آیا «فال حافظ» ضدِتوسعه است؟

نگاه متکثر «حافظ» و انسان ایرانی هزاره سوم

مهرداد ناظری

این‌روزها مردم به‌شدت علاقه‌مند به دانستن درباره آینده‌شان هستند. اصولاً در کشورهایی که شرایط اقتصادی نابسامان است، مردم ترجیح می‌دهند به‌گونه دیگری با حوادث تلخ روبرو شوند. فال به‌معنای رجوع به عوامل و شواهد غیرمستند است برای‌آنکه فرد بتواند سرنوشت خود را تغییر دهد. درخصوص پذیرش یا انکار تأثیر فال و فالگیری نظریات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای از جامعه‌شناسان براین‌باورندکه فال و فالگیری ریشه در خرافات دارد و جامعه‌ای که خرافه‌گویی در آن هست، جامعه‌ای توسعه‌نیافته است؛ اما عده دیگری این‌موضوع را ازمنظر متفاوت نگاه می‌کنند و براین‌باورندکه فال به‌مثابه فولکلور، بخشی از دانش بومی و فرهنگ یک جامعه بوده که در نوع مواجهه با مسائل انسانی و شیوه‌های پاسخگویی به آن مؤثر است؛ بااین‌حال، همه فال‌ها و تبیین آن، در این دو دسته جای نمی‌گیرد. برخی از فال‌ها بخشی از فرهنگ و تخیل یک جامعه درمواجهه‌با خود و دیگران است. یکی از این‌سبک فال‌ها، تفأل‌زدن به «لسان‌الغیب (حافظ)» است. براین‌اساس؛ حتی عده‌ای که مخالف فال و فالگیری هستند، وقتی به «حافظ» و فالگیری از او می‌رسند، بی‌اختیار تفکر و شیوه منطقی بررسی‌ موضوع را منتفی دانسته و با آن، به‌گونه‌ای‌دیگر مواجه می‌شوند. در اینکه فالگیری از «اشعار حافظ» مربوط به چه‌زمان بوده و اساساً از کی آغاز شده است؟ در مستندات تاریخی نظرات بسیار مختلف و متفاوتی وجود دارد؛ اما آنچه حائزاهمیت است این‌است‌که رجوع به «حافظ» برای فال، از گذشته‌های بسیاردور وجود داشته. حتی در برخی جوامع خارج‌ازمنطقه نوروزستان و کشورهایی که به‌زبان فارسی تکلم نمی‌کنند هم این‌روند برقراری ارتباط با «حافظ» وجود داشته است. دراینجا سؤال اصلی این‌است‌که در اندیشه و شعر «حافظ» چه‌چیزی وجود دارد که هر انسانی را در برابر خود میخکوب می‌کند. وقتی کسی یک بیت از اشعار او را می‌خواند، به‌نوعی دچار سحر شده و در برابر گفتار و کلام او همه منطق و عقلانیت خود را کنار می‌گذارد. گاهی حتی فردی‌که اعتقادی سرسختانه به مبانی فلسفی و نگرش استدلالی دارد، برابر «حافظ» نوع دیگری نظر می‌دهند و نوع دیگری با او مواجه می‌شود. درهرحال باید بپذیریم که بخشی از فرهنگ و سنت ادراکی ایرانی در چنین مقوله‌ای نهفته است. دراینجا باید به‌این‌موضوع توجه کرد: ازآنجاکه هر انسانی علاقه‌مند است به‌نوعی از آینده خویش بداند، گاهی تصمیم می‌گیرد در لابه‌لای ابیات «حافظ» خود را جستجو کند؛ اما باید درنظر داشت که اگر حتی نگاه به «دیوان حافظ» این‌گونه باشد که او درحال‌پاسخگویی به بخشی از «آینده انسان» است، این‌را نمی‌توان صرفاً امری انتزاعی، اتوپیایی یا غیرواقع‌بینانه دانست؛ چراکه حتی در فلسفه نیز ما به‌نوعی توجه به آینده و بیان آن مواجهیم؛ هرچند نوع بیان آینده‌نگری «حافظ» با فلاسفه تفاوت‌هایی دارد؛ مثلاً «انگلس» معتقد بود «مارکس»، سوسیالیست را از تخیل، به علم تبدیل کرده است. در «آنتی ‌دورینگ» که «مارکس» دست‌نویس آن‌را خوانده بود، دو کشف بزرگ را به او نسبت می‌دهد: «فرایافت ماتریالیستی تاریخ» و «کشف رمز تولید سرمایه‌داری ازطریق ارزش اضافی»؛ و «انگلس» بر این کشفیات می‌افزاید و معتقد است: ازطریق «مارکس»، سوسیالیست به علم تبدیل شده است (باتومبر و روبل،1401: 34)؛ لذا حتی دیدگاه‌هایی درخصوص آینده جامعه سرمایه‌داری و تحقق سوسیالیسم و کمونیسم وجود دارد که به‌نوعی آینده‌نگری فیلسوفانه و سعادتمندانه از آن است. هرچندکه «حافظ» بدین‌گونه اتوپیایی به آینده نگاه نمی‌کند و ازآنجا‌که آنچه در «فال حافظ» دریافت می‌شود، به‌نوعی بیان و تفسیر کنشگران مفسر در وضعیت حال است که الزاماً با آنچه «حافظ» در ذهن داشته و می‌گوید، متفاوت است؛ اما قدرت زبان و هنر نگاه متکثر «حافظ» تأثیر عمیقی بر فرد و ناخودآگاه او می‌گذارد؛ ازاین‌رو، بسیاری از مردم از «فال حافظ» احساس خوبی دریافت و همواره با آن در مواقع مختلف ارتباط برقرار می‌کنند. «والتر بنیامین» براین‌باوراست‌که کسی‌که آینده را از فالگیران می‌پرسد، ناخواسته یک تلقین درونی از رویدادهای آینده را از دست می‌دهد؛ زیرا ممکن است باور خودش، هزاربرابر دقیق‌تر از آن‌چیزی‌ست‌که آن‌ها می‌گویند. درواقع، او به‌جای توجه به کنجکاوی، تحت‌تأثیر اینرسی قرار می‌گیرد و دراینجا او در برابر آنچه در سرنوشتش از دیگری می‌شنود، واکنش نشان داده و تسلیم گفته‌های دیگران می‌شود. چنین‌کاری درحقیقت نوعی دست‌روی‌دست‌گذاشتن است و بی‌توجهی به کنشگریِ فرد است که می‌تواند دراین‌خصوص وجود داشته و او را دچار سستی در ارجاع به اراده خود سازد. اگر با نگاه «والتر بنیامین» به «فال حافظ» رجوع کنیم، باید بپذیریم انفعالی که ما در برابر دریافت از «حافظ» خواهیم داشت ممکن است ما را از فهم عمیق درونیِ خود دور سازد؛ اما برای‌آنکه بتوانیم معنای «فال حافظ» را بهتر متوجه شویم، باید به سه وجه مهم «حافظ» توجه کنیم: اول‌آن‌که باید بین «حافظ ماهر در بیان متکثر حقیقت» و «حافظ فراانسانی» تمایز قائل شویم؛ پس نباید «حافظ» را به‌مثابه فردی «مقدس» ببینیم که گویا مثل یک پیامبر با اطرافیانش سخن می‌گوید. این‌موضوع درخصوص فیلسوفان نیز وجود دارد؛ مثلاً گفته می‌شود ما نباید آن‌قدر تحت‌تأثیر «مارکس» قرار بگیریم؛ به‌طوری‌که در نبود او تبدیل به «نسخه دوآتشه» از او شویم. باید بپذیریم که افرادی مثل «حافظ» و «مارکس» متفکرینی بودند که در بیان متکثر حقیقت بسیار مسلط بوده و سعی کردند سخن خود را به‌شیوه‌های متفاوت بیان کنند؛ لذا بین کنشگری که متن را تولید می‌کند و تفسیری که ما از متنِ او می‌کنیم، تفاوت و تمایزی وجود دارد. نکته دوم درباره «فال حافظ» این‌است‌که او الزاماً قصد آن‌را ندارد آینده انسان را پیش‌بینی کند؛ اما نکته‌ای مهم که از بیشتر فال‌های «حافظ» می‌توان دریافت کرد، بذرپاشی نوعی «امید» و «مطلوبیت روبه‌جلو» درخصوص آینده است. هرچندکه گاهی‌اوقات نیز «حافظ» ما را ناامید می‌سازد و چه‌بسا که اگر فردی می‌خواهد دقیقاً تصمیمی را در آینده بگیرد و آن‌را با «فال حافظ» گره بزند، این امکان وجود دارد که دچار تناقض یا سردرگمی شود؛ اما اگر ازاین‌سطح نگاه اولیه به «فال حافظ» عبور کنیم، درآن‌صورت بپذیریم که «حافظ» نوع نگاه متفاوتی برای «تحول انسان» دارد و ممکن است یک فرد در مواجهه‌های متفاوت که با دیوان او پیدا می‌کند، با فرازوفرودهای متعددی نیز روبرو شود؛ مثلاً ممکن است در جایی «حافظ» به ما بگوید:
یوسف گم‌گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غم‌دیده، حالت به شود، دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سرکشی، ای مرغ خوش‌خوان غم مخور
دراین‌شعر «حافظ» به‌خوبی می‌کوشد پاسخی برای غم حاضر در ناخودآگاه انسان بیابد و می‌خواهد نشان دهد حرکت کنشگر از وضعیت موجود به‌سمت وضعیت مطلوب می‌تواند یک تحول را در انسان ایجاد کند. درهرحال، در جامعه‌ای که نگاه‌های تک‌بعدی وجود دارد و شرایط به‌گونه‌ای‌ست‌که افراد نمی‌توانند به خواسته‌ها و تمایلات درونی‌شان ازطریق روال‌های مرسوم و بهنجار جامعه برسند، «حافظ» در تحقق امید برساخت آینده راهی نو را پیش‌روی ما می‌گذارد. نکته سوم در اندیشه‌ورزی و خردورزی «حافظ» این‌است‌که او تلاش می‌کند نسخه‌ای از تعلیم‌وتربیت و قرارگرفتن در مسیر آگاهی را به انسان نشان دهد. درحقیقت، «فال حافظ» گذشته از شادی و سرور لحظه‌ای یا ایجاد توجهی خاص به یک نقطه در آینده برای فرد، می‌تواند قدرت تحرک‌بخشی و در مسیر تحول قرارداشتن را برای انسان به‌ارمغان آورد. در تز سوم «فویرباخ» می‌خوانیم: دکترین ماتریالیستی (که انسان را محصول شرایط و طبیعت می‌داند و ازاین‌رو، انسان‌های تغییریافته، محصول شرایط دیگر و تربیت دیگران‌اند) درباره تغییر شرایط و آموزش از یاد می‌برد که این انسان است که شرایط را تغییر می‌دهد و اینکه تعلیم‌دهنده، خودش باید تعلیم ببیند؛ پس چنین دکترینی ناچار است جامعه را به دو بخش تقسیم کند: یکی‌از‌آن‌ها بالادست جامعه است. انطباق تغییر شرایط و تغییر فعالیت انسان یا خود‌دگرگونی را تنها به‌مثابه عمل انقلابی می‌توان درک کرد و عقلانی فهمید (افتخاری راد و قاعدی، 1402: 36). بااین‌نگاه به‌نظر می‌رسد چنانچه انسان بتواند در مسیر خود‌دگرگونی قرار بگیرد، تحولی عمیق به‌مرور در او محقق می‌شود. ممکن است در یک بیت از شعر «حافظ» نوعی نگاه و پیش‌بینی درخصوص آینده شود؛ اما راه رسیدن به هدف به‌صورت تجویزی، هرگز در شعر او دیده نشده و راه رسیدن علی‌الاصول به خود فرد واگذاشته می‌شود. خودِ اوست که باید بتواند مسیر را یافته و در راه آن حرکت کند. دراینجا باید به قضیه سوم «هربرت بلومر» در جامعه‌شناسی تفسیری توجه کرد: او برخلاف عوامل‌گرایان که به‌نوعی انسان را تحت تعین ساخت‌ها می‌بینند، متفاوت درنظر می‌گیرد و براین‌باوراست‌که انسان می‌تواند با «کنشی که خود در برابر خود» انجام می‌دهد، راهی متفاوت در جامعه طی کند. درواقع، او می‌تواند به ساخت کنش دست بزند و ازاین‌منظر، کنش‌‌سازی درواقع طبق تفسیری که فرد از موقعیت دارد، شکل می‌گیرد. توجه به قضیه سوم «بلومر» به‌نوعی در نوع نگاه فال‌گیری از «حافظ» می‌تواند حائزاهمیت باشد. درحقیقت، اگر ما به سطح برداشت از «حافظ» توجه نکنیم و آن‌را فراترازآن مدنظر قرار دهیم، درآن‌صورت باید گفت: نوعی کنشگری را برای انسان را درنظر می‌گیرد.
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه برآید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که آید
دراینجا به‌خوبی مشخص است این خود انسان است که باید بتواند با تفسیر از موقعیت راهی به‌سوی جلو بیابد. اگر نگاهی به دوران زیست «حافظ» داشته باشیم، او در دورانی می‌زیسته که فرازوفرود جامعه زیاد بود. گاهی جامعه وضعیت مناسب و مطلوبی را طی می‌کرده و پس‌ازآن، در دوره‌ای دچار مشکلات و چالش‌های فراوان پدیدار می‌شد؛ پس «حافظ» تلاش می‌کند تا راهی به‌سوی مطلوبیت و تحرک خود به مخاطبش نشان دهد. باید درنظر داشت اگر تعریف ما از توسعه این باشد: مسیری که یک فرد یا جامعه می‌تواند، در هم‌کنشی و تخیل به‌سوی مطلوبیت و فاز بالاتری طی کند؛ درآن‌صورت می‌توان گفت که گفتمان «حافظ» در هر دوره‌ای و عصری تلاش می‌کند تا قدرت تحرک‌بخشی و رفتن به فاز بالاتر در انسان را محقق سازد. اگر برداشت از «فال حافظ» را با «اراده معطوف به تغییر و امید به آینده» و «توجه به تحقق مطلوبیت در هرلحظه» گره بزنیم، درآن‌صورت می‌توان گفت: «فال حافظ» نگاهی غیر‌توسعه‌گرایانه نخواهد داشت؛ اما اگر در سطح «فال حافظ» باقی بمانیم، آن‌را با حوادث و اتفاقات نزدیک به زندگی و سرنوشت خویش گره بزنیم، این امکان وجود دارد که از یک ازدواج موفق یا پیداکردن شغلی تا طلاق‌گرفتن، معتاد‌شدن فرزند و بیماری مهلک و همه‌وهمه را از دست سرنوشت بدانیم و پاسخ مشکلات خود را با روشی آسان به «فال حافظ» گره بزنیم. دراینجا انتخاب و نوع نگاه ما به «حافظ» در کنشگری گفتمان او برای انسان ایرانی هزاره سوم حائزاهمیت است.
*عضو هیئت‌علمی دانشگاه آزاد اسلامی و مدیر گروه جامعه‌شناسی ادبیات

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه