سوداگری دونالد ترامپ؛ نسخه 2025 تئوری مرد دیوانه!

افشین غلامی: تئوری «مرد دیوانه» در دوران «نیکسون» مبتنی‌بر رویکردی ساده بود: خلق این باور در میان رهبران شوروی سابق که رفتار آمریکا ممکن است «غیرمنطقی و شدیداً متغیر» باشد! تئوری بیان می‌کرد که در‌این‌صورت، رهبران شوروی از بیم مقابله‌به‌مثل، دست به تحریک کشوری که در «جنگ سرد» با آن هستند، نخواهند زد. این تئوری در زمان خود، کارایی لازم برای اجرایی‌کردن سیاست خارجی آمریکا را نشان داد و با بازگشت «مرد دیوانه» آمریکا در‌حال‌پوست‌اندازی سیاسی و اقتصادی تازه‌ای با سرکردگی «ترامپ» است. بر‌خلاف عنوان تئوری؛ نه «نیکسون» و نه «ترامپ» دیوانه نیستند؛ بلکه مجریان راهبردی‌اند که درپیِ اعتلای آمریکا و تأمین منافع این‌کشور در سطح جهان هستند. «دونالد ترامپ» را باید یک «بازرگان ریسکی» نامید که اولویت‌هایی در ذهن دارد و برای اجرای این اولویت‌ها حاضر به هرگونه قلدری و سوداگری‌ست. منطق امروز دولت آمریکا هم دنبال بیشترین سود در عرصه جهانی و ایجاد بازارهای جدید است و وقتی می‌بیند سقف تأمین منافع او کوتاه است، از هر وسیله و ابزاری و فردی برای تأمین آن بهره می‌گیرد و این، منطق «نئولیبرالیسم» است. انگاره‌ای که رئیس‌جمهوری آمریکا از آن تبعیت می‌کند، تفسیرگرایی مبتنی‌بر بی‌پروایی‌ست؛ او با وصف اینکه می‌داند هر کنش سیاسی‌اش دارای معانی جدی در رفتار متقابل سیاسی‌ست، دست به اقدامات نمادینی می‌زند تا از درون آن، دکترین تزریق‌شده کاخ سفید را پیاده نماید. «ترامپ» پیش‌تر در نطقی رسانه‌ای در‌خصوص «برجام» اعلام کرده بود، هدفش «براندازی نظام جمهوری اسلامی» نیست؛ بلکه می‌خواهد «ایران همسو با نظام جهانی» حرکت کند. او از نگاه «تجدید‌نظر‌طلبی»، به روابط بین‌الملل نمی‌نگرد؛ گرچه اقداماتش خصوصیتی چنین دارد؛ اما ‌شدیداً واقع‌گرای ساختاری‌ست‌ که سعی دارد ساختارهای مورد‌تائید مرکانتریست‌ها را که همانا «تولید ثروت انبوه برای نیل به قدرت بیشتر» است، جامه عمل بپوشاند. در‌واقع، نگرش او چند‌وجهی‌ست. از‌سویی، همانند نئوواقع‌گرایان می‌خواهد دنیا را همان‌جور‌که هست، ببیند و منطق سود را والاترین ارزش برای ایالات‌متحده بپندارد؛ و از‌دیگرسو، همچون‌ سازه‌انگاران به‌دنبال نوعی تغییر در فرهنگ و معنای سیاسی در اصول بین‌الملل است که خارج از ایدئالیسم و آرمان‌گرایی بوده و بر‌مبنای «واقعیت دنیای آمریکایی» استوار باشد؛ لذا همچنان اعتقادی به انقلاب در سیاست بین‌الملل ندارد؛ زیرا معتقد است اگر بازیگران جدید در صحنه وارد شوند، بعد‌از‌مدتی مشخصات بازیگران قبلی را می‌یابند و درصدد تأمین امنیت و منافع خود خواهند رفت؛ ازاین‌رو، همسویی ایران با سیاست جهانی که او داعیه‌دار آن است، راهکار پایان مناقشه آمریکا و ایران است. ایسنا

قبس زعفرانی: جنون و دیوانگی ترامپ فقط به داخل مرزهای آمریکا محدود نمی‌شود؛ بلکه تبعات بین‌المللی دارد که می‌تواند، منجر به نابودی و فروپاشی نظام بین‌الملل شود. در دنیای سیاست «فروپاشی‌ها» یک‌باره اتفاق نمی‌افتند؛ بلکه با شکاف‌های کوچکی شروع و به‌تدریج بزرگ می‌شوند تاجایی‌که پایه‌هایی را از بین می‌برند که زمانی محکم به‌نظر می‌آمدند. نظام بین‌الملل آن‌طورکه امروز آن‌را می‌شناسیم، محصول یک اجماع نبوده؛ بلکه نتیجه مهندسی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم بود؛ وقتی‌که آمریکا مؤسسات بین‌المللی بزرگی مانند سازمان ملل، ناتو و سازمان تجارت جهانی را به‌عنوان ابزاری برای تضمین سلطه جهانی خود در لفافه شعارهای حقوق‌بشر، تجارت آزاد و همکاری بین‌المللی ایجاد کرد. درطول دهه‌ها، اگرچه آمریکا نشان داد با تغییرات جهانی سازگار است؛ اما تلاش کرده نقش خود را به‌عنوان قدرت حاکم و نه یک بازیگر در کنار دیگر بازیگران عرصه بین‌الملل حفظ کند. حالا با بازگشت ترامپ به قدرت، به‌نظر می‌رسد وی درصدد تغییر قوانین بازی‌ست. دونالد ترامپ با ایده «بازتعریف جایگاه آمریکا در جهان» بازگشته است؛ اما با منطق سوداگری که فقط سودوزیان را می‌شناسد. از دید او ائتلاف‌های جهانی کارآمد نبوده و نهادهای بین‌المللی غل‌و‌زنجیری بر دست‌و‌پای آمریکاست و معاهدات بین‌المللی معامله‌های زیان‌دهی‌ست که باید براساس شرایط موردنظرش بازنگری شوند. تحلیلگران، این‌رویکرد را فراتر از تغییر اولویت‌های راهبردی آمریکا می‌دانند و آن‌را بازتاب شخصیت ترامپ توصیف می‌کنند که فقط به خود گوش می‌دهد، به نبوغ مطلقش باور و وسواس سلطه بر همه‌چیز را دارد؛ حتی اگر بهایش نابودی نظامی باشد که آمریکا را به تنها ابرقدرت جهان تبدیل کرد. او در دور دوم ریاست‌جمهوری فقط رئیس‌جمهوری نیست؛ بلکه رهبر راستگرایی‌ست که روابط بین‌الملل را به هرج‌ومرج می‌کشد و با هرج‌ومرج دنبال تغییر و برچیدن نهادهای آن است. چه انگیزه‌های روانی ترامپ را به نابودی سنت‌ها، زیرپاگذاشتن قوانین بین‌الملل و برچیدن مؤسسات آن سوق می‌دهد؟ آیا این‌رویکرد ریشه در بینش سیاسی سنجیده دارد یا از یک اختلال روانی نشئت می‌گیرد که ترامپ را وادار می‌کند، برتری خود را با تخریب به‌جای آبادانی ثابت کند؟ نظام بین‌الملل کنونی چیزی جز ترتیب معاهدات و مهندسی مؤسساتی مانند سازمان ملل، ناتو و سازمان تجارت جهانی نبود که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم آن‌ها را برای تثبیت نفوذ جهانی خود ایجاد کرد. این نظام اگرچه شعارهای آرمان‌گرایانه‌ای مانند حقوق‌بشر، تجارت آزاد، دموکراسی و همکاری چندجانبه سر می‌دهد؛ اما این شعارها تنها ابزاری برای تثبیت سلطه جهانی آمریکا و به‌ویژه پس از فروپاشی شوروی در سال 1991 بودند؛ زمانی‌که آمریکا خود را تنها ابرقدرت جهانی یافت. این نظام تحت‌سلطه آمریکا اما با روی‌کارآمدن ترامپ که طی مبارزات انتخاباتی‌اش شعار «اول آمریکا» را سر داد، ضربه سختی خورده. ترامپ در اولین سخنرانی خود، از قصدش برای اتخاذ سیاست خارجی سخن گفت که نقش آمریکا را در جهان بازتعریف کند. طبق گزارش مرکز «میلر» دانشگاه ویرجینیا؛ سیاست خارجی آمریکا که مدت‌ها مبتنی‌بر رهبری نظام جهانی بود، در دوران ترامپ شاهد چرخش شدیدی‌ست. با وجود دهه‌ها تعهد دولت‌های آمریکا به حفظ سلطه جهانی، اکنون ترامپ از موجی از نارضایتی مردمی سخن می‌گوید که پس از پایان جنگ سرد ایجاد شده و با جنگ‌های طولانی آمریکا در عراق و نیز افغانستان تشدید شده و تلاش دارد از آن‌ها درراستای اهداف خود بهره‌برداری کند. ترامپ نارضایتی عمومی از مداخلات نظامی خارجی آمریکا را با گفتمان پوپولیستی خویش ادغام کرد؛ گفتمانی که می‌گوید آمریکا و آمریکایی‌ها قربانی جهانی‌سازی اقتصادی هستند. البته رویکرد ترامپ صرفاً خروج از تعهدات بین‌الملل نیست؛ بلکه دیدگاهی دوگانه و متناقض از انزوا و تقویت قدرت نظامی را دربرمی‌گیرد و این وی را ملزم به اصلاح مجدد روابط بین‌الملل طبق اصل یک‌جانبه‌گرایی و به‌دوراز ترتیبات چندجانبه می‌کند؛ لذا برچیدن توافقات دوجانبه و چندجانبه و جایگزینی آن‌ها با معاملات مستقیم بین کشورها که در آن آمریکا شرایطش را تحمیل کند، به یکی از اولویت‌های ترامپ پس از ورود به کاخ سفید تبدیل شد. ترامپ در دشمنی با اتحادیه اروپا که آن‌را یک دشمن اقتصادی برای آمریکا نه یک متحد راهبردی می‌داند، صریح بود. وی تهدید به خروج از ناتو کرد؛ چون معتقد است دفاع از اروپا یک‌بار مالی‌ست که آمریکا بر دوش می‌کشد. موضوع به مسائل نظامی ختم نشد؛ ترامپ در سال 2017، از خروج آمریکا از توافق پاریس خبر داد؛ تصمیمی که با روی‌کارآمدن بایدن لغو شد. در اوج همه‌گیری اپیدمی ترامپ از سازمان بهداشت جهانی خارج شد تا بایدن در سال 2021 دوباره آمریکا را به این سازمان بازگرداند. اما چندسال‌بعد، ترامپ بازگشت تا خروج مجدد آمریکا از سازمان بهداشت جهانی را اعلام کند و سازمان را در وضعیت بحرانی جهت اجرای طرح‌ها و تأمین هزینه‌هایش قرار دهد. با نزدیک‌شدن به پایان دوره اول ریاست‌جمهوری، ترامپ حملاتش به مؤسسات بین‌المللی را دوچندان کرد و شمشیر تحریم‌ها و خروج از آن‌ها را کشید؛ به‌ویژه آن‌ها‌که با سیاست‌هایش همسو نبودند. ترامپ در 2020 تحریم‌هایی را علیه دیوان کیفری بین‌المللی و محدودیت‌های ویزا برای کارمندانش جهت ورود به آمریکا اعمال کرد تا آن‌ها را از تحقیق درباره اتهامات جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت توسط ارتش آمریکا، سازمان سیا و طالبان در افغانستان جلوگیری کند. او امروز پس از بازگشت به کاخ سفید دوباره دادگاه کیفری بین‌المللی را از هدف گرفته و از همان تحریم‌ها برای محافظت از رهبران اسرائیل متهم به ارتکاب جنایات جنگی و نسل‌کشی در غزه استفاده می‌کند. ترامپ به‌محض بازگشت به کاخ سفید فرمان اجرایی اعمال تحریم‌ها علیه دیوان کیفری بین‌المللی را امضا و پس از صدور حکم بازداشت نتانیاهو و گالانت به‌اتهام ارتکاب جنایات جنگی در غزه، «وضعیت اضطراری ملی برای مقابله با تهدید ناشی از تلاش‌های این دادگاه» اعلام کرد. موضع ترامپ در قبال دیوان کیفری بخشی از راهبرد گسترده او برای نادیده‌گرفتن قوانین و مؤسسات بین‌المللی بود. او در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش به قطعنامه‌های سازمان ملل و قوانین بین‌المللی درباره اشغال اراضی فلسطینی توسط اسرائیل بی‌توجهی و سپس رویکرد یک‌جانبه‌اش را در سیاست خارجی تقویت کرد. ترامپ سال 2017 قدس اشغالی را «پایتخت اسرائیل» اعلام کرد و بااین‌اقدام چندین‌دهه اجماع بین‌المللی درباره وضعیت قدس را نادیده گرفت و در می 2018 در میان موجی از خشم فلسطینی‌ها و جامعه بین‌المللی، رسماً سفارت آمریکا را در قدس افتتاح کرد. امروز، پس از آغاز جنگ نسل‌کشی در غزه، ترامپ با وجود درخواست عفو بین‌الملل برای دستگیری نتانیاهو، میزبان وی در کاخ سفید بود و در ادامه تصمیمات عجیبش از طرح تخلیه نوار غزه رونمایی کرد تا همه قوانین بین‌المللی، تاریخ و واقعیت‌های سیاسی را نقض کند. وی پیش‌ازاین دیدار، با امضای فرمان ریاست‌جمهوری، دستور خروج آمریکا از شورای حقوق‌بشر را داد؛ اقدامی که ناظران آن‌را ضربه سختی به فعالیت‌های حقوق‌بشری می‌دانند. البته این تصمیم جدای از ادامه تعلیق بودجه آنروا نبود. سیاست قطع بودجه تنها شامل فلسطینی‌ها نشد؛ بلکه بودجه آژانس توسعه بین‌المللی آمریکا را هم قطع کرد؛ تصمیمی که میلیون‌هانفر را درمعرض‌خطر مرگ قرار می‌دهد. ترامپ از اولین‌دور ریاست‌جمهوری، از چین تا اروپا و از کانادا تا مکزیک، رویکرد اقتصادی مبتنی‌بر لغو توافقات چندجانبه و اعمال تعرفه‌ها را اتخاذ کرد؛ رویکردی که موجب بی‌ثباتی در بازارهای جهانی می‌شود. او از توافقنامه تجارت آزاد آمریکای‌شمالی، شراکت ترانس پاسیفیک و در سال 2018 بدون ارائه جایگزینی از توافق هسته‌ای ایران خارج شد و تحریم‌های اقتصادی را علیه تهران اعمال بازگرداند تا تنش‌های بین‌المللی را بااین‌اقدامات دوچندان کند. با بازگشت به قدرت وی رویکردهای گذشته شدیدتر ازقبل از سر گرفت؛ برای مکزیک، کانادا، چین و اروپا تعرفه وضع کرد و آن‌ها را وادار به اتخاذ اقدامات متقابل کرد. برای پاسخ به این سؤال، ابتدا باید فهمید که ترامپ کیست و در ذهنش که به‌گفته «باند اکس لی»؛ رئیس اتحادیه جهانی سلامت روان، تهدیدی علیه بشریت است، چه می‌گذرد؟ او ترامپ را یک «خودشیفته» می‌داند که خویش را مهم‌ترازهمه می‌داند و این، تنها نظر «ایکس لی» نیست؛ از لحظه‌ای که ترامپ برای ریاست‌جمهوری نامزد شد تا پایان دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش، محققان و روزنامه‌نگاران زیادی در گذشته او تحقیق کردند تا به پاسخ این سؤال برسند «چرا این‌گونه رفتار می‌کند؟» روانشناسانی مانند «جان کارتنر» از دانشگاه جان هاپکینز، «لنس دادز» و «جاست فرانک» اتفاق‌نظر دارند: ترامپ از «خودشیفتگی بدخیم» رنج می‌برد؛ بیماری خطرناکی که «اریک فروم» در 1964 آن‌را تشخیص داد. این اختلال ترکیبی از خودشیفتگی، اختلال شخصیت ضداجتماعی، سادیسم و خودبزرگ‌بینی‌ست و به‌گفته روان‌شناسان؛ ترامپ صلاحیت رهبری آمریکا را ندارد. او درپی قدرت برای خود است؛ نه آمریکا.میل به خودشیفتگی، او را به‌این‌باور رسانده که نیازی به مشاوره ندارد؛ لذا به مشورت مشاورانش گوش نمی‌دهد؛ درحالی‌که به‌گفته «جیمز متیس» (وزیر دفاع اسبق آمریکا)؛ دانش دونالد ترامپ در‌حد «کلاس پنجم» ابتدایی‌ست. همین توصیف را «باب وودوارد» (روزنامه‌نگار کهنه‌کار آمریکایی) نیز دارد. موضوع فقط شامل داخل نیست؛ شخصیت ترامپ باعث می‌شود تصور کند در سطح بین‌الملل هم نیاز به مشاور ندارد. وقتی مجری MSNBC، از او درباره مشاورانش در امور خارجی پرسید، او با غرور پاسخ داد: «قبل‌ازهرچیز با خودم مشورت می‌کنم؛ چون دیدگاه‌های بسیارخوبی دارم!» این باور باعث شده ترامپ چهره‌های کاملاً نالایقی را در مناصب حساس منصوب کند؛ تنها شرط این‌افراد «وفاداری به او» بوده است. او در دور اول ریاست‌جمهوری‌اش، «جیسون گرینبلات» (وکیلی بدون تجربه دیپلماتیک) را به‌سمت فرستاده آمریکا در خاورمیانه منصوب کرد؛ درحالی‌که تجربه او از منطقه، نوشتن «راهنمای سفر خانوادگی به اسرائیل» بود! در دور دوم نه‌تنها رویکرد ترامپ تغییر نکرد؛ بلکه وسواس‌های روانی او بیشتر هم شده؛ لذا شاهد بازگشت دوستان نالایق او در قدرت هستیم؛ تاجایی‌که یک مجری را وزیر دفاع می‌کند و بی‌پروا از الحاق کانادا، اشغال گرینلند و تصرف غزه سخن می‌گوید! درحالی‌که دونالد ترامپ خود را «مرد قراردادها و صلح‌طلب» معرفی می‌کند که تحلیلگران، به‌اتفاق؛ او را ویرانگر و نابودگر نظام بین‌المللی می‌دانند. «مارگارت مک‌میلان» (دانشگاه آکسفورد) در مقاله‌ای در «فارن‌افرز» می‌پرسد: «آیا ترامپ قاطر عصر ماست؟» او ترامپ را به شخصیت تخیلی «آیزاک آسیموف» تشبیه می‌کند که در آن، «قاطری» با قدرت‌های فوق‌العاده با میلیون‌ها طرفدار وفادار دنیا را تهدید می‌کند! اما نمی‌توان همه تقصیرها را متوجه ترامپ کرد. بازگشت ترامپ به قدرت، به‌معنای پایان نظام بین‌الملل به‌اصطلاح «لیبرال» نیست؛ چون این نظام پیش‌تر به‌پایان رسیده است. این نظام برای حمایت از منافع آمریکا و باتکیه‌بر معیارها، مؤسسات و ائتلاف‌های جهانی طراحی شد تا به آمریکا قدرت زیادی برای اثرگذاری بر سایر کشورها، هماهنگ‌کردن پاسخ‌ها به تهدیدات نوظهور و تضمین همکاری در موضوعات حیاتی برای امنیت ملی آمریکا دهد. این باعث می‌شود حتی سیاست خارجی که صرفاً به‌فکر حفظ سلطه آمریکاست، خواهان حفظ ارکان این نظام؛ نه «برچیدن» آن باشد. برای بیش از نیم‌قرن، آمریکا قدرت نرم خود را از نقش خویش به‌عنوان «مدافع ارزش‌های دموکراتیک و حقوق‌بشر» به‌دست آورد و توانست، وفاداری بسیاری در جهان دست آورد؛ اما امروز، این دیدگاه با واقعیت‌های بین‌المللی فاصله زیادی دارد. درحالی‌که جو بایدن جنگ در اوکراین را «رویارویی دموکراسی و استبداد» می‌دانست، این گفتمان در قبال جنوبگان مشاهده نمی‌شود. همچنین درحالی آمریکا از «نظام مبتنی‌بر قوانین» سخن می‌گوید که وقتی پای اسرائیل به‌میان می‌آید، همه قوانین را زیرپا می‌گذارد. این «دوگانگی»، نفرت بسیاری از کشورها از آمریکا را افزایش داده؛ چون براین‌باورند گفتمان غرب چیزی جز ابزاری برای دیکته سیاست‌های اقتصادی‌اش، مداخله در جوامع دیگر و تضعیف حاکمیت ملی آن‌ها نیست. با روی‌کارآمدن ترامپ، چشم‌انداز به‌کلی تغییر کرده است. ترامپ و یارانش قصد دارند این‌شبکه نفوذ را که ساخت آن بیش از نیم‌قرن طول کشیده، نابود کنند. ترامپ به‌جای تقویت مؤسسات جهانی که برای چندین‌دهه در خدمت منافع آمریکا بوده‌اند، در‌حال‌تضعیف آن‌هاست و مکرر از توافقنامه‌ها، ائتلاف‌ها و سازمان‌های چندجانبه خارج می‌شود. خروجی که نه‌تنها امنیت ملی آن‌را تقویت نمی‌کند؛ بلکه درمعرض‌خطر قرار می‌دهد؛ زیرا چین و روسیه برای تضعیف نفوذ آمریکا در نظام بین‌الملل تلاش می‌کنند؛ اما به‌شکلی بسیارمتفاوت‌تر از ترامپ. چین و روسیه به‌جای حمله به مؤسسات بین‌المللی، نفوذ خود را در آن‌ها گسترش می‌دهند و از مشروعیت مؤسسات بین‌المللی و چندجانبه‌گرا حمایت می‌کنند و مؤسسات جدیدی می‌سازند که با ساختارهای آمریکایی رقابت می‌کنند. چین با تشکیل مؤسسات و نهادهای چندجانبه مانند «بریکس» با عضویت برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای‌جنوبی پیشرفت چشمگیری داشته و اخیراً دامنه آن به بازیگران دیگری مانند عربستان، امارات و مصر نیز گسترش یافته است. نیز «بانک سرمایه‌گذاری زیرساخت آسیایی» را به‌عنوان رقیب «بانک جهانی» و «صندوق بین‌المللی پول» ایجاد کرد. درپایان، به‌قول «آنتونیو گرامشی» (فیلسوف ایتالیایی) باید گفت: «دنیای قدیم درحال‌مرگ است. دنیای جدید تلاش دارد متولد شود و اکنون دوره، دوره بربرها و وحشی‌هاست». فارس

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه