چطور آمریکا «اقتصاد بینالملل» را به «سلاح» تبدیل کرد؟
فرشته هدایتی: در قرن اخیر، هیچ کشوری بهاندازه آمریکا جنگ برپا نکرده است، طوریکه آمریکا را «کشوری همواره درحالجنگ» توصیف میکنند. بااینحال بعد از حمله به برجهای تجارت جهانی و آغاز آنچه «جنگ علیه ترور» خوانده میشود، ماهیت این جنگها تفاوتی اساسی پیدا کرد. آمریکا که در گلوگاه تقریباً تمام مبادلات مالی و اطلاعاتی بزرگ جهان بود، شروع به کنترل و پایش گسترده این دادهها با اهداف امنیتی و نظامی کرد. حاصل اختراع سلاح کشتارجمعی جدیدی بود که بعدها علیه کشورهای مختلف بهکار بسته شد: «تحریم». فرض کنید شرکتی در پرو قصد مراوده تجاری با شرکتی در مالزی دارد. بیتردید، برای شرکتها انجام معامله با یکدیگر سخت نیست. معمولاً ردوبدلکردن پول و بنابراین مقدار زیادی اطلاعات از یک کشور به کشور دیگر کار آسانیست. اما دراینجا مسئلهای وجود دارد: فارغازاینکه شرکتها بدانند یا نه، تعاملات مالی و غیرمالیشان مطمئناً غیرمستقیم خواهد بود و احتمالاً ازطریق ایالاتمتحده یا مؤسساتی انجام خواهد گرفت که دولت آمریکا کنترل قابلتوجهی بر آنها دارد. بعد از انجام معامله، واشنگتن قدرت زیرنظرگرفتن مبادلات را دارد و اگر بخواهد میتواند جلوی آنرا بگیرد. بهعبارتدیگر، شرکت پرویی و مالزیایی نمیتوانند معاملهشان را انجام دهند. درواقع، آمریکا میتواند، با حذف کشورهای پرو و مالزی از اقتصاد بینالمللی، بهطورکلی جلوی تجارت کالا توسط بسیاری از شرکتهای پرویی و مالزیایی را بگیرد. بخشی از آنچه این قدرت را تثبیت میکند واضح است: اکثر مبادلات تجاری جهان با دلار انجام میشوند. دلار یکی از معدود ارزهاییست که تقریباً تمام بانکهای مهم قبولش دارند و مطمئناً از ارزهاییست که بهطور گسترده استفاده میشود. درنتیجه، بسیاری از شرکتها، اگر بخواهند مراودات تجاری بینالمللی داشته باشند، باید از دلار استفاده کنند. هیچ بازار واقعیای وجود ندارد که در آن بتوان سولِ پرو را با رینگیت مالزی مبادله کرد، پس طبیعتاً بانکهای محلی که این مبادله را تسهیل میکنند با سول دلار آمریکا میخرند، سپس با دلار رینگیت میخرند. برای انجام چنینکاری، بانکها باید به نظام مالی آمریکا دسترسی داشته باشند و از قواعدی که واشنگتن وضع کرده تبعیت کنند. اینکه چرا آمریکا قدرت اقتصادی بیچونوچرا دارد دلیل دیگری دارد که چندان واضح نیست. اکثر کابلهای فیبرنوری جهان که دادهها و پیامها را حمل میکند از ایالاتمتحده میگذرند. و وقتی این کابلها به ایالاتمتحده میرسند، واشنگتن میتواند ترافیک این کابلها را کنترل کند –درواقع سازمان امنیت ملی از هر بستهدادهای که بتواند ببیند گزارشی تهیه میکند. بنابراین ایالاتمتحده بهراحتی میتواند بر فعالیت همه کسبوکارها و کشورها نظارت داشته باشد و پیشبینی کند که رقبایش چهزمانی منافعش را تهدید میکنند و در پاسخ تحریمهایی جدی وضع کند.
کتاب امپراتوری زیرزمینی: آمریکا چگونه اقتصاد جهانی را تبدیل به سلاح کرد، نوشته هنری فارِل و آبراهام نیومن، درباره قدرت نظارت و تحریمگری واشنگتن است. این کتابِ افشاگرانه توضیح میدهد که واشنگتن چگونه به چنین قدرت عجیبوغریبی دست پیدا کرده است و چگونه از آن استفاده میکند. فارِل و نیومن با جزئیات توضیح میدهند که حادثه ۱۱ سپتامبر چگونه ایالاتمتحده را وادار به استفاده از قدرتش کرد و چگونه بسیاری از بخشهای تشکیلدهنده آن چین و روسیه را تحتفشار قرار دادند. آنها همچنین توضیح میدهند شاید کشورهای دیگر از اینشبکه روابط واشنگتن خوششان نیاید، اما گریختن از آن هم برایشان بسیارسخت است. علاوهبراینها، نویسندگان این کتاب نشان میدهند ایالاتمتحده چگونه، بهنام امنیت، نظامی درست کرده که اغلب از آن سوءاستفاده میکند. فارل و نیومن نوشتهاند «واشنگتن، برای محافظت از آمریکا، کمکم شبکههای اقتصادی پررونق را به ابزار سلطه تبدیل کرده است». و همانطورکه دراینکتاب نیز بهوضوح بیان شده، تلاشهای ایالاتمتحده برای سلطه ممکن است منجر به آسیبهای دهشتناکی شود. اگر واشنگتن مدام از ابزارهایش برای سلطه استفاده کند، ممکن است کشورهای دیگر وادار شوند نظم بینالمللی کنونی را در هم بشکنند. ایالاتمتحده میتواند چین را وادار کند که رابطه خود را با اغلب بخشهای اقتصاد جهانی قطع کند؛ اینکار رشد جهانی را کاهش میدهد. همچنین، واشنگتن ممکن است از قدرت خود برای خشونت علیه کشورها و مردمانی استفاده کند که هیچ گناهی نکردهاند. بنابراین، کارشناسان باید فکر کنند که چگونه امپراتوری ایالاتمتحده را اگرنه کاملاً، حداقل به مناسبترین شکل محدود کنند. اینطور نیست که ایالاتمتحده اولین و تنها کشوری باشد که تابهحال در اقتصاد جهانی و انتقال داده اهمیت داشته است. قدرتهای پیشرو جهان همیشه کنترل گستردهای بر اقتصاد و شبکههای ارتباطی جهان داشتهاند. مثلاً، در آغاز قرن بیستم، پوند انگلیس نقش کلیدیای در بسیاری از معاملات بینالمللی داشت و شمار زیادی از کابلهای تلگراف زیردریایی جهانی از لندن عبور میکرد. اما الآن سال ۲۰۲۳ است، نه سال ۱۹۰۱. بعضی از اقتصاددانها دنیای امروز را دنیای «جهانیشدن بیشازحد» نامیدهاند. امروزه، جهان درهمتنیدهتر از یکقرنپیش است. فقط هم ایننیستکه تجارت جهانی درحالحاضر سهم بیشتری از فعالیتهای اقتصادی را نسبتبهگذشته تشکیل میدهد؛ امروزه معاملات بینالمللی نیز بسیار پیچیدهتر از هر زمان دیگریست. علاوهبراین، همینکه بسیاری از این تراکنشها ازطریق بانکها و کابلهای تحتنظارت ایالاتمتحده انجام میشود به واشنگتن اختیاراتی میدهد که هیچ دولتی در تاریخ از آن برخوردار نبوده است. بسیاریازافراد عادی و مفسران حرفهای تصور میکنند که این تسلط برای ایالاتمتحده مزیتهای اقتصادی بزرگی بههمراه دارد. اما اقتصاددانانی که اهل حسابوکتاباند و دقیق و متقن حرف میزنند عموماً معتقدند که موقعیت ویژه دلار سهم چندانی در درآمد واقعی ایالاتمتحده ندارد –درآمد واقعی یعنی مقدار پولی که آمریکاییها پس از کسر تورم بهدست میآورند. ظاهراً هیچ پژوهشی درمورد مزایای اقتصادی ناشی از عبور کابلهای فیبرنوری از آمریکا وجود ندارد، اما این مزایا نیز احتمالاً چندان چشمگیر نیستند (بهویژه، ازاینجهتکه بسیاری از شرکتها سود حاصل از انتقال دادهها را وارد کشورهایی مثل ایرلند یا سایر بهشتهای مالیاتی [یعنی کشورهایی که مالیات کمتری میگیرند] میکنند). اما فارل و نیومن نشان میدهند که کنترل ایالاتمتحده بر گلوگاههای اقتصاد جهانی راههای جدیدی برای اعمالنفوذ سیاسی به واشنگتن میدهد -و ایالاتمتحده دست روی همین راهها گذاشته است. نویسندگان این کتاب معتقدند ایالاتمتحده پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ شروع به سرمایهگذاری روی این راههای جدید کرد. پیشازاین، مقامات آمریکایی احتمالاً بهدلیل ترس از اینکه نکند زیادهروی کنند، درزمینه اقتصاد، اعمال قدرت چندانی نمیکردند. اما مقامات بهسرعت متوجه شدند که میتوانند رد معاملات مالی اسامه بنلادن را بگیرند تا نقشههای این تروریست فاش شود و بدینترتیب از نفوذ اقتصادی خود برای مختلکردن عملیات القاعده استفاده کنند. بنابراین، پس از حمله اینگروه تروریستی، واشنگتن نگرانیهای خود را کنار گذاشت. بدینترتیب، هم نظارت اقتصادی و هم تحریمها را گسترش داد. برای سیاستگذاران، اِعمال این قدرتها آسان بود. دلارهای مورداستفاده در معاملات بینالمللی بستههای پول نقد نیستند، بلکه سپردههای بانکی هستند و تقریباً هر بانکی که چنین سپردههایی را نگه میدارد بیشک با سیستم مالی ایالاتمتحده مرتبط است تا درصورتنیاز به خدمات بانک مرکزی ایالاتمتحده دسترسی داشته باشد. درنتیجه، بانکها در سرتاسر جهان سعی میکنند نظر ایالاتمتحده را بهخود جلب کنند، مبادا واشنگتن تصمیم بگیرد آنها را از اقتصاد جهانی حذف کند. ماجرای کری لام نمونهای از همینمسئله است؛ او رئیس اجرایی سابق هنگکنگ بود که توسط دولت چین به این مقام منصوب شده بود. همانطورکه فارل و نیومن نوشتهاند، پسازاینکه ایالاتمتحده لام را بهدلیل نقض حقوقبشر تحریم کرد، او قادر به دریافت حساب بانکی در هیچجا، حتی در بانکهای چینی هم نبود. باید به او پول نقد پرداخت میشد و انبوهی از پول را در محل اقامت رسمی خود نگه میداشت. حال میخواهم نمونهای از قدرت ایالاتمتحده را بیان کنم که چندان توجهات را بهخود جلب نمیکند، اما بسیارمهم است و آن شیوهایست که واشنگتن کنترل اعضای جامعه جهانی ارتباطات مالی بینبانکی را بهدست گرفت؛ این انجمن را بیشتر با نام سوئیفت (SWIFT) میشناسند. این سازمان بهعنوان سیستم پیامرسانی عمل میکند که ازطریقآن تراکنشهای مالی بینالمللی مهم انجام میشود. شایانذکر است که این سازمان در بلژیک است، نه ایالاتمتحده. اما ازآنجاکه بسیاری از مؤسساتِ مرتبطباآن بهپشتیبانی دولت ایالاتمتحده متکی هستند، این سازمان پس از حملات ۱۱ سپتامبر شروع به بهاشتراکگذاشتن بسیاری از دادههای خود با ایالاتمتحده کرد؛ بدینترتیب امکانی فراهم شد که واشنگتن میتوانست ازآنطریق تراکنشهای مالی در سراسر جهان را ردیابی کند. در سال ۲۰۱۲، دولت ایالاتمتحده توانست بااستفادهاز سوئیفت و قدرت اقتصادی خود عملاً ایران را از نظام اقتصاد جهانی حذف کند؛ اینکار تأثیرات ناخوشایندی بر وضعیت ایران داشت. پس از تحریمها، اقتصاد ایران دچار رکود شد و تورم دراینکشور به حدود ۴۰درصد رسید. درنهایت، تهران موافقت کرد که، در ازای رفع تحریمها، فعالیتهای هستهای خود را کاهش دهد. (سال ۲۰۱۸، دونالد ترامپ؛ رئیسجمهور ایالاتمتحده، این توافق را زیرپا گذاشت، اما این داستان دیگریست). این همان قدرتیست که ایالاتمتحده ازطریق کنترل گلوگاههای اقتصادی بهدست میآورد. اما همانطورکه فارل و نیومن نشان میدهند، آنچه ایالاتمتحده میتواند با کنترل گلوگاههای دادهها انجام دهد مسلماً قابلتوجهتر است. در بسیاری، یا شاید در همه جاهاییکه کابلهای فیبرنوری وارد خاک آمریکا میشوند، دولت ایالاتمتحده «اسپیلیتر [جداکننده]» نصب کرده است: منشورهایی که پرتوهای نور حامل اطلاعات را به دو جریان تقسیم میکنند. یک جریان بهسمت گیرندگان موردنظر میرود، اما دیگری به اداره امنیت ملی میرود؛ اداره امنیت ملی هم از محاسبات پیچیده برای تجزیهوتحلیل دادهها استفاده میکند. درنتیجه، ایالاتمتحده میتواند تقریباً تمام ارتباطات بینالمللی را زیرنظر بگیرد. ممکن است بابانوئل نداند که شما آدم بدی بودهاید یا آدم خوبی بودهاید، اما اداره امنیت ملی احتمالاً میداند. کشورهای دیگر هم میتوانند ایالاتمتحده را تحتنظر بگیرند و اتفاقاً اینکار را هم میکنند. بهویژه، چین سخت تلاش میکند تا فناوری پیشرفته آمریکا را تحتنظر بگیرد. اما هیچ کشوری بهتر از آمریکا اینکار را نمیکند و، علیرغم تلاشهای قابلتوجه پکن، چین نتوانسته به اسرار کافی برای برابری با قدرت ایالاتمتحده دست پیدا کند. همانطورکه فارل و نیومن اشاره میکنند، مالکیت معنوی چیزهای اساسی همچنان درید ایالاتمتحده است –نهفقط مالکیت معنوی نرمافزاری که تراشههای نیمههادی فعلی را فعال میکند، بلکه مالکیت فکری نرمافزاری که برای طراحی تراشههای نیمههادی پیچیده جدید استفاده میشود، که هنوز بازاری ضروریست. نویسندگان این کتاب میگویند «مالکیت معنوی ایالاتمتحده کل زنجیره تولید تراشههای نیمههادی را دربرمیگیرد، مانند نوعی طناب بلند ماهیگیری با قلابهای خاردار و طعمهدار». نمونههای گویای زیادی وجود دارد که واشنگتن از امپراتوری زیرزمینی خود بهعنوان سلاح استفاده کرده، ازجمله تحریم لام و ایران. اما آنچه بهبهترینشکل نشان میدهد که چگونه هر سه عنصر امپراتوری -کنترل بر دلار، کنترل بر اطلاعات و کنترل مالکیت معنوی- کنار هم قرار میگیرند سرنگونی موفقیتآمیز شرکت چینی هوآوی است؛ این سرنگونی بسیار حیرتانگیز است. تا همین چندسالپیش، مقامات آمریکایی و نخبگان سیاست خارجی از هوآوی وحشت داشتند. ظاهراً این شرکت که روابط نزدیکی هم با دولت چین داشت آماده عرضه تجهیزات ۵G به بسیاری از نقاط کره زمین بود و مقامات ایالاتمتحده نگران بودند که با گسترش این تجهیزات عملاً چین این قدرت را پیدا کند که بر بقیه جهان نظارت کند -درست همانکاریکه ایالاتمتحده انجام داده است. بنابراین، واشنگتن بااستفادهاز امپراتوری درهمتنیده خود جلوی فعالیت هوآوی را گرفت. ابتدا، طبق گفتههای فارل و نیومن، ایالاتمتحده متوجه شد که هوآوی بهطور مخفیانه با ایران معامله و تحریمهای ایالاتمتحده را نقض میکرده. سپس، توانست بااستفادهاز دسترسی ویژه خود به اطلاعات مربوط به دادههای بانکهای بینالمللی شواهدی ارائه دهد که نشان میداد این شرکت و مدیر مالی آن، مِنگ وانژو، (که اتفاقاً دختر بنیانگذار هوآوی نیز بود)، مرتکب کلاهبرداری بانکی شدهاند؛ این شرکت بهدروغ به شرکت انگلیسی خدمات مالی اچاسبیسی گفته بود که با ایران مراودهای ندارد. مقامات کانادایی، بنابهدرخواست ایالاتمتحده، منگ را در دسامبر ۲۰۱۸ هنگامیکه از ونکوور درحالسفر به جای دیگری بود، دستگیر کردند. وزارت دادگستری ایالاتمتحده هوآوی و منگ را به کلاهبرداری ازطریق وسایل ارتباطی الکترونیکی و تعدادی جرائم دیگر متهم کرد و ایالاتمتحده محدودیتهایی درزمینه صادرات تکنولوژی وضع کرد تا شرکت صنایع نیمههادی تایوان که تأمینکننده بسیاری از تراشههای نیمههادی مهم بود را تحتفشار قرار دهد و مانع دسترسی هوآوی به پیشرفتهترین تراشهها شود. درهمینحال، پکن دو کانادایی را در چین بازداشت و اساساً آنها را گروگان نگه داشت. منگ پس از گذراندن تقریباً سهسال در حبس خانگی در کانادا توافقنامهای را امضا کرد و در آن بسیاری از اتهامات را پذیرفت و اجازه یافت به چین بازگردد؛ سپس دولت چین کاناداییها را آزاد کرد. اما آنزمان، هوآوی تقریباً از دور خارج شده بود و چشمانداز تسلط چین بر ۵G از بین رفته بود -حداقل در کوتاهمدت. ایالاتمتحده بیسروصدا جنگی پستمدرن علیه چین بهراه انداخت و پیروز شد. در نگاه اول، بیشک این پیروزی میتواند خبر خوبی بهنظر برسد. بههرحال، واشنگتن دامنه تکنولوژیک حکومتی دیکتاتور را بدون استفاده از زور محدود کرده بود. چهبسا توانایی ایالاتمتحده برای قطع ارتباط کرهشمالی با اکثر بخشهای نظام اقتصادی جهان، یا تحریم موفقیتآمیز بانک مرکزی روسیه نیز مستحق تشویق و تحسین باشد. استفاده ایالاتمتحده از قدرتهای پنهان برای جلوگیری از تروریسم جهانی، فروپاشی کارتلهای موادمخدر، یا خنثیکردن تلاش ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، برای تحتسلطه درآوردن اوکراین، کارهایی نیستند که آدم را خشمگین کنند. بااینحال، بهوضوح در اِعمال این قدرتها خطراتی وجود دارد. فارل و نیومن بهنوبهخود نگران احتمال زیادهروی هستند. آنها مینویسند که اگر ایالاتمتحده بیشازحد آزادانه از قدرت اقتصادی خود استفاده کند، میتواند اساسِ آن قدرت را تضعیف کند. برایمثال، اگر ایالاتمتحده از دلار بهمثابه سلاح در برابر بسیاری از کشورها استفاده کند، ممکن است آن کشورها بهخوبی با یکدیگر متحد شوند و روشهای جایگزین پرداخت بینالمللی را اتخاذ کنند. اگر اینکشورها بهشدت نگران جاسوسی ایالاتمتحده شوند، میتوانند کابلهای فیبرنوری نصب کنند و ایالاتمتحده را دور بزنند. و اگر واشنگتن محدودیتهای زیادی بر صادرات آمریکا اعمال کند، شرکتهای خارجی ممکن است از فناوری ایالاتمتحده روی برگردانند. برایمثال، نرمافزار طراحیشده چینی ممکن است بهپای نرمافزار ایالاتمتحده نرسد، اما تصور اینکه برخی حکومتها کیفیت پایینتر را بهبهای رهایی از فشار واشنگتن بپذیرند چندان سخت نیست. تاکنون هیچکدام از این اتفاقات رخ نداده است. علیرغم اظهارنظرهای بیپایان درمورد سقوط احتمالی دلار، این ارز همچنان بر بازار حکم میراند. درواقع، همانطورکه فارل و نیومن مینویسند، دلار علیرغم «حماقت رذیلانه» دولت ترامپ دوام آورد. کارگذاشتن کابل فیبرنوری که ایالاتمتحده را دور بزند ممکن است آسانتر باشد و افرادیکه چندان سر از فناوری درنمیآورند واقعاً نمیدانند که چگونه میتوان نرمافزارهای ایالاتمتحده را بهراحتی جایگزین کرد. بااینحال، قدرت پنهان واشنگتن بهطور قابلتوجهی بادوام بهنظر میرسد. اما این بدانمعنانیستکه پیشروی ایالاتمتحده هیچ حدومرزی ندارد. فارل و نیومن نگران اینهستندکه چین، که بهخودیخود ابرقدرتی اقتصادیست، ممکن است تصمیم بگیرد «با در تاریکی فرورفتن از خود دفاع کند»: قطع ارتباطات مالی و اطلاعاتی بینالمللی با جهان گستردهتر (که قبلاً تاحدی انجام شده). چنین اقدامی هزینههای اقتصادی قابلتوجهی برای همه خواهد داشت. اینامر نقش چین بهعنوان کارگاه جهان را تنزل میدهد و جایگزین برای چین پیداکردن نیز بهاندازه جایگزین پیداکردن برای دلار سخت است. همچنین این خطر آشکار وجود دارد که کشورهایی که در جنگهای اقتصادی و سیاسی شکست میخورند با بهراهانداختن جنگهایی واقعی دست به حمله بزنند. همانطورکه فارل و نیومن نوشتهاند، استفاده از تجارت بهمثابه سلاح یکی از عوامل مؤثر در شروع جنگ جهانی دوم بود: آلمان و ژاپن هر دو تاحدودی برای این درگیر جنگهای تهاجمی شدند که بابت دسترسی به موادخام اطمینان داشته باشند؛ آنها نگران بودند که تحریمهای بینالمللی نگذارند دستشان به موادخام موردنیازشان برسد. سناریوی کابوس امروزی ایناستکه چین، از ترس به حاشیه راندهشدن، با حمله به تایوان، که نقشی کلیدی در صنعت تراشه نیمههادی جهانی دارد، با این ترس مقابله کند. حتی اگر ایالاتمتحده از امپراتوری زیرزمینی خود بیشازحد استفاده نکند یا درگیریهای چندانی ایجاد نکند، بازهم دلیل مهمی برای نگرانی درمورد قدرت چشمگیر اقتصادی و دادهای واشنگتن وجود دارد: اینطور نیست که ایالاتمتحده همیشه تصمیمات درست بگیرد. واشنگتن تصمیمات غیراخلاقی زیادی در سیاست خارجی گرفته است و توانسته از کنترل خود بر گلوگاههای جهانی برای آسیبرساندن به مردم، شرکتها و دولتهایی استفاده کند که نباید موردحمله قرار میگرفتند. برایمثال ترامپ برای کانادا و اروپا عوارض گمرکی اِعمال کرد. اگر او برای دور دوم برنده شود، احتمالاً سعی کند اقتصاد کشورهای اروپایی منتقد سیاست خارجی یا حتی داخلیاش را بههم بزند؛ چنینکاری اصلاً دورازذهن نیست. لازم نیست همهچیز را از دریچه جنگ عراق ببینیم یا اصرار داشته باشیم که ایالاتمتحده بهنوعی پوتین را مجبور به حمله به اوکراین کرد تا نگران عدمپاسخگویی امپراتوری زیرزمینی باشیم. فارل و نیومن سیاستهایی را که بتواند این خطرات را کاهش دهد پیشنهاد نمیکنند؛ صرفاً میگویند امپراتوری زیرزمینی سزاوار همان نوع تحلیل پیچیدهایست که زمانی به رقابتهای هستهای اختصاص داشت. بااینحال، این کتاب، باتأکیدبر نحوه تغییر ماهیت قدرت جهانی، کمک بزرگی بهطرز تفکر تحلیلگران درباره نفوذ میکند. سیاستگذاران و محققان باید برنامهریزی برای رفع این مشکلات را آغاز کنند. یکی از راهحلهای ممکن برای اینکار ایجاد قوانین بینالمللی برای بهرهبرداری از گلوگاههای اقتصادی درراستای قوانینیست که، از زمان برقراری موافقتنامه عمومی درباره عوارض گمرکی و بازرگانی در ۱۹۴۷، عوارض گمرکی و سایر اقدامات حمایتی را محدود کردهاند. همانطورکه هر اقتصاددانی که درزمینه تجارت فعالیت میکند میداند، موافقتنامه عمومی درباره عوارض گمرکی و بازرگانی (که سازمان تجارت جهانی از آن منبعث شده است) چیزیست فراتر از محافظت از کشورها در برابر یکدیگر. این موافقتنامه از کشورها در برابر غرایز بد خودشان محافظت میکند. انجام چنینکاری با اَشکال جدیدتر قدرت اقتصادی دشوار خواهد بود. اما برای ایمننگهداشتن جهان، کارشناسان باید سعی کنند مقرراتی تنظیم کنند که همان اثر تعدیلکننده را داشته باشد. خطرات آنقدر زیاد است که نمیتوان این چالشها را بهحالخود گذاشت. ترجمان