همنشینی فرزندانِ امروز با تنهاییِ فردا
آمارهای موجود بیانگر آناستکه با وجود وضع مقررات حمایتی و تشویقی برای فرزندآوری، زوجهای ایرانی همچنان بهدلایلی مختلفی همچون مشکلات اقتصادی تمایلی به چند فرزندی نداشته و اینامر در دهههای آینده بهگفته کارشناسان علاوهبر مشکلات اجتماعی تبعات اقتصادی و امنیتی برای کشور درپی دارد. با دوست آندوران دانشجویی به یک مهمانی دعوت بودم، لحظاتی از مهمانی را به مرور خاطرات دوران کودکی و بهاصطلاح دهه شصتمان گذراندیم. هرکدام از خاطراتمان گفتیم؛ زهرا از روزهایی گفت که بیشتر پدرها در جبهه بودند و زندگی برای شمالیها که شاید بهدوراز معرکه جنگ هم شرایط جنگی داشت. سمیرا از کارتونهای سیاهوسفید آنزمان گفت؛ از هاچ و بل و سباستین و حنایی که بهدنبال مادران گمشده خود شهر به شهر میگشتند. مریم از خوراکیهای خاص آنروزها گفت؛ که مزهاش زیر زبانش مانده و دیگر هیچچیز مزهای مثل آن خاطرهانگیز نبود از پفک مینو و یخ در بهشت و کانادادرای. سمیرا از بازیهای آندوران گفت؛ از اینکه از صبح تا شب مشغول بازی با بچهها بودیم و وقتی به خانه میرسیدیم خسته از اینهمه بازی سر شب میخوابیدیم. مهمانی که تمام میشود در مسیر رسیدن به خانه تلفنهمراهم زنگ میخورد. تماس تصویری با دخترم برقرار شد، مامان کجا هستی؟ کی میآیی؟ حوصلهام سر رفته است، میگویم نزدیک خانه هستم میآیم. تلفن را که قطع میکنم یاد دوران کودکی خودمان افتادم؛ که حتی در بیشتر خانهها تلفن هم نبود چه برسد به تماس تصویری! یاد حرفهای سمانه میافتم یادشبهخیر آنروزها خانهها پر بود از بچههای قدونیمقد و خواهر و برادر. همبازی هم بودیم، تنهایی و حوصلهسررفتن معنا نداشت برایمان. آنروزها خانوادهها اکثراً پرجمعیت بودند. زندگیها سادهتر و صمیمیت بیشتر. همه درکنارهم رشد میکردیم و سعی و کوشش برای رسیدن به موفقیت را یاد میگرفتیم. هرکدام مسئولیت و وظیفهای در خانه داشتیم. خلاصهاینکه در هرکاری مهمتر در رسیدگی به حل خواستهها و یا مشکلاتمان تنها نبودیم. زمانه اینطور بود واقعاً از همان اول مسئولیتپذیری را درحد سنوسال خود تجربه میکردیم، بزرگترها و سالمندان ارجوقربی بالا داشتند و در سنین پیری و کمتوانی کنار فرزندان زندگی میکردند؛ اما الآن چه؟ خودم را میگویم با بیش از ۴۰سال سن، تنها یک فرزند دارم و اغلب دوستان و آشنایان را هم که در ذهن مرور میکنم نهایتاً دو فرزند دارند خیلیازآنها تکفرزند و بعضیها هم هنوز صاحب اولاد نشدهاند یا قصد فرزندآوری ندارند. همین دوستم زهرا که الآن استاد دانشگاه شده است، یادم میآید وقتی ازدواج کرد تا ۱۰سال بهخاطر تحصیلات تکمیلی و شاغلشدنش، بارداری را بهتعویق انداخت اما زمانیکه تصمیم به بارداری گرفتند؛ بهرغم همه درمانها و پیگیریها نتیجه ثمربخشی دریافت نکرد و در ۴۰سالگی پزشکان از بارداریاش قطع امید کردهاند و علت را سن بالای او تشخیص داده و عنوان کردهاند اگر در همان سالهای جوانی مراجعه میکرد معالجه میشد. بهگفته زهرا، پزشک معالج او این مشکل را در سالهای اخیر فراوان بین بیماران خود مشاهده کرده است. به این فکر میکنم دیگر مثل قدیمها کوچه و خیابانها، پارکها و مدرسهها و حتی مهمانیها و مراسم خانوادگی هم تعداد بچهها خیلیکم شده. فکر به اینکه نسل حاضر بهسرعت سمت پیری میرود و جمعیت جایگزینی برای جانشینی ما وجود ندارد ذهنم را درگیر کرده است. جمعیت پیر و سالخوردهای که نیازهای فراوان ازجمله مراکز توانبخشی و بازتوانی، مراکز درمانی و نگهداری تخصصی و مبلمان شهری متناسب میخواهد. با درپیشبودن جمعیت سالخورده و کهنسال همهوهمه باید برای نسلی ساخته شویم که رو به پیری و کهولت میرود اما نسلی که قرار است فردا دراینکشور رشد کند اینروزها آنقدر تعدادشان کم شده که تضمینی برای ثبات همین جمعیت فعلی وجود ندارد و در سالهای آینده کشور با کاهش شدید جمعیت مواجه میشود. اعتقاد دارم نسل ما از نسل کنونی تلاشگرتر و کوشاتر بوده است، یاد گرفتیم درکنارهم تلاش برای رسیدن به اهدافمان با کمترین امکانات را. الآن با تکفرزندی همه همت و توان والدین درجهت تأمین امکانات بهتر و بیشتر برای تنها فرزندشان است. آنها سعی و تلاش برای رسیدن به خواسته خود را کمتر و شاید اصلاً آموزش نمیبینند و این کشوری که برای حفاظت از آن هشتسال نبرد جانانه کردیم و ذرهای از خاک وطن را به دشمن ندادهایم نیازمند پرورش فرزندانی تلاشگر و البته بیشتر است./ایرنا