اهمیت بهداشت روانی کودک در تربیت نسل فردا
غفـلتهای آینـدهسوز
سروناز بهبهانی
انسان امروز در جهانی زندگی میکند که با پيشرفت فنآوري، شرايط اجتماعي، سياسي، نوع نگاه افراد به مسائل و... دستخوش تحولات و انقلابهايی نظیر انقلاب اطلاعات و ژنتیک شدهاست. يکي از نتايج اين تحولات پيچيدهشدن روابط انساني و دگرگوني نقشهاي اجتماعي از جنبههاي روانشناختي و سلامت روحي است و آنچه که امروزه بيش از هرچيز لزوم آن احساس ميشود، نگرشي تازه به شيوهی تربيت کودک و بازبيني علمي رفتار افراد در جايگاه پدر و مادر است، زيرا چنانچه بخواهيم جامعهاي سالم و پويا داشتهباشيم ابتداييترين مسئله، توجه به چگونگي پرورش کودک و بررسي و دقت نظر به چالشهاي رواني اوست، چراکه کودکي پرتلاطم و نامناسب و روابط ناسالم والدين و کودک، خاستگاه بسياري از آسيبهاي رواني، عاطفيست که در آيندهاي نهچندان دور و بهعنوان مسائل و مشکلات اجتماعي و فرهنگي بروز ميکند. ازهمينرو توجه به آموزش والدين براي تربيت صحيح کودکان و درونيکردن آموزههاي روانشناسي و شيوههاي نوين تربيت کودک، ميتواند از بسياري صدمات رواني نسلهاي بعد و بحرانهاي شخصيتي پيشگيري کند. بنابراین توجه و آموزش به والدين در درجهی اول اهميت قرار دارد، زيرا پدرومادري که خود دچار بحران هويتي هستند و مسائل حلنشده و ناتمام دوران کودکي و نوجواني خود را به دوش ميکشند و تحت آموزههاي سنتي و بعضا نادرست فرهنگي، به ناگاه خود را در جايگاه والد ميبينند، هرگز نميتوانند در پرورش کودکي سالم مثمرثمر عمل کنند و اين مسئلهايست که هر انساني به نوبهی خود بايد نسبت به آن احساس تعهد کند. جاي تعجب است که در دنياي پيشرفته و روبهرشد امروز که تلاش ميشود هرگونه کسبوکار و فعاليتي قانونمند باشد و براي تعمير اتومبيل، دکوراسيون منازل، دوختن لباس و حتي کوتاهکردن مو و آرايش، اخذ مدرک تخصصي و جواز صلاحيت لازم است، براي خطيرترين وظيفهی يک انسان که پرورش انساني براي فرداي جامعه است، نهتنها مجوزي مطالبه نميشود بلکه در بسياري از جوامع و فرهنگها ارائهی آموزش نيز در اين زمينه کم اهميت، تمسخرآميز و بيهوده است. اما حقيقت اين است که بهداشت روان کودک به اندازهي سلامت جسماني او و شايد هم بيشتر حائزاهميت است، چنانچه عدهاي از پزشکان خارج از دايرهی الترناتيو، ريشهی بسياري از بيماريها را در روحيه و سلامت عاطفي فرد ميدانند. ازاینرو بهنظر میرسد ضرورت دارد افزونبر توجه و سختگیریهایی که در زمان عقد برای انتقال بیماریهای ژنتیکی احتمالی به فرزندان بهدنیانیامدهی آنها میشود، به سابقهی شکلگیری خصلتها و خصوصیات نابهنجار افراد نیز توجه نشان داد و پیش از آنکه بچهدارشوند، شرایط آنها از نظر سلامت روانی و اطلاعات لازم در زمینهی فرزندپروری مورد بررسی قرار بگیرد تا در صورت احراز صلاحیتهای روانی، بتوانند نسبت به بچهدارشدن اقدام کنند. يکي از مسائل قابل توجه در مورد کودکان شناختن و پذيرفتن ويژگيهاي متفاوت هر کودک است و ازهمينروست که براي پرورش کودک نميتوان نسخهاي خاص پيچيد که براي تمام والدين کارآمد و قابل اجرا باشد، بلکه ابتدا بايد هر پدرومادري کودک خود را بشناسد و براي اين امر آموزش والدين بهویژه در زمينهی کليات بهداشت روان کودک، شناساندن احساس، ويژگي دورههاي متفاوت سني و صدمات و نيازهاي کودک و سپس آزادگذاشتن والدين براي انتخاب آگاهانه راه تربيتي خود با توجه به امکانات موجود امري ضروري بهشمارميرود. طبق تعريف سازمان جهاني بهداشت، بهداشترواني يعني توانايي کامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي، رواني و جسمي، و تنها نبود بيماري يا عقبماندگي نيست. برايناساس توجه و دقت به حفظ بهداشت رواني کودک بهعنوان بالغ فردا بسيار مهم و حياتيست. امروزه روانشناسان و متخصصين حتي به اهميت دورهی نوزادي در بهداشت رواني پي بردهاند. نوزادي که در گذشته همه خيال ميکردند بهجز خوردن، خوابيدن، نفسکشيدن و گريهکردن چيز ديگري را نميشناسد و نميفهمد، اما تحقيقات تازه نشان ميدهد که تمام اندام حسي کودک از همان لحظهی تولد و حتي برخي از آنها در دورهی جنيني کار ميکند. برای مثال، يادگيري يکي از عوامل مهميست که در بهداشت رواني کودک موثر است. امروزه همهی روانشناسان قبول دارند که کودک از لحظهی تولد ميتواند ياد بگيرد. برای مثال، ياد بگيرد چگونه گريه کند تا مادر به او شير بدهد و.... يکي ديگر از عوامل حساس و قابل اهميت در رشد عاطفي کودک، تعامل و کنش متقابل بين او و والدين است. شايد بتوان گفت که شالودهی شخصيتي و رفتاري کودک در نتيجهی تعامل او با والدين و چگونگي رفتار پدر و مادر با يکديگر و با او از دوران بسيار ابتدايي زندگي شکل ميگيرد و در نهايت به چگونگي سلامت جامعه و حتي حکومتها ميانجامد. بهعنوان نمونه جالب است بدانيد لويد ديماس در مقايسهاي ميان استالين و گورباچف در مجلهی سايکو هيستري مينويسد: «پدر استالين مردي معتاد و الکلي بود که فرزندان و همسرش را به شکل ترسانندهاي کتک ميزد و با پوتينهاي سفت خودش زير لگد گرفته و آنها را به قصد کشت ميزد. مادر او هم فرزندانش را بسيار شديد تنبيه ميکرد و استالين در زندگي شخصي، فرزندان خود را با همان شدتي که تنبيه شدهبود، تنبيه ميکرد. در زندگي اجتماعي هم رهبري ميشود که ميتوان او را مسئول و عامل مرگ ميليونها انسان دانست». به عقيدهی لويد در مقايسه، گورباچف که انساني امنتر و برخوردار از سلامت رواني بيشتريست بعد از بهوجودآمدن دگرگونيها در شيوهی پرورشي شوروي از سالهاي 1930 که مثل ساير کشورهاي مدرن مبارزه با تجاوز و تنبيه رنگ جدي بهخود گرفت. در خانوادهاي بهدنيا آمد که برايش احترام زيادي قائل بودند و خودش ميگويد کودکي بسيار شاديبخشي را گذرانده و چنين است که ميتواند رهبري رمانتيک باشد، از ادبيات لذت ببرد و از عقيدهی متفاوت نهراسد و بهعنوان مشوق و بنيانگذار دموکراسي در يکي از سرسختترين حکومتها عنوان شود. اين نمونهی کوچکيست از تاثير بزرگي که والدين با تربيت و آموزش و توجه به بهداشت رواني کودکان ميتوانند در جامعه داشته باشند. هرچند باید پذیرفت که خانواده تنها نهاد موثر در تامین بهداشت روانی افراد نیست، زیرا از نقش مدرسه، مربیان کارآمد، رسانهها، دوستان و... نیز نمیتوان بهسادگی گذشت، زیرا هر یک متغیرهای اثرگذار بر ذهن و احساس هر فرد محسوب میشوند، اما نقش پررنگی که خانواده میتواند ایفا کند، ضرورت نگاه کارشناسی و تخصصی را در این حوزه میطلبد. ازاينرو پرداختن به مسائل، نيازها و احساس کودکان براي پدرومادرها، نهتنها به ايجاد محيطي امن، صميميو گرم در جامعهی کوچک زندگي خانوادگي منجر ميشود، بلکه تضميني براي سلامت بیشتر جامعهی بزرگ فردا بهحساب ميآيد.