم مین هی، منبع الهام و شریک زندگیاش. این کارگردان، ساخت فیلم «تنها در شب کنار ساحل» را در کارنامه دارد که در «برلیناله» بسیار درخشید؛ فیلمی که در شصتوهفتمین جشنواره «برلین» برای رقابت بر سرِ خرس طلایی انتخاب شد. او سال ۲۰۰۸، فیلم «روز و شب» را در «برلین» داشت و دیگر فیلمش که در «برلیناله» شرکت داشت، «هائهوون دختر هیچکس» بود. داستان فیلم «زنی که گریخت» درموردِ زنی متأهل با نام گامهیست که همسرش در یک سفر کاریست. گامهی به ملاقات دو دوست قدیمی خود میرود که بعد از ازدواج، ارتباطش با آنها قطع شده و تصادفی در یک سینما، آشنایی قدیمی را میبیند که این اتفاق، برایش بسیار خوشحالکننده بود. منتقدانی که موفق به تماشای این فیلم شدهاند، آنرا یکی از مینیمالترین آثار این کارگردان لقب دادهاند که عنصر درام نقشی زیادی در لحظهلحظه آن ایفاء میکند و کارگردان سعی کرده احساسات فراوانی که در شخصیت گامهی وجود دارند را با دقت بهنمایش درآورد. از هونگ سانگ سو بهعنوانِ وودی آلن کرهای یاد میشود. سانگ سو با ساخت «زنی که گریخت»، جایزه خرس نقرهای بهترین کارگردانی جشنواره فیلم «برلین» ۲۰۲۰ را ازآنِخود کرد.
الیزا هیتمن؛ کارگردان، نویسنده و تهیهکننده آمریکایی، پس از ۱۲سال از شروع کار خود، فیلمی ساخته که در جشنواره «برلین» امسال، یکی از بالاترین امتیازات را از هیئتداوران «برلیناله» دریافت کرد و منتقدان و تماشاچیانی که موفق به تماشای «هرگز بهندرت گاهی همیشه» شدهاند، آنرا یکی از بهترین و البته متفاوتترین فیلمهای جشنواره خواندهاند. فیلم، داستان دوستانی جدانشدنی که دخترعمو/دخترخاله یکدیگر نیز هستند را روایت میکند و اینکه چه آسیبها و مشکلاتی برای دختران جوان در مناطق محلی و روستایی پنسیلوانیا وجود دارد. این فیلم، اولینبار در جشنواره «ساندنس» بهنمایش درآمد و با استقبال فراوانی ازسویِ تهیهکنندگان همراه شد. هیتمن در سال ۲۰۱۱ فیلم کوتاه «همیشه قرار است امشب شروع شود» را در «ساندنس» داشت که با استقبال خوب منتقدان همراه شد و سایت ایندیوایر نیز آنرا در لیست بهترینِ بهترینهای آنسال قرار داد. اولین فیلم بلند سینمایی این کارگردان زن، «حسی همچون عشق داشت»، محصول سال ۲۰۱۳ بود که اولینمرتبه در «ساندنس» بهنمایش درآمد و امتیاز ۸۴ را از «راتن تومیتوز» دریافت کرد. هیتمن سابقه کارگردانی دو قسمت از سریال «13 دلیل برایاینکه ...» را نیز در کارنامه دارد.
کلی رایکارت؛ کارگردان و فیلمنامهنویس آمریکایی، فعالیت حرفهای خود را از سال ۱۹۹۴ آغاز کرد. فیلمنامه فیلم «اولین گاو» را رایکارت با همراهی جاناتان ریموند؛ رماننویس آمریکایی، براساسِ رمان «نیمه عمر»، اثر خودِ ریموند نوشتهاند. از بازیگرانی که در این فیلم حضور داشتهاند و به ایفای نقش پرداختهاند، میتوان به جان ماگارو، اوراین لی، توبی جونز، یوئن برمنر، آلیا شوکت و رنه اوبرژونوا اشاره کرد. اولین نمایش «اولین گاو» مربوط به جشنواره «تلیوراید» میشود که هرسال در ماه سپتامبر و در تعطیلات «روز کار و کارگر» برپا میشود و بعد در جشنواره فیلم «نیویورک» روی پرده رفت. داستان فیلم، در دهه 20 قرن نوزدهم روایت میشود و درباره شخصیتی با نام کوکی فیگوویتز؛ یک آشپز ماهر (با نقشآفرینی جان ماگارو) است که به غرب آمریکا سفر میکند و در ایالت اورگن، عضو گروهی میشود که کارشان تجارت پوست حیوانات است. رایکارت کار خود را در سال ۱۹۹۴ و با ساخت فیلم «رود چمن» آغاز کرد که با استقبال خوب منتقدان همراه شد و جایزه بزرگ هیئتداوران جشنواره فیلم «ساندنس» را بهدست آورد. او بعد از اولین فیلم سینمایی خود، سه فیلم کوتاه ساخت و باردیگر به ساخت آثار بلند روی آورد. از دیگر آثار وی میتوان به «وندی و لوسی»، «میانبر میک» و «حرکات شبانه» اشاره کرد. آخرین فیلم این کارگردان زن، «برخی زنان» بود که سال ۲۰۱۶ اکران شد.
محمد رسولاف؛ فیلمنامهنویس، تهیهکننده و کارگردان مستقل ایرانی و از اعضای آکادمی اسکار است که فیلمسازی را با آثار کوتاه و تجربی آغاز کرد و سپس بهدعوت رسول صدرعاملی، باحضور در فیلم «دختری با کفشهای کتانی»، بهعنوانِ دستیار کارگردان وارد سینمای حرفهای شد. اولین فیلم بلند سینمایی او، «گاگومان» بود که در سال ۱۳۸۰ ساخته شد؛ این مستند، ماجرای واقعی آشنایی و ازدواج دو زندانی که یکی زنی محکوم به حبس ابد و دیگری مردی محکوم به 16سال زندان است را در زندان بجنورد بهتصویر میکشید؛ «گاگومان»، سیمرغ بلورین بهترین فیلم اول از بیستویکمین جشنواره بینالمللی فیلم «فجر» و تندیس بهترین فیلم مستند از ششمین «جشن خانه سینما» را برای رسولاف بهارمغان آورد. او در جشنواره فیلم کن، جایزه بهترین کارگردانی از بخش نوعی نگاه و جایزه منتقدان فرانسیس شاله را برای فیلم «بهامید دیدار» در سال ۲۰۱۱ بهدست آورد. «کشتزارهای سپید» سومین فیلم سینمایی این فیلمساز مستقل ایرانی بود که نخستینبار در بخش مسابقه پنجاهوهفتمین جشنواره «سنسباستین» بهنمایش درآمد و نامزد دریافت جایزه صدف طلایی این جشنواره شد. در «شیطان وجود ندارد»، چهار داستان مختلف روایت میشود و باردیگر این کارگردان ایرانی، اخلاقیات انسانی و تنشِ لحظات سخت تصمیمگیری را دستمایه کار خود قرار داده و داوران «برلین» نیز مانند تماشاچیان، از فیلم او بسیارراضی بودند و درنهایت، خرس طلایی «برلیناله» ۲۰۲۰ به فیلمی از سینمای ایران رسید.
رضا علمی/ زومجی