رضا یزدانی؛ راک با طعم نوستالژیِ ایرانی

مصطفی رفعت/«متفاوت»؛ اولین تعریفی‌ست که از او به ذهن متبادر می‌شود و شاید «بدون تغییر» را بتوان دومین واژه توصیفی درباره‌اش دانست؛ او سال‌هاست در اسلوبی خاص کار می‌کند و حتی به‌شیوه‌ای مختص‌به‌خود لباس می‌پوشد. ظاهرش تغییر چندانی را ندیده و سبک کاری‌اش نیز اگرچه باافت‌وخیز در مسیری روبه‌پیشرفت مواجه بوده؛ اما بر همان پاشنه سابق می‌چرخد. گاهی کارهایی از او بیشتر به‌ دل نشسته و با دایره گسترده‌تری از مخاطبان ارتباط برقرار کرده؛ اما تنها به‌خاطر «مذاق بازار» یا «خوشامد» شنوندگانی پرتعدادتر، تغییر مسیر نداده است. این پافشاری بر «خودبودن» در تلاش‌های وی در عرصه بازیگری نیز مشهود است؛ به‌طوری‌که در کمتر کار تصویر، جدا و خارج از قالب یک خواننده ظاهر شده است. «رضا یزدانی» این‌روزها باردیگر به حیطه‌ای سرک کشیده که شاید به‌نظر بعضی‌ها فقط از پشتوانه سلبریتی‌بودنش مایه می‌گیرد؛ اما او پیش‌ترها و درست وقتی اندک بودند کسانی‌که او را بشناسند (چه به‌عنوان خواننده و چه به‌عنوان بازیگر)، در حوزه تئاتر فعالیت داشت. دومین «اولد سانگز» نیز با حضور او اجراهایش را آغاز خواهد کرد. «عشق روزهای کرونا» عنوان نمایشی‌ست در هفت اپیزود که با‌توجه‌به حال‌و‌هوای تهران در روزهای کرونایی نوشته شده و نام آن برگرفته‌ از رمان «عشق سال‌های وبا» اثر گابریل گارسیا مارکز است. این اثر را محمد رحمانیان کارگردانی کرده است. احترام برومند، مهتاب نصیرپور، مهدی ساکی، میترا حجار، اندیشه فولادوند، نرگس محمدی، علی اوجی، شکیب شجره، سعید توکلی، نوشین اعتماد، کسری کندری، راحیل زمانی و الناز ابراهیمی در‌این‌اثر به ایفای نقش می‌پردازند و رضا یزدانی نیز خواننده اجراست. چهره این‌هفته را به او اختصاص داده‌ایم.

«دلیل بازیگر‌شدن خوانندگان این‌است‌که واقعاً جایی برای دیده‌شدن نداریم. اگر سمت ماهواره برویم، ممنوع‌ازکار می‌شویم و در تلویزیون خودمان هم که نمی‌گذارند کار کنیم. فقط کنسرت داریم که آن‌هم مگر سالی چند کنسرت می‌توانیم برگزار کنیم؟ البته این‌موضوع هم مهم است که پیشنهاد خوبی در سینما داشته باشی؛ چرا‌که ممکن است 10 پیشنهاد به تو بشود؛ ولی شاید کاری باشد که حتی ماحصلش خوب نشود یا آن‌چیزی‌که تو دلت می‌خواهد، نباشد؛ در‌هرحال برای شروع خوب است»؛ این چند جمله را رضا یزدانی یک‌بار درپاسخ‌به‌اینکه چرا به‌سمت بازیگری آمد، گفته بود. او البته هنوزهم یک اتفاق در جهان بازیگری محسوب می‌شود و حضورهایش جدای از معدود کارهایی‌که واقعاً بر توان و جاذبه بازی‌اش متمرکز بوده‌اند، همگی قالبی یکسان داشته‌اند؛ یک خواننده که قطعه یا قطعاتی نیز درآن‌کارها اجرا کرده؛ یعنی همان‌ واقعیتی ‌که خودش به آن، معترف است. این اتفاق را در آثاری مانند «حکم»، «طهران ‌‌تهران»، «بوی گندم» و ... به‌وضوح شاهد بودیم. بااین‌حال، او پیش از ارائه آلبوم، موسیقی را در فضای تئاتر تجربه کرد. آهنگسازی و خوانندگی برای تئاتر «دادگاه جنجال‌برانگیز» در سال ۱۳۷۷ و آهنگسازی و خوانندگی برای تئاتر «اگر باران بخواهد» در سال ۱۳۷۸ ازآن‌جمله‌اند؛ یعنی قبل از ورود به 1380 که او با آلبوم «شهر دل» قدم به عرصه رسمیِ گذاشت. متن همه اشعار آن از «مولانا» بود و ساخت موسیقی همه قطعات را شخصاً برعهده داشت. این آلبوم موردتوجه واقع نشد و کسی حتی آن‌روزها نمی‌دانست چنین خواننده‌ای نیز به بازار آمده است. شناخته‌شدن برای این موزیسین، با دومین آلبومش رخ داد: «پرنده بی پرنده» که موفقیتش را مدیون پخش گسترده یک‌قطعه اعتراضیِ جنجالی به‌نام «جُردن» بود. این آلبوم در سال 82 و توسط مؤسسه «دارینوش» پخش شد؛ ضمناً نخستین همکاری یغما گلرویی به‌عنوان ترانه‌سرا با او بود. اتفاق بعدی که کمک کرد او گام‌های اولیه را در سرسرای شهرت بردارد، توسط «مسعود کیمیایی» رقم خورد. فیلم‌سازِ عاشق نوستالژی، چنان از رنگ‌وبوی کارها و صدای خاص خواننده جویای نام خوشش آمد که قطعه «لاله‌زار» از این آلبوم را در فیلم «حکم» با کمی تغییر در ترانه‌اش استفاده کرد و این‌گونه، یزدانی اولین همکاری‌اش را با یک کار سینمایی انجام داد. این‌را کمترکسی می‌داند که بازیگری برای کیمیایی می‌توانست کمی‌زودتر از «حکم» نیز برای یزدانی رخ دهد؛ یک‌سال‌قبل‌ترش و در «سربازهای جمعه». خودش ماجرا را این‌طور تعریف می‌کند: «دلیل اینکه آقای کیمیایی مرا برای بازی در فیلم سربازهای جمعه دعوت کرد این‌بود‌که اندیشه فولادوند آلبوم پرنده بی ‌پرنده را گرفته و گفته بود که خواننده و صدای تازه‌ای برای نسل حاضر پیدا شده. کار را به آقای کیمیایی می‌دهد. ایشان هم وقتی شنید، گفت که فردایش با من تماس بگیرند و بگویند بروم سر کار تا نقش یکی از سربازها را بازی کنم. وقتی رفتم، صحبت کوتاهی با من انجام داد و گفت برو تا قرارداد ببندی. یکی از دستیاران خبر داشت که تهیه‌کننده مخالف است و می‌خواهند برای آن نقش، چهره‌ای سینمایی بیاورند. آقای کیمیایی حتی به من گفت برو اتاق گریم، موهایت را بزن! من تا‌‌آن‌زمان موهایم را نزده‌ بودم؛ اما آنجا تصمیم گرفتم به‌خاطر آقای کیمیایی این‌کار را بکنم. شانس آوردم دستیارشان گفت برو و فردا بیا؛ وگرنه موهایم را زده بودم و نقشی هم در‌کار نبود». او درباره‌اینکه بالاخره چگونه وارد «حکم» شد، می‌گوید: «آقای کیمیایی دوست داشت از قطعه لاله‌زار من استفاده کند. فیلم‌برداری که شروع شد، زنگ زدند به من که بروم سر لوکیشن. شبی بود که قرار بود سکانس خودکشی اندیشه فولادوند را بگیرند. آنجا متوجه شدم آن نقش را پژمان بازغی بازی می‌کند که حالا یکی از بهترین دوستان من است. آنجا آقای کیمیایی برای‌آنکه من ناراحت نباشم و از دلم دربیاورد، پیشنهاد داد یک سکانس بازی کنم و حتی به من گفت یک فکری برایت در کار بعدی دارم. فیلم حکم که شروع شد، با من تماس گرفت و گفت تا بروم سکانس رستوران را بازی و کارم را اجرا کنم. خدا رحمت کند جناب خسرو شکیبایی را که در‌آن‌سکانس حضور داشت. این خاطره را بارها گفته‌ام؛ اما بازهم خالی‌از‌لطف نیست. در‌آن‌سکانس، آهنگ لاله‌زار آلبومم را اجرا کردم. آقای شکیبایی هم نشسته بودند و شنیدند. بعد دیدم گریه می‌کنند. کارم که تمام شد از من پرسید رضا می‌دانی محمود سیاه که درباره‌اش خواندی اصلاً چه کسی‌ست؟ گفتم بله؛ شما هستید. گفت که از کجا می‌دانی؟ گفتم که یغما گلرویی به من گفته است». به‌نوعی تم نوستالژی در کارهای یزدانی نیز از همان‌جا شکل گرفت؛ تمی که تا همین امروز نیز در یکسری از کارهای او رنگی شنیدنی‌تر به کارهای این خواننده می‌دهد. دراین‌باره می‌گوید: «من همیشه می‌خواهم یک کار نوستالژی در آلبوم داشته باشم؛ ازاین‌رو تا قبل از شروع آلبوم تازه، دنبال پیدا‌کردن ترانه آن هستم و اینکه قرار است چه اتفاقی برایش بیفتد. نوستالژی‌خوانی به مهر و امضای من بدل شده و واقعاً اگر نباشد، عجیب است. من را به‌عنوان نوستالژی‌خوان می‌شناسند که از آلبوم پرنده بی ‌پرنده اتفاق افتاد. آنجا قطعات لاله‌زار و خاطرات ملی را داشتم که شروع این حرکت بود. در آلبوم بعدی، پیکان و کوچه ملی بود و در یکی از کنسرت‌هایم حتی یک پیکان قرمز نصفه را روی سن بردم. یکسری نوستالژی‌ها تکرار ندارند مثل کوچه ملی، پیکان، جردن، کافه‌نادری، لاله‌زار؛ و هر‌یک‌از‌آن‌ها نوستالژی خودشان را دارند. کارتون متعلق به کودکی‌مان است، شمال متعلق به سفرهایمان و پیکان که قطعاً برای یک نسل نوستالژی همه ما ایرانی‌هاست. در خانواده همه ما و به‌خصوص دهه 50 بالاخره یک‌ نفر پیکان داشت. پدر خودم پیکان داشت». آخرین آلبوم رضا یزدانی «دیوونه‌خونه مجازی» نام دارد که یازدهمین آلبوم استودیویی اوست و در 2 دی‌ماه 1398 به بازار عرضه شد. «من باید زنگ بزنم» دراین‌آلبوم را می‌توان یکی از موفق‌ترین قطعات یزدانی دراین‌سال‌ها دانست که حس‌وحال خوشِ نوستالژی را شنیدنی‌تر از همیشه خلق کرد. آخرین حضور تصویریِ او نیز تاکنون، سینمایی «2888» نام دارد که اثری مشترک از کیوان علی‌محمدی و علی‌اکبر حیدری‌ست؛ فیلمی که سال 1400 ساخته شد؛ یعنی سالی که مهر دودهه شهرت رضا یزدانی را بر خود داشت؛ هرچند اگر بنا را بر نقطه استارت او بدانیم، او باید در سال 1397 بیستمین سالگرد حضورش در عرصه هنر را جشن می‌گرفت؛ و او اتفاقاً در‌آن‌سال، با «کنسرت ۲۰‌سال با رضا یزدانی» و با اجرای 10 قطعه خاطره‌انگیز خود، به‌روی صحنه رفت.
عکس: سروناز صبوری

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه