صدای مرا به زبان مادریام میشنوی؟
زبان مادری؛ تنظیم ریتم جهان با عشق
مهرداد ناظری
هر نوزادی که بهدنیا میآید و در آغوش مادر قرار میگیرد، بلافاصله با صدا و لحن مادرش ارتباط برقرار میکند. همه پوست و گوشت و استخوان او با صدای مادر آرام میشود. هرچندکه نوزاد تازمانیکه خود (self) او شکل نگرفته است، نمیتواند تفاوت و تمایز بین خود و دیگران را تشخیص دهد؛ اما ارگانیسم زیستی بهواسطه ویژگیهای سلولی و مولکولی این امکان را دارد که نوعی همزیستی را با مادر خود تجربه نماید. آنچه باعث انسانشدن انسان میشود، فرهنگ است؛اما در فرهنگ آنچه حائزاهمیت است، زبان مادریست. وقتیکه ما برای اولینبار میتوانیم کلماتی را بهصورت صحیح بر زبان برانیم، پدر و مادر از شنیدن اینگونه کلمات در پوست خود نمیگنجند. زبان، عنصر بسیار مهمی در حفظ هویت انسانی انسان است. وقتیکه فردی با زبان مادری صحبت میکند، بهگونهای عمیق و متفاوت با خود و دنیای اطراف ارتباط برقرار میکند. بسیاری از زیستشناسان و بیولوژیستها بر این اعتقادند که ما وقتیکه در رحم مادر هستیم، ریتم، طنین و صدای مادر را احساس میکنیم و همین موضوع باعث میشود که تعلق خود را به جامع انسانی بهمرور پیدا کنیم. اگر بپذیریم که زبان سرشار از هیجانات و احساسات و تخیلهاییست که میتواند ما را به جامعه انسانی پیوند بزند، سخنی بهگزاف نگفتهایم؛ اما نکته بسیارمهم ایناستکه در دنیای پرتلاطم امروزی صحبتکردن به زبان مادری، گاهیاوقات بهسادگی بهوقوع نمیپیوندد. زبان مادری، زبانی سرشار از عشق و عطوفت است که میتواند قدرت تعامل و ارتباط برقرار کردن را در فرد تقویت کند؛ اما اگر بهجای این زبان، زبانی آمرانه و دستوری بر فرد تحمیل شود، او هرگز نمیتواند به زبان مادری بهدرستی سخن بگوید. بسیاری از کسانی که دچار لکنت زبان میشوند، جزو کسانی هستند که در تقابل بین زبان آمرانه و زبان مادری قرار میگیرند. یکی از مشکلاتی که در سالهای اخیر بعد از فراگیری کووید-۱۹ پدید آمد، این بود که بچهها نتوانستند به مدرسه بروند و بیشتر از همه، کسانی دچار آسیب شدند که در سالهای مقارن با کووید میبایست به پیشدبستانی یا دبستان میرفتند. این فاصله آموزشی باعث شد تا در بسیاری از کودکان، تقویت زبان مادری ازطریق مدرسه بهوقوع نپیوندد و همه اینها مسائلی را ایجاد کرد که در نوع خود آسیب بهحساب میآمد؛ اما نکته بسیار مهمتر اینکه در بسیاری از کشورها بهدلیل عدم دسترسی برخی از طبقات اجتماعی به منابع اقتصادی، کودکان مجبور به ترک تحصیل میشوند. این موضوع بهخصوص در مورد کودکان افغانی در سالهای اخیر بسیار دیده میشود. وقتیکه کودکان نمیتوانند به مدرسه بروند خودبهخود یادگیری زبان مادری در آنها تضعیف میشود و آنها مهارتهای لازم را برای تقویت زبان مادری پیدا نمیکنند. باید بپذیریم که زبان مادری پس از والدین توسط معلمهای پیشدبستان و ابتدایی تقویت میشود و این مهارت و آمادگی در آنها باید بهمرور درونی شود. یکی از معضلات امروز جوامع بشری بهخصوص در کشورهای درحالتوسعه ایناستکه والدین علاقهمند هستند تا بچهها به زبان دوم صحبت کنند. هرچندکه صحبتکردن به زبانهای دوم و سوم میتواند یک توانایی افزوده حساب شود؛ اما واقعیت ایناستکه بسیاری از روانشناسان اجتماعی براینباورند که تازمانیکه کودک، زبان مادری را بهصورت کامل و مسلط در خود یاد نگرفته است، بهتر است که زبان دوم را بهصورت جدی آغاز نکند. هرچندکه اگر هم قرار است زبان دوم آموخته شود، بهتر است شرایطی ایجاد نشود که زبان دوم جای زبان اول را بگیرد؛ البته درخصوص کودکانی که مجبور به مهاجرت میشوند، بعضاً این اتفاق پدید میآید و گفته میشود که این دوهویتیشدن گاهیاوقات مشکلاتی را فراهم میکند. یک انسانشناس آمریکایی براینباور است: «وقتی بچهها دچار دوهویتی در سنین اصلی دوران کودکی خود میشوند، شرایط آنها بهمثابه ایناستکه بین دو صندلی کنار هم نشستهاند و اگر هریکاز این صندلیها را از زیر آنها بکشیم، آنها به زمین میخورند؛ درحالیکه وقتی فردی با یک زبان آنهم زبان مادری خود بهخوبی تکلم میکند و بعد به زبان دوم میپردازد، بهمثابه فردیست که روی یک صندلی محکم و استوار مینشیند و هیچکس نمیتواند او را بر زمین بزند»؛ بنابراین باید درنظر داشت که مسئله زبان، موضوع بسیار مهمیست. تحقیقات نشان میدهد که کودکان وقتیکه به زبان مادری سخن میگویند، رشد فکری و خلاقیت بیشتری در آنها اتفاق میافتد. درواقع وقتیکه کودک میتواند با جهان اطراف ارتباط عمیقتری پیدا کند، امکان تحقق خلاقیت را در خود پیدا میکند. تجربه نشان داده؛ وقتی کودکی زبان مادری را بهخوبی یاد میگیرد، سپس بهسادگی میتواند مهارتهای خواندن و نوشتن به زبان دوم را نیز فراگیرد؛ اما متأسفانه تجاریشدن و پرستیژ اجتماعی پیداکردن ازطریق زبان انگلیسی این روزها در خانوادههای ایرانی بسیار دیده میشود. یادگیری زبان انگلیسی بدونتردید بسیار قابلتأمل و توجه است؛ اما باید حتماً فرایند عمیقی برای یادگیری و درونسازی زبان مادی بهوقوع بپیوندد. یونسکو تأکید میکند که امروزه حدود هفتهزار زبان در سراسر جهان صحبت میشود؛ اما تنوع زبانی بهطور فزایندهای درمعرض تهدید قرار گرفته است؛ زیرا این زبانها با سرعت نگرانکنندهای درحال نابودشدن هستند. وقتی زبانی نابود شود، کل میراثفرهنگی و فکری را با خود از بین میبرد و این ازبینرفتن زبانها میتواند فرصتهای فکری، فرهنگی را در جهان حذف نماید. اگر بخواهیم در دنیایی زندگی کنیم که همه حق زندگی و حیات داشته باشند، باید حق فرهنگی و حق صحبتکردن به زبان مادری را نیز برای تکتک شهروندان جامعه جهانی قائل شویم. بدونتردید دولتها در مسیر توسعه باید تلاش کنند تا شهروندانشان به زبان مادری تسلط یابند. عدم دسترسی به امکانات آموزشی میتواند این محرومیت را در کودکان تشدید نماید. ازطرفدیگر؛ شکاف دیجیتالی در جهان امروز بعضاً باعثشده تا عده زیادی نتوانند از تسهیلات موجود درخصوص زبان در فضاهای مجازی استفاده کنند. هوشمندی زمانی به وقوع میپیوندد که فرد بتواند بهلحاظ فرهنگی رشد کاملی را طی نماید. کودکان بهطرق مختلفی با زبان پیوند میخورند؛ اعم از شنیدن لالاییها توسط پدران و مادران در موقع خواب و داستانهایی که در هر جامعهای روایت میشود. اینروزها بیشتر والدین ایرانی ترجیح میدهند داستانهای خارجی را برای کودکانشان روایت کنند. اگرچه داستانهای خارجی در نوع خود قابلتأمل است؛ اما نباید فراموش کنیم که حفظ هویت زبانی و انتقال آن به کودکان یک ضرورت انکارناپذیر است. ازیکطرف باید زبانها حفظ و احیاء شود و ازطرفدیگر کودکان در زبانها خود را پیدا کنند. ساموئل جانسون میگوید: «من همیشه وقتی هر زبانی گم میشود، متأسفم میشوم؛ زیرا زبانها شجره ملتها هستند». سمیوئل تیلور کولریچ نیز معتقد است: «زبان، ضرابخانه ذهن انسان است و غنائم گذشته و فتوحات آینده را در خود دارد». اگر از این منظر به آن نگاه کنیم، باید بپذیریم که نمیتوان شرایط تعاملی و ارتباط عمیق کودک با زبان را نادیده گرفت. ما باید شرایطی را مهیا نماییم که همه بتوانند بهراحتی به زبان مادری صحبت کنند. در بسیاری از مواقع دیده میشود که بسیاری از کودکان محروم از صحبتکردن به زبان مادری دچار شرم میشوند. باید شرم ناشی از صحبتکردن به زبان مادری برطرف شود و صراحت لهجه و شفافبودن در کودکان تقویت شود. بدریخ اسمتانا میگوید: «من خجالت نمیکشم که به زبان مادریام، هرچند ناقص به شما پاسخ دهم و خوشحالم که میتوانم نشان دهم که وطن من برای من بیش از هرچیز دیگری ارزش دارد». درواقع باید بپذیریم که زبان، امکان تقویت عزتنفس و اعتمادبهنفس را به کودک میدهد و چهبسا وقتیکه زبان مادری از ما فاصله دارد، ما دچار تردیدها و شکهای زیادی برای حرکتکردن در زندگی عادی خود میشویم. در اینجا باید به یک نکته توجه کرد؛ هرچند زبان بسیارمهم است؛ اما نکته مهمتر اینکه مسئله آگاهی در هر فرد نیز حائزاهمیت است؛ البته آگاهی بهمرور و برحسب اینکه فرد از دوران کودکی و خردسالی بهسمت بزرگسالی میرود در او رشد میکند. آگاهی دراینخصوصکه فرد بداند نباید در حیطه زبان باقی بماند. درواقع او باید بتواند ادراک عمیقتری از هستی دریابد. گاهیاوقات گفته میشود که وقتی فرد در قالب یک یا دو زبان با جهان تکلم میکند، خود را اسیر کلمات میکند. عبور از کلمات، خود موضوعیست که برخی از جامعهشناسان بر آن تأکید میکنند. اینکه فهم و آگاهی از این داشته باشیم که خارج از آنچه به زبان فارسی و انگلیسی و ایتالیایی صحبت میکنیم، عده زیادی در جهان از فرصت زندگی محروماند یا اینکه خشکسالی درحال وقوع است و زمین درحال گرمشدن است یا اینکه عده زیادی در روز خودکشی میکنند یا دچار اعتیاد میشوند؛ بنابراین ما نباید بهصرف آنه در قالب یک زبان صحبت میکنیم از واقعیتهای اجتماعی جهان اطراف خود غافل شویم. این تعامل و ارتباط برقرارکردن همه وجود با واقعیت اجتماعی، موضوعیست فرازبانی که شاید درک آن چندان ساده نباشد؛ اما نگاهی به شواهد و مستندات جهان امروز نشان میدهد که واقعیتهای تلخ اجتماعی بر روی خرخره بشر پای خود را گذاشته است و درحال خفهکردن حیات کل بشر است. پس باید در راه تحقق انسانی بهشدت انسانی کوشا باشیم. انسانی که میتواند معنایی از عشق را درک کند. عشق در قالب زبان مادری محقق میشود اما حقیقت جهان هستی و درک عشق بهمثابه کل کائنات، چیزیست که باید آن را عمیقتر درک کنیم و باید برای فهم آن خود را در یک کلیت جهانشمول درنظر بگیریم. اینشتاین میگوید: «انسان، جزئی از یک کلیت است که کائنات نامیده میشود و در زمان و مکان محدود است. انسان، عادات، افکار، احساسهای خویش را بهعنوان پدیدهای جدا از بقیه میشناسد. این ناشی از خطای دید در آگاهی و فریب ذهن او است. این فریب ذهن برای ما زندانی میآفریند که ما را در چهاردیواری تمایلات شخصی و علاقه و محبت برای چندتن از نزدیک، محبوس و محدود میسازد. رسالت ما باید بر اینباشدکه با بست افق دید و گسترش مهر و شفقت خود خویشتن را از این زندان آزاد کنیم و تمامی مخلوقات زنده و همه زیباییهای طبیعت را در آغوش بگیریم». این همان نکتهایست که شاید مولانا به زیبایی بیان میکند:
چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد/ موسئی با موسئی در جنگ شد
درگذر از نام و بنگر در صفات/ تا صفاتت ره نماید سوی زاد
اختلاف خلق از نام اوفتاد/ چون به معنی رفت آرام افتاد
درواقع ما باید فهم عمیقتری از زندگی بشر و جهان خویش داشته باشیم و این نکتهایست که به ما کمک میکند تا بتوانیم ضمن خودکاوی به دگرکاوی پرداخته و جهانی نو را پدید آوریم.
* جامعهشناس و استاد دانشگاه