آرش میراحمدی؛ مردی‌که شادکردن مخاطب را بلد بود!

مصطفی رفعت

مرجان صفابخش که در سال 1374 با آرش میراحمدی ازدواج کرده؛ طراح صحنه و لباس بوده و البته در ساخت فیلم کوتاه هم فعال است. «شیله» ساخته او؛ نامزد جشنواره بین‌المللی MICFF هند شده است. او نویسندگی را نیز با کتاب «زمان ازدست‌رفته» تجربه کرد. آ‌ن‌ها دختری به‌نام «کارمانیا» و پسری به‌نام «آرشام» دارند.

پنج‌شنبه ۳۰ شهریورماه، مراسم تشییع پیکر زنده‌یاد «آرش میراحمدی»؛ بازیگر سینما و تلویزیون، در قطعه هنرمندان بهشت‌زهرا‌(س) برگزار شد. این‌مراسم با حضور برخی از هنرمندان سینما و تلویزیون همراه بود که پژمان بازغی (رئیس انجمن بازیگران خانه سینما) از جمله آن‌ها بود. از دیگر هنرمندان حاضر در مراسم باید به سعید آقاخانی، سید جواد هاشمی، شهاب عباسی، عباس جمشیدی‌فر، حمید لولایی، داریوش فرضیایی، مرجانه گلچین، نادر سلیمانی، سیروس میمنت، نعیمه نظام‌دوست، مهوش وقاری، مجید شهریاری، زهرا سعیدی، امیر غفارمنش، مجید یاسر، ابراهیم شفیعی و ... اشاره کرد. «میراحمدی» مدتی‌پیش با یک ویدئو از وضعیت بیماری خود خبر داد و گفت؛ بعدازمدت‌ها بیماری به‌تازگی متوجه شده که به سرطان پانکراس مبتلاست؛ اما این هنرمند، بعدازمدتی مبارزه با این بیماری، روز ۲۸ شهریورماه 1402 دارفانی را وداع گفت. «آرش میراحمدی» نامی آشنا در حوزه کارهای کودک است؛ البته او را با حضورش در آیتم‌های طنز در برنامه‌های متعددی به‌خاطر می‌آوریم؛ ازجمله «نوروز 72» و «خنده‌بازار» و نیز فیلم‌های سینمایی مانند «معجزه خنده»، «تارزن و تارزان» و «بی‌بی چلچله». او که روزگاری به‌همراه «مهرداد نظری» در آیتم‌های طنز «حسنی» دل کودکان را شاد می‌کرد؛ با حضور در مجموعه دنباله‌دار «محله گل‌وبلبل» و «بچه‌محل» در نقش «نون‌خالی‌خور» برای بچه‌های نسل امروز نیز خاطره‌سازی کرد. او متولد 1350 بوده و فارغ‌التحصیل رشته هنرهای نمایشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در مقطع کارشناسی‌. گرچه او را در آثار تصویری بیشتر دیده‌ایم؛ اما سال‌ها در حوزه تئاتر فعال بوده و با افرادی نظیرِ «کرامت رود‌ساز»، «تاجبخش فنائیان»، «سیروس کهوری‌نژاد» و «امیر آتشانی» همکاری کرد. «حسنی و تخم اژدها» یکی از آخرین کارهای نمایشی او در حوزه تئاتر کودک بود. در بخش چهره‌ این‌هفته، یکی از گفت‌وگوهای این هنرمند را بازخوانی می‌کنیم.

 

«آرش میراحمدی» درپاسخ‌به‌اینکه برنامه‌‌های کودک در سال‌های اخیر چه‌اندازه از سبک‌‌ آثار گذشته جدا شده‌اند؟ می‌گوید: «به‌نظرم قبلاً برنامه‌ها خاصه برای کودکان ساخته می‌شد؛ اما در سال‌های اخیر، اگر کاری به‌عنوان کار کودک ساخته و پخش می‌شود، این امکان را می‌دهد تا بزرگ‌ترها هم از تماشای آن لذت ببرند. به‌نوعی، آن‌‌سال‌ها بزرگ‌ترها کنار بچه‌ها صرفاً حضور داشتند و شاید از تماشای کارها لذتی هم نمی‌بردند؛ اما حالا ابعاد کارهای کودک گسترده‌تر شده و یک‌جورهایی بیشتر شبیه برنامه‌ای مناسب برای همه اعضای خانواده هستند؛ نه صرفاً قشر سنی خاصی؛ مثلاً محله گل‌وبلبل برای همه طیف‌های سنی جذابیت داشت و بزرگ‌سالان هم از سوژه‌های آن خوششان می‌آمد». اما خودش چطور؛ آیا شخصاً کارهایی‌که صرفاً قالبی کودکانه دارند را می‌پسندد یا آن‌هاکه ساختارشان درک بیشتری ازسوی کودک را طلب می‌کند؟ توضیح می‌دهد: «احساسم این‌است‌که شکل برنامه‌سازی‌های اخیر بهتر شده. شاید به‌این‌علت‌که قبلاً فکر می‌کردیم دیواری بین بزرگ‌سالان و کودکان وجود دارد و این مرز باید باشد؛ درحالی‌که در کارهای مطرح روز جهان در ژانرهای مناسب برای خانواده هم که نگاه کنید، این دیوار را برداشته‌اند و محوریتِ مخاطب را خانواده قرار داده‌اند. به‌عبارتی، مثل خود زندگی‌ست. واقعیت این‌است‌که کودکان از زندگی والدینشان جدا نیستند و گاهی اتفاقاً در مسائل بزرگ‌ترها شریک هم می‌شوند». چرا عمده بازیگرهای کودک، تیپیکال کار می‌کنند و با ملزوماتی نظیرِ لباس یا گریم‌های اگزجره و حتی نوعی از بازی اغراق‌شده در کارهای کودک حاضر می‌شوند؟ او توضیح می‌‌دهد: «به‌نظرم این‌ها هیچ‌یک، ایراد نیستند. معتقدم محتوا همیشه یک‌جور است و لزومی به تغییر ندارد؛ آنچه به‌نظرم باید تغییر کند، نحوه ارائه است؛‌ مثلاً نفس مفهومی نظیرِ بخشندگی، برای همه یکی‌ست؛ حالا می‌خواهد بخششِ یک عروسک باشد یا یک آپارتمان! در نفس ماجرا، تغییری وجود ندارد. منتهی منِ بازیگر، منِ تهیه‌کننده، منِ تولیدکننده اثر نمایشی یا برنامه‌ساز باید در نحوه ارائه این مفهوم برای باورپذیری بیشتر به کودک، چیزهایی را لحاظ کنم. یکی از مهم‌ترین ابزار کمکی‌ام در‌این‌ماجرا، لباس، گریم و اکسسوار است؛ به‌علاوه نوع بازی. رنگ‌ها، اَشکال، نورها و موسیقی‌ها، ایجاد جاذبه می‌کنند تا کودک بنشیند و گوش دهد و ببیند. اگر این‌ها نباشد، یک بچه سخت‌تر با کار ارتباط برقرار می‌کند یا شاید اصلاً با آن ارتباط برقرار نکند. من اگر نقش یک نانوا را همان‌طورکه در زندگی عادی هست و می‌بینیم، بازی کنم، کودک اتفاقاً آن‌را می‌پذیرد؛ اما ممکن است دیگر برایش جذابیتی نداشته باشد؛ بنابراین، بهتر است او را با عناصری سرگرم کنم تا بتوانم حرف خودم را بگویم. این عناصر، زمینه‌ساز ارتباط‌اند و ملزومات نزدیک‌شدن بازیگر که واسطه متن و مخاطب برای انتقال مفاهیم است، به دنیای ذهنی کودکان به‌شمار می‌روند. ازاین‌رو، معتقدم که بازی‌های تیپیکال برای کودکان مناسب‌تر هستند؛ مگر‌آنکه اساساً بازیگران آن‌کار، خودشان کودک باشند». تولید کار نمایشی و حتی تصویری، برای کودک امروز به‌نسبت بچه‌های قدیمی چه تفاوتی دارد و آیا این‌مسئله، کار شما و همکارانتان را دشوارتر کرده است؟ می‌گوید: «این ‌چیزی‌که می‌گویم از‌منظر کارشناسی نیست؛ درواقع، بیشتر مربوط به تجربیات شخصی خودم است. پیش‌ترها که برای نسل قبل‌تر، کار کودک انجام می‌دادیم، به‌نظرم بچه‌ها قصه‌های طولانی سروته‌دارتر را بیشتر دوست داشتند؛ یعنی باآرامش می‌نشستند و قصه‌ را تا انتها دنبال می‌کردند. یک‌جورهایی انگار سرعتشان کُند بود؛ درست مانند ریتم زندگیِ ‌آن‌دوره. الآن با افزایش سرعت زندگی و روند ماشینی‌شدن، انگار تحمل بچه‌ها هم کم شده و دوست دارند به‌سرعت به ته ماجرا برسند. یک‌زمانی قصه‌گوها باآب‌وتاب و حوصله ماجرایی را تعریف می‌کردند که بچه‌های امروزی، آن سبک را نمی‌‌پسندند و برایشان جذابیتی ندارد. ضمناً حالا باید روایت‌ها پُر از حرکت و هیجان و ماجرا باشد؛ کارتون‌های حالا را ببینید که چطور بن‌تن، مرد عنکبوتی و ... لبریز حادثه‌اند». یعنی وقتی کار نمایشی برای کودک انجام دهید، این‌موارد را لحاظ خواهید کرد؟ او تأکید می‌کند: «چاره‌ای جز این نداریم؛ چون بچه‌ها واقعاً سبک زندگی متفاوتی نسبت به مثلاً یک‌دهه‌پیش دارند. سال 96، نمایشی را با مهرداد نظری روی صحنه بردیم به‌نام «حسنی و تخم اژدها» که در آنجا «مهرداد» کارگردان و نویسنده و بازیگر بود؛ و من نیز بازیگر. آن نمایش، زنده‌کردن نوستالژیِ برنامه حسنی بود که زمانی در تلویزیون در گروه کودک پخش می‌شد. شاید اجرای کار به‌همان‌شیوه که قبلاً بود، برای خودمان یا نسلی که ما را با آن‌کار به‌خاطر داشت، جذاب بود؛ اما آن شیوه اجرا برای کودکان امروزی هیچ هیجانی نداشت. ما نیز سعی کردیم تا در اجرای نمایش، چیزهایی را لحاظ کنیم. از بازی‌های پرتحرک کودکانه کمک گرفتیم و حتی با تمهیداتی، جنبه تخیلی کار را زیاد کرده‌ایم؛ مثلاً از تروکاژ و تصویرهای سینمایی برای مهیج‌ترشدن نمایش استفاده کردیم». به‌نظر می‌آید که راضی‌نگه‌داشتن کودکان امروز در تئاتر که از بضاعت کمتری در خلق فانتزی نسبت به سایر مدیوم‌ها دارد، دشوار است. او دراین‌باره معنقد است: «جلب‌نظر کودک در تئاتر در دوره فعلی سخت‌تر است؛ گرچه معتقدم سختی آن در هر رسانه‌ای وجود دارد. سخت‌تر است به‌‌این‌جهت‌‌که بچه‌های امروزی بسیار به‌روزند؛ حتی در شکلِ لباس‌پوشیدن. یک شوخی بود با‌این‌مضمون‌که طرف، تعدادی جوان را می‌بیند به‌شکل عجیبی لباس پوشیده‌اند. به خودش می‌گوید معلوم نیست آن‌ها واقعی‌اند یا دارند مسخره‌بازی درمی‌‌آورند! این شوخی، واقعیتی در خودش مستتر دارد که آن، عدم‌شناخت کامل نسل قبلی از نسل جدید است. برای ما که متعلق به نسل قبل هستیم، کار کمی‌سخت می‌شود؛ چون باید خودمان را به‌روز کنیم و حتی اصطلاحات بچه‌های امروزی را یاد بگیریم تا ارتباط بهتری برقرار شود. نمی‌شود با کودک امروز، به‌زبان کودک دیروز سخن گفت؛ آن‌ها یک نگاه جدید امروزی می‌خواهند». شما خودتان دو فرزند دارید؛ آیا داشتن فرزند برای بازیگر و برنامه‌ساز کارهای کودک، امتیاز محسوب می‌شود؟ می‌گوید: «نه‌اینکه امتیاز باشد؛ اما به‌نظرم بازیگر کارهای کودک، اگر خودش فرزند داشته باشد، بهتر است؛ ‌زیرا معتقدم کسی‌که خودش فرزند دارد، درکش از کودک و دنیای او نسبت ‌به کسی‌که این تجربه واقعی را ندارد، بیشتر است. هرچند این یک قاعده کلی و حتمی نیست؛ اما درک یک موقعیت، در خلق یک موقعیت اثرگذار است. شما اگر با فرزند خردسالتان در سالن نمایش بنشینید، چالش‌هایی را که برای جلب‌توجه او به آنچه روی صحنه در‌حال‌رخ‌دادن است را بهتر درک خواهید کرد و می‌دانید که کودکان دست‌کم برای آرام‌نشستن و گوش‌دادن و دیدن یک قصه نمایشی تا‌چه‌اندازه صبر دارند و احساس خستگی نمی‌کنند. همین کمک می‌کند هنگام خلق یک نمایش، این‌موضوع هم گوشه ذهنتان باشد». به‌نظرتان وجود شوخی‌هایی که بعضاً در کارهای نمایشیِ کودک گنجانده می‌شود چقدر مناسب حال کودکان است؟ تأکید می‌‌کند: «نمی‌توانم به‌شکل کلی بگویم؛ اما درمورد بعضی از کارها که پیش از شیوع کرونا شخصاً دیده‌ بودم، متأسفانه مواردی (نه زیاد) هم بوده که رعایت یکسری مسائل نمی‌شد و به‌نظرم جای گله دارد؛ من به‌عنوان یک پدر نمی‌توانم فرزندانم را با خودم برای تماشای این‌‌کارها ببرم؛ زیرا دوست ندارم فرزندانم این‌گونه الفاظ را بشنوند و طرح این مضامین را در یک محیط مدعیِ فعالیت فرهنگی ببینند. سعی من در کارهایی‌که برای کودکان کرده‌ام؛ چه در تصویر و چه در حوزه نمایش این‌بوده‌که بدون استفاده از کلمات نامناسب و شوخی‌های رکیک، فضایی را آماده کنیم تا خیال والدین از اینکه فرزندانشان به تماشای آن‌ها می‌نشینند، راحت باشد. گاه کارهایی را می‌بینم و به خودم می‌گویم؛ محیط فرهنگی، محل ارائه این‌جنس شوخی‌های آزارنده نیست. نمی‌دانم چرا داریم به‌این‌سمت کشیده می‌شویم. در چنین اوقاتی به‌ خودم می‌گویم که واقعاً داریم چه بلایی سر فرهنگمان می‌آوریم و چه لطمه‌ای به نسل بعدی می‌زنیم؟ این، اتفاق بدی‌ست و باید مراقب بود!» او درباره چگونگیِ روآوردنش به بازیگری گفته است: «من از بچگی خجالتی بودم و اگر کسی با من حرف می‌زد، در گوشه‌ای از خجالت آب می‌شدم. دوست داشتم دیده شوم. برای همین ناخودآگاه به‌سمت چنین حرفه‌ای کشش داشتم که مرا ببینند؛ چون سال‌ها به‌علت خجالتی‌بودنم دیده نمی‌شدم. مدتی سمت خوشنویسی رفتم و از مدرسه، تئاتر را شروع کردم؛ در مقطعی سَمت طلبگی رفتم و مقدماتی را نیز گذراندم؛ اما ادامه ندادم». او درباره عشق می‌گوید: «عشق، چیزهای بسیاری در خود دارد. شاید فداکاری هم بخشی مستتر در آن است. به‌نظرم اگر شما یک چای برای کسی‌که دوستش دارید، بریزید؛ نه به‌این‌‌علت‌‌که وظیفه است و هر‌علت دیگری؛ بلکه به‌این‌علت‌که لبخندی به لب آن طرف بیاید، خودش عشق است؛ یعنی من کاری کنم که تو لذت ببری. این در همه ما هست. شاید پنهان باشد؛ اما هست. حتی ته وجود بدترین آدم‌ها هم لذت از احساس رضایت نزدیکانش وجود دارد؛ منتها من به‌واقع به‌شکل واضح و عریان به عشق فکر نکرده‌ام».

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه