تأثیر رسانههای اجتماعی بر سلامت روان جوانان
مانند بسیاری از تعاملاتی که هریکازما ممکن است طی ۱۸ تا ۲۴سالگی داشته باشیم، رابطه ما با رسانههای اجتماعی نیز پیچیدگیهای خود را دارد. فارغ از جغرافیای زیست، پاسخدهندگان در یک نظرسنجی جهانیِ جدید گفتهاند که استفاده از رسانههای اجتماعی میتواند منجر به FOMO (ترسِ جاماندن از سایرین؛ فرد میاندیشد که دیگران ممکن است تجربههای پرارزشی داشته باشند و او از قافله عقب است) یا خودکمبینی شود؛ درعینحال، اینکار میتواند به «گسترش ارتباطات اجتماعی» و «ابراز وجود» کمک کند. رویکرد «پیشگیری دقیق» برای صحبت با جوانان درمورد نقش فناوری در زندگی آنها ممکن است به ایجاد محیطی آگاهانه، حمایتی و سالمتر کمک کند. با ارائه این ابزارها به والدین، مربیان و متخصصان مراقبتهای سلامت، آنها میتوانند فعالانه در ارتقای سلامت «نسل زِد» و فراترازآن شرکت کنند. درحالیکه پرداختن به اینمسائل ممکن است طاقتفرسا باشد، ضروریست که ذینفعان برای کمک به بهبود سلامت روان جوانان با یکدیگر همکاری کنند. نظرسنجی جهانی ۲۰۲۲ در زیرمجموعه «سلامت مککینزی» (MHI’s) از بیش از ۴۲۰۰۰ پاسخدهنده در ۲۶ کشور در سراسر جهان؛ برپایه چهار بعد سلامت: روانی، فیزیکی، اجتماعی و معنوی، تفاوتها و شباهتها را در بین نسلها و کشورها تجزیهوتحلیل کرد. نتایج پژوهش یادشده را که بهتاریخِ ۲۸ آوریل ۲۰۲۳ در سایت اینمجموعه بهانتشار رسیده، میخوانیم.
«نسل زد» که «زومرها» نیز نامیده میشوند (سازمانهای آماری ایالاتمتحده آمریکا و مجمع جهانی اقتصاد سال ۱۹۹۷ مصادف با ۱۳۷۶ را سال آغاز تولد این نسل؛ و سال ۲۰۱۰ برابر با ۱۳۸۹ را پایان آن تعریف میکنند. آنها اولین نسل اجتماعیاند که از جوانی، با دسترسی به اینترنت و فناوری دیجیتالِ قابلحمل رشد کردهاند) بهطورمتوسط، بیشتر از سایر نسلها به احساسات منفی درباره رسانههای اجتماعی اشاره دارند. همچنین احتمال بیشتری دارد که سلامت روانیِ ضعیفی را گزارش کنند؛ اما نمیتوان این نگرش را بهعنوان «اصل کلی» درنظر گرفت و براساسآن حکم داد. دادههای ما نشان میدهد که رابطه بین «استفاده از رسانههای اجتماعی» و «سلامت روان» پیچیده است. نکته مهم و البته شگفتیساز که قطعیتِ رابطه علتومعلولیِ موردنظر را خدشهدار میکند، ایناستکه تعامل نسلهای قدیمیتر با این پلتفرمها، برابر با «نسل زد» است؛ نمونههایی از اینافراد، در هشت کشور از ۲۶ کشور بررسیشده، گزارش دادند: بهاندازه «نسل زد» در رسانههای اجتماعی زمان میگذرانند و هزارهها (نسلِ وای یا نسلِ ایگرگ؛ برخی صاحبنظران براینباورندکه تولد این نسل، جایی در اواخر دهه ۱۹۷۰ یا اوایل دهه ۱۹۸۰ آغاز شده و اوایل دهه ۲۰۰۰ بهپایان رسیده است که در ایران، برابر با شروع دهه ۵۰ تا پایان دهه ۷۰ است) بیشترین احتمال را دارند که پُست بگذارند؛ و درحالیکه تأثیرات منفی رسانههای اجتماعی در بین اینگروهها گزارش شده بود، تأثیرات مثبت حتی رایجتر بود: بیش از ۵۰درصد از همه گروهها ابراز خویش و تعاملات اجتماعی را بهعنوان موارد مثبت رسانههای اجتماعی ذکر کردند. نیز نشانههایی هست که نشان میدهد: فناوری، دسترسی به منابع حمایتیِ سلامت روان را برای جوانان فراهم میکند. پاسخدهندگان «نسل زِد» نسبت به نسلهای دیگر، بیشتر از اپهای دیجیتال سلامت جسمی و روانی استفاده میکنند. «پناهندگان جوان» و «پناهجویان جوان»، از جمله کسانی هستند که بیشتر به رسانههای اجتماعی بهعنوان ابزاری برای حفظ ارتباط و کاهش تنهایی اشاره میکنند. شش نتیجه حاصل از بررسیِ چالشهای مرتبط با سلامت روان «نسل زِد» درتعاملبا شبکههای اجتماعی، فهرست شدهاند.
1. چالشهای مربوط به سلامت
اگرچه بسیاریازافراد در جهان، با سلامتی خود دستوپنجه نرم میکنند؛ اما تفاوتهای معناداری بین گروهها وجود دارد. در سطح جهانی، یکنفر از هر هفت «بومرز» (این نسل اغلب بهعنوان افرادیکه از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴ در دوران انفجار جمعیت، پس از جنگ جهانی دوم زاده شدهاند، تعریف میشوند) ادعا میکند که سلامت روانش در سهسالگذشته کاهش یافته؛ درحالیکه یکنفر از هر چهارنفرِ متعلق به «نسل زد» چنینچیزی را گفته است. زنان «نسل زِد» درمقایسهبا همتایان مردشان، تقریباً دوبرابر بیشتر، سلامت روانی ضعیف را گزارش دادهاند (بهترتیب ۲۱درصد در مقابل ۱۳درصد). در بیشتر کشورهای موردبررسی، نسبت بیشتری از پاسخدهندگان «نسل زد» گفتند که سلامت روانی آنها درمقایسهبا سایر ابعاد سلامت، ضعیف یا بسیارضعیف است (۱۶درصد در «نسل زد» و هفتدرصد در «بومرز»). بااینحال، در «چین»، «مصر»، «نیجریه»، «عربستان»، «امارات» و «ویتنام»، پاسخدهندگان «نسل زِد» گزارش دادند که بیشترین مشکل را با سلامتِ اجتماعی خود داشتند. بهطورکلی، تجربیات سلامت روان، در مناطق مختلف «متفاوت» است. شرکتکنندگان «نسل زِد» از «عربستان»، «مصر» و «نیجریه» سلامت روان خود را با بالاترین فراوانی، «بسیارخوب» ارزیابی میکنند. باآنکه «نسل زِد» تمایل دارد سلامت روانیِ بدتری را گزارش کند؛ اما علت اصلی این ادعا مشخص نیست. چندین عامل خاص سنی وجود دارد که ممکن است بر سلامت روان «نسل زِد» مستقل از گروه نسلی آنها تأثیر بگذارد؛ ازجمله مرحله رشد، میزان درگیری افراد با مراقبتهای سلامتی؛ و نگرشهای خانوادگی یا اجتماعی.
2. استفاده همگانی؛ اما متفاوت
بیش از ۷۵درصدِ پاسخدهندگان در تمام گروههای سنی گفتند که حداقل ۱۰دقیقه در روز، از سایتها و شبکههای اجتماعی استفاده و آنها را بررسی میکنند. نسلهای جوان تمایل دارند بهطورمنظم با رسانههای اجتماعی درگیر شوند؛ هم بهروشهای فعال و هم غیرفعال. تقریباً نیمی از پاسخدهندگان هردو نسل «هزاره» و «زِد»، رسانههای اجتماعی را چندینبار در روز چِک میکنند. بیش از یکسوم از پاسخدهندگان «نسل زِد» میگویند که هرروز بیش از دوساعت را در سایتهای رسانههای اجتماعی سپری میکنند. بااینحال، «هزارهها» فعالترین کاربران رسانههای اجتماعی هستند و ۳۲درصد اعلام کردهاند که روزانه یا «چندبار در روز» پست میگذارند. اینکه آیا استفاده از رسانههای اجتماعی با حضور کمترفعالانه، توسط پاسخدهندگان «نسل زِد» میتواند با «احتیاط و خودآگاهیِ بیشتر» در میان جوانان، «بیمیلی به تعهد» یا «راحتی بیشتر بااستفادهاز رسانههای اجتماعیِ منفعل» مرتبط باشد، هنوز موردبحث است. مطالعات نشان داده: استفاده غیرفعال از رسانههای اجتماعی (مثلاً Scrolling؛ پیمایش) میتواند با کاهش بهزیستیِ ذهنی درطولزمان مرتبط باشد.
3. تأثیرات مشهود در زمان و مکان
مطالعات روی جوانان و استفاده آنها از رسانههای اجتماعی، رابطه معکوس بین زمان تماشای صفحه و بهزیستیِ روانی را نشان داده است. تحقیقات دیگر نشان داده که ماهیت رابطه افراد با رسانههای اجتماعی میتواند تأثیر بیشتری نسبت به زمان مصروف بر سلامت روان آنها داشته باشد. یافتههای ما نشاندهنده یک رابطه ظریف بین استفاده از رسانههای اجتماعی و سلامت روان است. درحالیکه حدود یکسومِ پاسخدهندگان در سراسر گروهها، تأثیرات مثبت رسانههای اجتماعی بر سلامت روان را گزارش میکنند، نسلها در تأثیرات منفیِ گزارششده، متفاوت هستند. گویا اثرات منفی برای نسلهای جوانتر، بیشترین تأثیر را دارد؛ بهویژه تأثیرات آشکار برای «نسل زِد» که بیش از دوساعت در روز را در رسانههای اجتماعی میگذرانند و نسلی با سلامت روانِ ضعیف هستند. پاسخدهندگان «نسل زِد» از اروپا و اقیانوسیه بیشترین تأثیرات منفی سوشالمدیا را گزارش داده و پاسخدهندگان از آسیا کمترین را (بهترتیب ۳۲درصد و ۱۹درصد).
4. آثار منفیِ بیشتر برای جوانان
همه گروههای نسلی درایننظرسنجی گفتند: استفاده از این رسانهها بیشترین تأثیر مثبت را بر «ابراز خویش» و «توسعه ارتباط اجتماعی» دارد. پناهندگان و پناهجویان نیز در خودگزارشی، سطوح بالاتری از تأثیر مثبت را نسبت به سایرین در همه جنبهها ذکر میکنند. در بین نسلها، تأثیرات مثبت، بیشتر از منفیِ گزارششده توسط پاسخدهندگان وجود دارد. بااینحال، تأثیر منفی گزارششده برای «نسل زِد» بیشتر است. پاسخدهندگان از کشورهای با درآمد بالا، دوبرابر بیشتر از پاسخدهندگان کشورهای با درآمد متوسط و پایین، احتمال گزارش تأثیر منفیِ رسانههای اجتماعی بر زندگی خود را داشتند: ۱۳درصد درمقایسهبا هفتدرصد. درمقایسهبا همتایان مرد، نسبت بیشتری از زنان «نسل زِد» گفتند که این رسانهها تأثیر منفی بر ترسِ جاماندن از سایرین (۳۲درصد در مقابل ۲۲درصد)، خودکمبینی (۳۲درصد در مقابل ۱۶درصد) و اعتمادبهنفس (۲۴درصد در مقابل ۱۳درصد) دارند.
5. افزایش دسترسی به منابع بهداشتی
بیش از یکی از هر چهار پاسخدهنده گفته است که از برنامههای سلامت جسمانی دیجیتال استفاده میکنند؛ درحالیکه یکی از هر پنجنفر از برنامههای سلامت روان دیجیتال استفاده میکنند (بهترتیب ۲۸درصد درمقایسهبا ۱۹درصد). نسل زِدیها درایننظرسنجی، نسبت به «بومرز»، بیشتر از اپهای سلامت روان دیجیتالی استفاده میکنند (۲۲درصد در مقابل ۱۵درصد). در میان پاسخدهندگانی که گزارش دادهاند از برنامههای دیجیتال سلامت روان استفاده میکنند، بیشتر افراد «نسل زِد» میگویند احتمالاً به استفاده از آنها ادامه خواهند داد (۶۵درصد). سایر نسلها متعهدتر بوده و ۷۴درصد گزارش دادهاند که احتمالاً به استفاده از اینبرنامهها ادامه خواهند داد. چهارنفر از هر پنج پاسخدهنده در تمام نسلها گزارش میدهند که اینبرنامهها برای سلامت روان آنها مفید است. درحالیکه ارزیابی نتایج و اثربخشی برنامهها، مستلزم مطالعه مداوم است، منابع سلامت دیجیتال ممکن است نقشی مهم درحمایتاز سلامت روان در سطح جهانی ایفا کنند؛ بهویژه وقتی منابع حضوری، محدود بوده یا ازنظر جغرافیایی دردسترس نیستند.
6. لزوم گستردگیِ واسطها
۳۴درصدِ حاضرین «نسل زِد» که از برنامههای دیجیتال سلامت روان استفاده میکنند، میگویند که آنها را در جستوجوهای خودشان یافتهاند. این نسبت در «برزیل»، «اندونزی»، «مکزیک» و «آفریقای جنوبی» تقریباً به ۵۰درصد افزایش مییابد. در سایر جوامع این بررسی، پزشکان مراقبتهای اولیه و بانیان طرحهای بیمه، عامل معرفی و دسترسی اولیه به برنامههای دیجیتال سلامت روان بودهاند. فارغ از موقعیت جغرافیایی؛ کارفرمایان فرصتهایی فزاینده برای ارتقای رفاه محیط کار دارند و اطمینان حاصل میکنند که کارکنان به منابع بهداشت روان مبتنیبر شواهد موردنیاز دسترسی دارند. حداقل یکسومِ پاسخدهندگان در اکثر کشورها و گروههای نسلی گفتند که منابع سلامت جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی در انتخاب کارفرما مهم یا بسیارمهم هستند و «نسل زِد»، برای منابع سلامت روان اهمیت ویژه قائل است. باتوجهبهاینکه «نسل زِد» درصد روبهرشدی از نیروی کار است و تعداد کمی از پاسخدهندگان «نسل زِد» از کارفرمایان بهعنوان نقطه دسترسی اولیه برای کمک یاد میکنند، ممکن است در آینده فضایی برای کارفرمایان موجود شود که بیشتر درمورد سلامت روان مشارکت کنند.