خودنویس

می‏گوید شعر آپارتمانی ننویس
دور شو از دیوارها و پرده‏ها و پله‏ها
سفرهای نزدیک
آدم‏های دور
می‏گویم هنوز هیچ مزرعه ذرتی را از نزدیک ندیده‏ام
کشاورزی می‏شناسم در بالکن ساختمان رو‌به‌‌رو
کرت‏های بیست‌و‌پنج‌سانتی
مزرعه پلاستیکی
آقای ماژلان
دریانوردان نروژی کوسه‏های آب‏های جنوب را نمی‏شناسند
من اما آمازون را از نزدیک دیده‏ام
جنگل‏های تاریک ژول ورن
و توفان دیشب مزرعه همسایه را پرت کرد توی پیاده‏رو
من دنیا‌دیده‏ام
کشورگشایی با صندل‏های مرغوب نادر
آشپزخانه‏ام پایتخت دنیاست
ملکه آب‏ها و گرداب‏های لباسشویی
مزرعه ذرت زیباست
کارتون‏های ژاپنی
کارتن‏های شکستنی چینی
آسمان آبی و ابرهای پنبه‏ای والت دیسنی
ماژلان کوچولو!
توی آب‏های شکمم غرق شده‏ای
و تنگه‏ام هرروز تنگ‏تر می‏شود
باید سفر کنم به دستشویی
به دیدار الهه آب‌ها در آینه
افق نزدیک است
واحد دوازده
ساختمان شماره رو‌به‌رو
باید سفر کنم به آسانسور و پیاده‎رو
اجتماع و افق نگاه
آمازون نزدیک است
دکمه فلزی در گرداب آبسال
آپارتمان بیلی وایلدر
ابرهای والت دیسنی
من هنوز هیچ مزرعه ذرتی را از نزدیک ندیده‏ام
باید به مرد بگویم
باید یک‌شب آپارتمان بیلی وایلدر را قرض بگیریم
و یک بعد‌از‌ظهر جمعه از شیشه تلویزیون ۱۴‌اینچ بگذریم
قرارمان حدود سال ۱۳۶۵
ساعت پنج عصر
مزرعه‏ ذرت
حوالی خانه املیانو زاپاتا

شهلا زرلکی
 

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه