«خودکشی» بهروایتِ کتابهای معروف
بنوشه فرهت
«ژان تولی»؛ کاریکاتوریست، فیلمنامهنویس و رماننویس فرانسوی در 69سالگی درگذشت. مرگ این نویسنده براثر ایست قلبی پس از مسمومیت غذایی رخ داده است. در کارنامه «تولی» نزدیک به 20 اثر مشاهده میشود که در اغلب آنها تمایل به گروتسک و احساس شوخطبعی مشهود است. مخاطبان فارسیزبان، او را با «مغازه خودکشی» میشناسند؛کتابی که در سال 2006 منتشر شد و در بیشتر بخشهای آن، مرگ و خودکشی بهشیوه بسیارعجیب اتفاق میافتد؛ ولی دیدگاهی که به آنها وجود دارد، سرشار از طنز و شوخیست. رمان «مغازه خودکشی» علاوهبرآنکه در جلب توجه مخاطبان، منتقدان و رسانهها موفق بود؛ مورد اقتباس و بازخوانی در اشکال دیگر هم قرار گرفت. مرگ همواره اتفاقی مبهم بوده؛ چه زمانیکه آماده آن هستیم، چه وقتی ناگهانی و بیخبر میآید و چه آنهنگام که خود دعوتش میکنیم. همین ابهام، اشتیاق ما را به خواندن درمورد آن بیشتر میکند. اینبار و از میان این سه حالتِ آمیخته به مرگ، سراغ کتابهایی رفتیم که درباب حالت سوم سخن گفتهاند. اگر بهدنبالِ کتابهایی هستید که درباره اتفاقی چون خودکشی نوشته شدهاند، همینجا بمانید و گامبهگام با ما همراه شوید.
سیزده دلیل برایاینکه ...
«جی آشر» را میتوان از آندسته آدمها دانست که بهجای فرارکردن از اتفاقی تلخ یا نادیدهگرفتنش، با چشمانی باز به دل آن ماجرا میروند. این اثر، ماحصل یکی از همین دلبهدریازدنهاست. کتابی با محوریت خودکشی یک دختر نوجوان و روایت کشف دلایل این واقعه. نویسنده دراینکتاب میکوشد درخلال روایت داستانی ساده و پر از «چرا»، بهزبانی روشن نتایج رفتار ما انسانها و اتفاقهای محیطی مختلف را بر روح و روان انسانی بازگو کند. او با پرداختن به ماجرایی غمانگیز و هولناک تلاش کرده از پوشش ظاهریِ آن اتفاق گذشته و سعی بر درمان دملی چرکین داشته باشد. نحوه برخورد او با ماجرا چنان تأثیرگذار بوده که این کتاب، پایه سناریوی سریالی باهمیننام شد؛ هرچندکه برخیموارد در کتاب و سریال مشابه نیستند. بههرحال خواندن این کتاب برای آشنایی با «خودکشی» بیفایده نیست و ذکر ایننکته ضروریست که اگر برای فرزند نوجوانتان یا کسی دراینسنوسال دنبال کتاب خوبی میگردید و این کتاب میان گزینههای شما جا گرفته، ابتدا یک مشاور خبره یا یک روانشناس را درجریان این تصمیم خود قرار داده و توصیه او را اینمورد بشنوید.
جاییکه عاشق بودیم
«جاییکه عاشق بودیم» از آندسته کتابهاییست که با دیدن عنوانش قدم آهسته کرده، روبهروی میز کتابها میایستیم و به آن خیره میشویم! عنوان فریبنده کتاب درعینحالی که اندوهی را با خود حمل میکند، ما را ترغیب به خواندنش میکند. البته ممکن است همزمان به این فکر کنیم که آیا ممکن است با رمانی سطحی طرف باشیم؟! کافیست رها نکنیم و میان این شک و سؤال خودمان باقی بمانیم ... کتاب را از روی میز برداریم ... جملات ابتدایی یا پاراگراف انتخابی پشت جلد را بخوانیم ... و درگیرش شویم. کتابی که عنوان بهترین رمان عاشقانه سال ۲۰۱۵ را ازطرف «آمازون» و «تایم» دراختیار دارد، قطعاً ارزش خواندن را خواهد داشت.
روی ماه خداوند را ببوس
تلاش بر انجام تحلیل جامعهشناسانه خودکشی یک فیزیکدان در کنار مواجهه با بیماری صعبالعلاج همسر دوستی قدیمی، قهرمان داستان را با سؤالی بزرگ درباب وجود خداوند و معنای زندگی روبهرو میکند. رسیدن به این حقیقت که زندگی یعنی همین جریانی که در آن قرار گرفتهایم، از پس روایت داستانِ «مصطفی مستور» پیداست. موضوع گیرای کتاب باعث شده تا این اثر در کشورهای دیگر نیز ترجمه و منتشر شود. اقبال خوانندگان به «روی ماه خداوند را ببوس» تأییدی بر موفقیت نویسنده در انتقال مفاهیمی گسترده و گاه دشوار از پس یک داستانگویی روان و بهزبانساده است.
ساعتها
نویسنده شهیر انگلیسی؛ ویرجینیا ولف که سال ۱۹۴۱ خودکشی کرد، رمانی بهنام «خانم دالووی» دارد. او زمانیکه درحالنوشتن آن رمان بود یعنی در سال ۱۹۲۳، در یادداشتهایش نوشته است: «ساختار این رمان عجیب و استادانه است» و به تصدیق اهلفن، این توصیف دقیق و بهجا بوده است. سالهابعد و در سال ۱۹۹۸، مایکل کانینگهام به اقتباس از آن رمان، روایت «ساعتها» را خلق کرد که بعدها براساسآن فیلمی بههمیننام هم ساخته شد. کانینگهام دراینکتاب به داستان زندگی سه زن که یکیازآنها خودِ ویرجینیا ولف است، میپردازد. داستان از روزهای آخر زندگی ولف آغاز شده و ضمن پرداختن به زندگی دو زنِ دیگر؛ روایتی تأثیرگذار از یأس و امید دارد.
این داستان یک جورایی بامزهست
خواندن نوشتههای کسیکه تا چندوقتپیش مانند ما نفس میکشید و زنده بوده اما حالا نیست، هیجانانگیز است. انگار خواننده با هر کلمه، به وجود کسیکه نیست نقب میزند و درپی احوالِ زمانِ بودنِ اوست. وقتی درپی کتبی درباره خودکشی هستیم و به موردی برمیخوریم که نویسندهاش که ازقضا جوان هم بوده، خودکشی کرده بیشک آنرا جزو انتخابهای اولیهمان خواهیم گذاشت. این کتاب دقیقاً همان است. «نیویورکتایمز» محصول خیالِ نویسندهای که تجربه بیماری افسردگی و درپیآن اقامت در آسایشگاه روانی را داشته، اینگونه توصیف کرده: «فوقالعاده، خندهدار، عمیق و تلخ. کتابی که خواننده را خلعسلاح میکند». نویسنده دراینکتاب به روایت داستان زندگی یک نوجوان پرداخته و سعی کرده تا تصویری واقعی از تلاشهای او در مسیر هدفی که پیشرو ترسیم کرده، ارائه دهد. از فشارها و سختیهایی که دراینمسیر با آنها مواجه شده، گفته و ناامیدی و ناتوانی قهرمان داستان در اوج فشارها را در قالب کلمات برای ما تصویر کرده است.
ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
پایه داستان این کتاب، آگاهی از مرگ و درک زندگی از خلال این آگاهیست. دختر جوانی که خود را در آغوش مرگ انداخته؛ اما بهوصالنرسیده، طی زمانیکه تا مردن وقت دارد، احوالی عجیب را تجربه میکند. پائولو کوئیلو؛ نویسنده کتاب، بهخوبی از پس روایت این احوال برآمده و توانسته آن مرز باریک میان لحظهلحظه مرگ و زندگی را بهتصویر بکشد./ طاقچه