بهمناسبتِ چهلوسومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
چرا انقلاب ما استثناست؟
حسین محمدی سیرت
بررسی اجمالی و اولیه آثار نظریهپردازان انقلاب در علوم انسانی رایج، مخاطب را بهاینباور رهنمون میکند که حتی انقلابها در گامهای نخست شروعی باشکوه و باعظمت داشته باشند، لکن سرنوشتی تلخ و سرشار از پشیمانی را بههمراه خواهند داشت! ازمنظر بسیاری از این آثار، اغلب انقلابها آیندهای شبیهبههم دارند و طبیعتاً انقلاب اسلامی را نیز مستثنا نمیکنند. دانش مطالعات انقلاب که بهنوعی در کالبد و هژمونی مطلق اندیشه لیبرالی متولد شده است، در غالب موارد، انقلاب را امری محبوب و موفق معرفی نمیکند و وعده پایان انقلابها را سر میدهد و «در آغاز دهه نود، نظم نوین جهانی به مردم جهان وعدهها داده است. سخن از پایان تاریخ میرفت و گفته میشد سرمایهداری یگانه انتخاب بشری است» و انقلاب دیگر معنا و حتی امکان نمییابد و امری مطلوب نیست. تئوری مشهور «ترمیدور» بهاشکال مختلف بازتولید شده و بر سرنوشت محتوم انقلابها تأکید میشود و حتی در تولیدات رسانهای نیز به مخاطب اینچنین القاء میگردد که «انقلاب فرزند خویش را میخورد»! «کرین برینتون» براساس مطالعه چهار انقلاب انگلیس، آمریکا، فرانسه و شوروی بهایننتیجه میرسد که انقلابها پس از سرنگون شدن رژیم حاکم بهترتیب سه مرحله حاکمیت میانهروها، حاکمیت تندروها و درنهایت حاکمیت عملگرایان را تجربه خواهند کرد. عملگرایانی که همچون تمامی حاکمان متعارف، منافع خود و طبقه حاکم را تعقیب میکنند و درنتیجه از ایدئولوژی و آرمان انقلابی فاصله گرفته و تندروهای انقلابی را حذف خواهند کرد. پس در مقام بسیاری ازنظریات علوم سیاسی و مطالعات انقلاب، انقلاب پدیده خوش آتیهای نیست!
تجربه تاریخی انقلابها هم تجربه تلخ و مبهمی است و شاید تاریخ هم با انقلابها مهربان نبوده است. سرنوشت انقلابهای مدرن ازجمله انقلاب فرانسه، روسیه، الجزایر، سودان، تونس، مصر و... همگی گواه نوعی تغییر و پایان آرمانهای انقلابی در سالهای نخستین را دارند: «در تحولاتی که طی دو سهقرن اخیر، که قرن انقلابهای بزرگ است، اتفاق افتاده، هرچه من نگاه کردم -حالا شما مطالعه کنید، شاید مواردی را شما پیدا کنید- موردی را پیدا نکردم که مثل انقلاب اسلامی، تحولی که در دوره اول پدید آمد، در دورههای بعد یا دهههای بعد، با همان شکل، با همان هدفها، بهسوی همان آرمانها و با همان جهتگیریها ادامه پیدا کند. یا اصلاً ادامه پیدا نکرده، مثل انقلاب شوروی؛ یا ادامه یافته، منتها با یک فترتی، با یکفاصله طولانی زمانی، همراه با مرارتها و محنتها و سختیهای فراوان، مثل انقلاب کبیر فرانسه، مثل استقلال آمریکا؛... در شوروی هدفهایی که ترسیم شده بود -که هدفهای آن، عقیدتی و ایدئولوژیک بود- تحقق پیدا نکرد. اصلاً ادعا شده بود که حکومت شوروی یک حکومت مردمی است، حکومت تودهای است، سوسیالیست است؛ حکومت تودهای مردمی متکی به حرکت مردم و متعهد به نیازهای مردم؛ این از همان سالهای اول نقض شد. بعد از ۱۹۱۷ که سال انقلاب شوروی است، پنج شش سالی که گذشته بود، راه عوض شد؛ مردم از محاسبات دولت بهمعنای حقیقی کلمه حذف شدند؛ یک حزب کمونیست با چندمیلیون عضو حاکم شد و در حزب کمونیست هم حاکم، همان چندنفری بودند که در هر دورهای در رأس بودند... شبه انقلابهایی هم در منطقه خاورمیانه و عمدتاً شمال آفریقا و آمریکای لاتین داریم که درواقع انقلاب نبود؛ غالباً کودتا بود. در اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ در کشورهای شمال آفریقا -یعنی مصر و لیبی و سودان و تونس- یک حرکتهای انقلابی با گرایش چپ اتفاق افتاد. همه این کشورها، کشورهای انقلابی بودند؛ اما جز استثناهای معدودی، همان کسانیکه خودشان عوامل انقلاب بودند، از انقلاب منحرف شدند. انقلابها، انقلابهای چپ بود، ضدآمریکایی بود، ضد انگلیسی یا ضد فرانسوی بود؛ مردم را اینجوری توی میدان آورده بودند؛ اما همان کسانیکه خودشان در رأس این انقلابها قرار داشتند، عملاً منحرف شدند و بهسمت همان نیروهای استعمارگر غلتیدند!» برایناساس انقلابها هم از جنبه نظری و هم ازنظر تجربه تاریخی، سرنوشتی تلخ و بیثبات را در آینده یافته و یا خواهند کرد! لکن شرایط انقلاب اسلامی در دهه پنجم، گویای یک استثناء و تفاوت اساسی است و نمیتوان معادلات نظری و تجربی پیشگفته را بر انقلاب اسلامی هموار ساخت. «انقلاب اسلامی یک استثناء است. انقلاب اسلامی حرکتی بود که با اهداف مشخصی ولو آن اهداف که مشخص هم بود، در یکجاهایی کلی بود؛ بهتدریج خرد شد، روشن شد، مصادیقش معلوم شد؛ اما اهداف، اهداف روشنی بود - بهوجود آمد. هدف اسلامخواهی، هدف استکبارستیزی، هدف حفظ استقلال کشور، هدف کرامتبخشی به انسان، هدف دفاع از مظلوم، هدف پیشرفت و اعتلای علمی و فنی و اقتصادی کشور؛ اینها اهداف انقلاب بوده». البته این بهاینمعنانیستکه در مسیر انقلاب اسلامی آفتهایی رخ نداده است، لکن اصول و حرکان کلانِ انقلاب در کلیات و مبانی همان اصول آغازین است. چرا؟ بهمنظور پاسخ به سؤال مطرح شده، باید توجه داشت که یک انقلاب برای شروع، حدوث و پیروزی، نیازمند عناصری است که عناصر سهگانه مردم، ایدئولوژی و رهبری مهمترین آنان است. انقلاب اسلامی در هر سه عنصر دارای شاخصهای متعالی نسبت به انقلابهای مشابه خود در قرون اخیر است. انقلاب اسلامی در عنصر مردم، انقلابی شاخص و با همراهی تودههای عظیم مردمی است و پژوهشگران حوزه انقلابها آنرا «تنها نمونه یک انقلاب اسلامی تودهای» دانستهاند و معتقدند «انقلاب ایران، ازنظر تعداد مردمیکه در آن شرکت کردند، یکی از عظیمترین خیزشهای تاریخ جهان است»، در مقایسه «کمتر از دودرصد از جمعیت در انقلاب فرانسه دخیل بودند و کمتر از یکدرصد از مردم در برانداختن شوروی کمونیستی شرکت داشتند». ازاینرو در عنصر مشارکت مردم، انقلاب اسلامی از شرایطی ویژه، البته نه بهمعنای پوپولیستی و غیرآگاهانه، بلکه بهمعنای مشارکت اقشار متعدد و متنوع جامعه ایرانی برخوردار است. در بُعد ایدئولوژیک نیز انقلاب اسلامی در شرایط ویژه و خاصی قرار دارد و برخلاف تمامی انقلابهای قرون اخیر که دارای ایدئولوژیهای مادی و فاقد ایدئولوژیهای معنویتگرایانه هستند، اسلام آرمان و اهدافی را برای جامعه انقلابی ترسیم و مردم را برای نیل به آن تشویق میکند، بایستهها و مسیر حرکت بهسوی آرمانها را نیز ترسیم کرده و درنهایت نیازمندیهای بشر امروزی در نظام مدرن را پاسخگو است. اما عنصر سوم و شاید اصلیترین عنصر یک انقلاب موفق، وجود رهبری است و «اهمیت رهبری در شکلگیری انقلابها، بهحدی حساس است که برخی انقلابها، صرفاً بهدلیل فقدان رهبری در شکلگیری و موفقیت خود دچار موانع اساسی هستند. یعنی در چنین جوامعی صرفاً بهدلیل فقدان رهبری انقلاب صورت نمیگیرد. درحالیکه دراینجوامع نهتنها ایدئولوژی انقلاب موجود است، بلکه آمادگیهای لازم مردم نیز برای یک تحول انقلابی مشهود است». عناصر پیشگفته همچنانکه در مقام حدوث انقلاب مؤثرند، بقا و تداوم انقلاب را نیز تضمین میکنند. یعنی انقلابی که با همراهی مردم، با داشتن ایدئولوژی کارآمد و پاسخگو و درنهایت رهبری و یا رهبرانی صاحب تدبیر پیروز شود، درادامه مسیر خویش نیز باید این عناصر را در خود حفظ و تقویت کند و درصورت ازدستدادن هریکاز این عناصر ادامه حیات انقلاب ناممکن و انحراف از مسیر انقلاب محتمل خواهد بود.
رهبری، شرط اساسی بقای انقلابها
دراینجا نقش رهبران بهعنوان مهمترین عنصرِ ایجاد و تداوم انقلاب موردتوجه است. این عنصر در پیروزی انقلاب اسلامی ایران با رهبری امامخمینی رحمهالله به تمامه نمایان گشت و همگان بر وجود رهبری تعیینکننده اعتراف دارند. بهعنوانمثال "یرواند آبراهامیان" در پاسخ به این پرسش که چرا انقلاب مشروطه به آرمان نهایی خود دست نیافت، اما انقلاب اسلامی براساس ایدئولوژی اسلامی پیروز گشت، میگوید: «بدون درنظرگرفتن نقش تعیینکننده آیتالله خمینی، نمیتوان به این پرسشها پاسخ داد. درواقع، آیتالله خمینی برای انقلاب اسلامی همان شخصیتی است که لنین برای انقلاب بلشویکی، مائو برای انقلاب چین و کاسترو برای انقلاب کوبا بود... او چونان رهبری انقلابی و فرهمند هنگامی به صحنه آمد که چنین رهبرانی اندک شمار ولی بسیار مغتنم و مقتضی بودند».
اصول مدیریتی رهبری امامخمینی رحمهالله و آیتالله خامنهای
بعد از رحلت حضرت امام رحمهالله در خردادماه سال ۱۳۶۸، این ابهام و سؤال مطرح بود که آیا رهبری دیگر جایگزین آن شخصیت شاخص در تاریخ خواهد شد که تضمینکننده تداوم انقلاب و آرمانهای آن باشد؟ نگارنده معتقد است با رهبری آیتالله خامنهای در سهدههاخیر، حرکت انقلاب اسلامی و اهداف امامخمینی رحمهالله تعقیب و تداوم یافته است. اما کدام محورها در مدیریت این دو رهبر است که مسیری یکسان و تداوم انقلاب را منجر گشته است؟ در پاسخ، به برخی از مهمترین اصول مدیریتی که منجر به اتخاذ مشی یکسان در رهبران انقلاب اسلامی و درنتیجه تداوم آرمانهای انقلاب اسلامی شده است، اشاره میشود:
۱. تفوق مبناگرایی بر عملگرایی (مبناگرایی در مقابل عملگرایی یا پراگماتیسم)
یکی از عوامل و دلایل تغییر مسیر انقلابها در آینده، آناستکه رهبران بعد از پیروزی انقلابها بهتدریج مبانیای را که انقلاب را براساسآن آغاز و مردم را حول آن گردآورده بودند، فراموش کرده و ازمنظری عملگرایانه باتوجهبه شرایطی که در آن قرار میگیرند، تغییر مشی میدهند و درواقع صحنه عمل و شرایط است که رفتار ایشان را مشخص میکند. بهعنوانمثال اگر در دوره انقلاب سخن از آرمانهایی چون عدالت و آزادی رفته است، اما در صحنه عمل و پس از پیروزی انقلاب و ایجاد شرایط عادی حکومت، اگر منافع حکومت اقتضاء محدودیت در آزادی را داشته باشد، کمکم آزادی را ذبح حیات حکومت خویش میکند. ضعف در فهم مبانی و بهنوعی «نان را بهنرخ روز» تحولات سیاسی و اجتماعی خوردن ازجمله آفتهایی است که منجر به انحراف مسیر انقلابها میشود. ازجمله اصول ثابت در رهبری حضرت امامخمینی رحمهالله تفوق مبنا بر عمل است. او مبانی خویش را براساس معادلات و خوشآیند تحولات تغییر نمیداد. بهعنوانمثال، در مسیر انقلاب اسلامی و درزمانیکه انقلابیون در اقلیت بوده و نیازمند توسعه جبهه و گستردگی نفرات و صحنه میدان و عمل، توصیه به یارگیری از همه مخالفان رژیم پهلوی را مقدمهسازی میکرد، امام مبانی خویش را کنار نگذاشت و جریانهای التقاطی و غیردینی چون سازمان مجاهدین خلق و حزب توده را بههیچوجه، حتی بهتوصیه نزدیکترین و امینترین اصحاب خود نپذیرفت. نتیجه و عملگرایی برای امام(ره) مجوزی برای فراموشی مبانی وی نبود. ایشان براساس مبانی خویش سازش و همراهی با مجاهدین خلق را بههیچوجه نپذیرفت، آنهم در شرایط سخت یک رهبر تبعیدی که بهشدت نیازمند حمایت عناصر مخالف رژیم پهلوی است و هر عقل عملگرایی این رفتار را میپذیرفت، اما مبانی امام(ره) سازمان مجاهدین خلق را نمیپذیرفت. در سالهای حیات حضرت امام(ره) در دهه شصت نیز این اصل تداوم یافت. بهعنوانمثال، در دوران جنگ تحمیلی، صدام بارها از سلاحهای شیمیایی علیه رزمندگان ایرانی استفاده کرد و یا رژیم بعث بارها شهرهای ایران را موشکباران کرد، حال در مقام پاسخ هر رهبر عملگرایی براساس معادلات مادی، مجوز مقابلهبهمثل را صادر خواهد کرد، لکن امام اینامر را نپذیرفت و صحنه عمل نبود که مشی او را شکل میداد، بلکه مبانی اسلامی به امام اجازه بهرهگیری از سلاحهای کشتارجمعی را نمیداد و درنتیجه ایران در سختترین شرایط نه از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد و نه شهروندان غیرنظامی را موشکباران کرد. در مشی آیتالله خامنهای نیز این اصل، بهجد رعایت شده و صحنه عمل بر مبانی تفوق نیافته است. در صحنه سیاست داخلی در دهه شصت بهدلیل شرایط انقلابی و جنگ، برخی از نخبگان عملگرا سخن از عدالت، سادهزیستی، شعارهای حمایتی از مستضعفان و اقتصاد دولتی میگفتند و رئیسجمهوری وقت را بهسبب حمایت از مالکیت خصوصی متهم به فاصله داشتن از اقتصاد اسلامی و باور به سرمایهداری مینمودند، حال همین نخبگان در دهه هفتاد آرمانهای دهه شصتی خود را فراموش و صحبت از توسعه در مدل شبه غربی، تجملگرایی و حمایت از بخش خصوصی میکردند! اما حضرت آیتالله خامنهای چه در دهه شصت و چه در دهه هفتاد مبانی خویش را براساس اقتضائات عملی تغییر نداد و در عین اعتقاد به خصوصیسازی و احترام بهمالکیت خصوصی، عدالت را اصل فراموش ناشدنی و رسالتی حقیقی برای انقلاب اسلامی ترسیم مینمودند. در عرصه سیاست خارجی نیز صحنه عمل در دهه شصت بهشدت استکبارستیزی را توجیه، تشویق و تجویز مینمود و شرایط انقلابی اجازه طرح گفتمانی دیگر را نمیداد. بعد از رحلت حضرت امام(ره) و پایان دوران دفاع مقدس برخی از افرادیکه روزگاری در استکبارستیزی گریبان چاک میدادند، صحبت از رابطه با آمریکا کردند، لکن حضرت آیتالله خامنهای آرمان استکبارستیزی را فراموش نکرده و با رابطه با آمریکا مخالفت نمودند. مثال دیگری که درزمینه تفوق مبانی بر عملگرایی میتوان مورداشاره قرار داد، فتوای حرمت تولید سلاحهای هستهای است. شاید هر رهبر دیگری در شرایط ایران قرار میگرفت مجوز بهرهگیری از سلاح هستهای را صادر و بهعنوان یک ابزار استراتژیک در عرصه قدرت بینالملل تهیه و داشتن آنرا حق تلقی میکرد، لکن مبانی اسلامی در حرمت بهرهگیری از سلاح کشتارجمعی و نامتعارف، مانع از چنین اقدامی شد.
۲. آرمانگراییِ واقعبینانه
یکی از اصول ثابت در مدیریت حضرت امامخمینی رحمهالله آرمانگرایی بههمراه توجه به واقعیتها است. در دوگانه آرمان و واقعیت گاه افراط و گاه تفریط صورت میگیرد. برخی آرمانگرایان واقعیتهای میدانی را نادیده گرفته و تعقیب آرمان در منظری غیرعقلانی درهرشرایطی و بدونتوجه به امکانات و واقعیتهای صحنه میدان را تجویز میکنند و در مقابل در رویکردی تفریطی برخی واقعیتگرایی را بر آرمانها تفوق داده و براساس معادلات مادی مسیر خویش را ترسیم میکنند. حضرت امام در منظری متعادل آرمانها را براساس معادلات و ظرفیتهای میدانی تعقیب مینمود. البته باید به اینمهم توجه داشت که در این دوگانه، برتری و اولویت ازمنظر امام آرمانها بود و اگر درشرایطیکه بههیچوجه همنشینی این دو ممکن نمیشد، آرمانها را برمیگزید و میفرمود: «بگذار دنیای پست مادیات با ما چنین کند ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم». در سالهای دهه شصت دفاع از آرمان قدس منجر به اتخاذ سیاست ارسال نیروی نظامی به لبنان گشت، که حضرت امام(ره) بعد از اطلاع با آن مخالفت کرده و تأکید کردند که «راه قدس از کربلا میگذرد»، یعنی در عین فراموش نکردن آرمان قدس و مبارزه با رژیم صهیونیستی، اولویت را واقعیتِ مبارزه با رژیم بعث ترسیم کردند و توزیع انرژی و نیروی انسانی در دو جبهه را بهصلاح ندانستند. پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ و نوشیدن جام زهر، توسط حضرت امام(ره) جلوه دیگری از «آرمانگراییِ واقعبینانه» است، بهگونهایکه ایشان اظهار داشت هیچ لحظهای از جنگ پشیمان نیست، لکن براساس واقعیتهای میدانی که ازسوی فرماندهان نظامی و مسئولان سیاسی جنگ به ایشان ارائه شد، راهحل را در پذیرش قطعنامه یافتند. در سیره مدیریتی رهبر معظّم انقلاب نیز آرمانها در عین واقعنگری تعقیب میشوند و از افراطوتفریط دراینبین پرهیز میشود. ایشان همواره از رفتارهای بیمنطق و بدون درنظرگرفتن واقعیتها برحذر میدارند. مذاکرات هستهای منجر به برجام نمودی بسیار روشن و بدیع از نسبتسنجی آرمانگرایی در عین واقعبینی است. رهبری انقلاب در عین آنکه آرمان استکبارستیزی و بدبینی به نظام سلطه را بارهاوبارها و حتی در حین مذاکرات یادآور میشوند، لکن براساس برخی واقعیتهای میدان سیاست و وضعیت خاص اقتصادی کشور، اجازه مذاکره مشخص و چهارچوبمند را با طرف آمریکایی صادر میکنند.
۳. معنویتباوری و معنویتگرایی
رهبران سیاسی معمولاً در عرصه معادلات سیاسی بسیار واقعبین شده و معادلات معنوی را فراموش و نادیده میگیرند و براساس ابزارها و معادلات مادی تصمیمگیری میکنند. اندیشه مادیگرای لیبرال الگویی حاکم است که سهمی برای معنویت قائل نیست اما از جمله ویژگیهای مدیریت مشترک رهبران انقلاب اسلامی، معنویتگرایی براساس باور قلبی و بهعنوان یک اصل حقیقی و واقعی در معادلات سیاسی است. در سراسر زندگی حضرت امام(ره) و در سلوک سیاسی و انقلابی ایشان «توحید» جایگاهی حقیقی و واقعی دارد و بارهاوبارها بدان اشاره شده است. آن بزرگمرد تاریخ، آزادسازی خرمشهر را دریکجمله که گویای ایمان راسخ اوست اینگونه توصیف میکند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و باور داشتند که «هرچه هست اوست و ما همه هیچیم». سلوک شخصی در اوج تحولات انقلاب و برهههای حساس پسازانقلاب همه مؤید این اصل است و مثالهای فراوان دارد. در جایجای سیره مدیریتیِ حضرت آیتالله خامنهای نیز معنویت و باور به غیب و ایمان به هدایت و حمایت و نصرت الهی جاری است. توسل ایشان به حضرت حجت سلاماللهعلیه در شرایط حساس فتنه ۸۸، باور به نصرت الهی و خوشبینی به آینده انقلاب اسلامی، توصیه به خواندن دعای جوشن صغیر در میانه جنگ ۳۳ روزه به رزمندگان مقاومت و بهرهگیری از ادعیه صحیفه سجادیه درمبارزهبا بیماری کرونا، تنها نمونههایی از این هزاران است.
۴. فرآیندسازی و تثبیت فرآیندها
از جمله معایب رهبری در انقلابها، اتصال کامل حیات انقلاب به شخص رهبری و نبود فرآیند برای ادامه حیات سیاسی بعد از رهبر نخستین است، بهگونهایکه انقلاب و نظام برخواسته از آن در تصمیمگیری و اراده شخصِ رهبر خلاصه میگردد و درصورت نبود او میراث انقلاب بهسرعت تاراج و یا دچار تغییرات اساسی شده و یا ممکن است انقلاب براساس اراده و میل رهبر بعدی بهکل تغییر مسیر دهد. اما از جمله اصول اساسی در مدیریت امامخمینی رحمهالله «نظامسازی»، ایجاد فرآیند و تلاش درجهت تثبیت نظام است. ایشان در کمتر از یکسالونیم تمامی الزامات حیاتی یک نظام سیاسی را در کشور مستقر کردند. قانون اساسی، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و... و حتی در دوره انتقالی انقلاب و تغییر رژیم نیز از فرآیندهای دوره انتقال چون شورای انقلاب و دولت موقت بهره بردند. سپس در دهه شصت و در دوران تثبیت انقلاب هرگونه عبور از قانون و قانونگریزی را بهشدت مانع شدند و فرآیندهای نظام را تثبیت کردند. انتخاب سریع و کم حاشیه رهبر، بعد از فوت ایشان نمونهای از موفقیت آن رهبر هوشمند در تثبیت فرآیندها بود، درحالیکه در بسیاری کشورهای بهاصطلاح انقلابی، انتقال قدرت به رهبر بعد همراه با تنشها و درگیریهای بسیار است. رهبر معظّم انقلاب نیز این اصل را در سیره مدیریتی خویش بهکار بستهاند و تلاش کردهاند انقلاب در بستر نظامِ فرآیندی، مسیر خویش را ریلگذاری کند. بهعنوانمثال صیانت از آراء مردم و عدمپذیرش ابطال انتخابات ریاست جمهوری در اوج تبلیغات و فشارهای داخلی و خارجی در ۸۸، تدوین سندها و چشماندازهای بالادستی و تأکید بر قانونگرایی و احترام به قانون نمونهای از این سیره است.
۵. باور قلبی به مردمسالاری دینی
رهبران گاه بعد از عبور از گردنه انقلاب از شعارهای مردمگرایانه خویش عدول کرده و تدریجاً همچون سران رژیم گذشته خویش و در چهارچوب حصارهایی شبه ایدئولوژیک، منافع حکومت را بر منافع مردم تفوق میدهند و شعارهایی چون عدالت و عدالتگرایی و حقِ تعیین سرنوشت را فراموش میکنند، و در سبک زندگی شخصی نیز سیره حاکمان پیشازخود را درپیش گرفته و از اقشار مردم فاصله پیدا میکنند. در سیره امامخمینی رحمهالله هم در مقام تصمیمگیری و معادلات سیاسی و هم در مقام ارتباط و اُنس با مردم، خللی حاصل نشد و ایشان بر صیانت از آرای مردمی در انتخاب مسئولان و حتی عزل آنان تأکید داشت. امام رئیسجمهوری که «والله به ریاست جمهوری» وی رأی نداده بود را پذیرفت و رأی مردم را محترم دانست و در مقام عزل بنیصدر نیز بعد از اعلام عدمکفایت سیاسی نمایندگان مردم در مجلس شورای ملی، سپس حمایت عمومی مردم و درنهایت رأی دادستان کل کشور، با عدمکفایت سیاسی او موافقت و او را عزل کرد. رهبر معظّم انقلاب نیز رأی مردم را «امانت الهی» و «حقالناس» دانسته و تعرض به رأی مردم را «محاربه با خدا» توصیف میکنند. بهعقیده ایشان صیانت ازنظر مردم «تکلیف الهی است، حقی است که خدا برای مردم معین کرده است، تکلیفی است که خدا برای کسانیکه امور مردم را برعهده دارند، نسبت به مردم بر دوش آنها گذاشته است. لذا جمهوری اسلامی یک مرکب انضمامی نیست که ترکیبی باشد از چیزی به نام جمهوری و چیزی به نام اسلامی، تا یکی بگوید که من طرفدار جمهوریتم بیشتر، یکی بگوید من طرفدار اسلامیتم بیشتر؛... آن جمهوری است، آن اتکا به آراء مردم است که خدا آنرا مقرر کرده است، خدا موظف کرده است ما را که دراینزمینه رأی مردم را، انتخاب مردم را، اراده مردم را معتبر بشماریم». در مقام عمل هم صیانت ایشان از رأی مردم در سال ۷۶ و برخورد جدی با افراد و مسئولانی که براساس باور خویش در پی ابطال انتخابات بودند و همچنین مخالفت با ابطال انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ بهبهانه تقلب، نمونههایی از این امانتداری و ایمان و باور به مردمسالاری دینی است.
۶. بهرهگیری از تجربیات تاریخی
رهبران انقلاب نمیتوانند از تجربه تاریخی کشور خود بیبهره باشند. امامخمینی رحمهالله بهنوعی عصاره تجربه تاریخی است و از همه ظرفیت تاریخی معاصر خویش بهره و درس گرفت. التزام ایشان به مطالعه تاریخ در سیره ایشان امری روشن است. برای مثال در دوره دستگیری در سال ۴۲ در هنگام استقرار در زندان عشرتآباد از جمله کتابهایی که ایشان برای مطالعه مطالبه میکنند، کتب تاریخ مربوط به مشروطه است. چون عدماعتماد به کجاندیشان و خوشبینی به روشنفکران غربگرا در مشروطه تجربه شد، پرهیز از اختلافی که در میان انقلابیون نهضت نفت شاهد آن بودهایم و دوری از رفتارهای تند و رادیکال برخی جریانهای بهاصطلاح انقلابی مسلح نمونههایی از بهره این بزرگمرد از تاریخ است. رهبری انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای نیز بسیار بر استنادات تاریخی در ایران و جهان اشاره داشته و از آنان در تصمیمگیری خویش بهرهبردهاند، چراکه بهتعبیر ایشان «تاریخ را با قصه اشتباه نکنیم، تاریخ یعنی من و شما در صحنهای دیگر».
عقلانیت اسلامی
شاید تمامی اصول فوقالذکر را بتوان در چهارچوب عقلانیت اسلامی خلاصه کرد، عقلانیتی که در تلاقی نص، عقل و زمانآگاهی نمود مییابد و این اصل یکی از رموزِ تداوم انقلاب اسلامی است که تجربهای متفاوت از انقلابها را مقابل نظریهپردازان و تاریخنگاران بهتصویر میکشد./پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيد علی خامنهای