حضور خواننده‌های معروف در جهان بازی‌ها

روزگاری، محدودیت‌های سخت‌افزاری مانع از حضور موسیقی‌های برجسته در دنیای بازی‌ها می‌شد؛ اما امروزه نوای هنرمندان بزرگ می‌تواند همچون بخشی از روایت بازی، تجربه‌ای فراگیر و تأثیرگذار خلق کند. این پیوند میان موسیقی و دنیای بازی، نه‌تنها راهی نو برای بیان احساسات و داستان‌ها است؛ بلکه فرصتی برای هنرمندان فراهم کرده است تا آثارشان را در قالبی متفاوت و خلاقانه ارائه دهند. بانگاهی‌به این هم‌نشینی، به معرفی چند هنرمند برجسته‌ می‌پردازیم که با موسیقی‌های خود رنگ‌وبویی تازه به دنیای بازی‌های ویدیویی بخشیده‌اند.

علی نوروزی: هرکسی‌که دهه ۹۰ میلادی را با دنیای بازی‌های ویدیویی سپری کرده باشد، نام دوک نوکم را به‌عنوان نماد شوخ‌طبعی، شجاعت و جذابیت به‌یاد می‌آورد؛ اما وقتی انتظار ۱۲‌ساله هواداران برای تجربه جدیدترین نسخه مجموعه با انتشار Duke Nukem Forever در سال ۲۰۱۱ به‌پایان رسید؛ چیزی جز ناامیدی نصیبشان نشد. این نسخه که می‌توانست تجلی شکوه گذشته باشد، به‌دلیل مشکلات فنی متعدد، روایت نامنسجم و استفاده سطحی از ارجاعات فرهنگی، به اثری ناامیدکننده تبدیل شد. در میان این ناکامی، یک عنصر ماندگار از این بازی به‌یادگار مانده است: موسیقی. آهنگ معروف Grabbag که توسط لی جکسون ساخته شده بود، نه‌تنها در Duke Nukem 3D درخشید، بلکه با بازخوانی گروه هوی‌متال افسانه‌ای Megadeth به جایگاه برجسته‌تری دست یافت. لی جکسون که در خلق آثار موفق دیگری مانند Rise of the Triad نیز نقش داشت، با این‌قطعه توانست جان دوباره‌ای به میراث Duke Nukem ببخشد و نشان دهد که موسیقی می‌تواند نیرویی برای جاودانگی باشد. وقتی نام سونیک به‌میان می‌آید، معمولاً هیجان و سرعت بالا در ذهن مخاطب تداعی می‌شود، اما پشت‌پرده ساخت موسیقی بازی Sonic 3 داستان جذابی نهفته است. موسیقی دو نسخه ابتدایی این‌مجموعه به‌واسطه خلاقیت ماساتو ناکامورا جایگاهی ویژه در ذهن طرفداران پیدا کرد، اما شرکت سگا در زمان طراحی نسخه سوم تصمیم گرفت تا یک آهنگساز داخلی را برای این‌پروژه به‌کار گیرد. بااین‌حال اتفاقی شگفت‌انگیز رخ داد: مایکل جکسون، سلطان بی‌چون‌وچرای موسیقی پاپ و از طرفداران پروپاقرص سونیک به سگا پیشنهاد داد تا در ساخت موسیقی بازی Sonic 3 مشارکت داشته باشد. این‌فرصت می‌توانست تبدیل به یکی از ماندگارترین همکاری‌های دنیای بازی شود، اما هرگز به سرانجام نرسید. دلایل این همکاری نافرجام در هاله‌ای از ابهام قرار دارد؛ برخی اعتقاد دارند که سگا به‌دنبال جنجال‌های زندگی شخصی مایکل جکسون تصمیم به توقف این همکاری گرفته است تا گرفتار حواشی نشود. برخی نیز می‌گویند که مایکل جکسون از کیفیت چیپ صوتی کنسول جنسیس رضایت نداشت و نمی‌خواست نامش با محصولی گره بخورد که توانایی نمایش شکوه موسیقی‌هایش را ندارد. بااینکه این همکاری هیچ‌گاه به‌نتیجه نرسید، ردپای این اسطوره همچنان در بازی حس می‌شود و برخی حتی باور دارند که شماری از موسیقی‌های این نسخه شباهت غیرقابل‌انکاری به کارهای جکسون دارند. تصور کنید که در یک عصر بارانی در دهه ۹۰ ترنت رزنر، آهنگساز پرآوازه گروه Nine Inch Nails، در استودیو خود نشسته و مشغول تجربه یکی از بازی‌های اید سافتور است. از همان‌لحظه اول چیزی دراین‌بازی‌ها توجهش را جلب می‌کند؛ یک دنیای تاریک، پر از رمزوراز و البته ترس. مدتی‌بعد استودیو id Software تصمیم می‌گیرد تا موسیقی Quake را بسازد و چه‌کسی بهتر از فردی‌که همین جهان را در ذهن خود زندگی کرده است؟ ترنت رزنر دست‌به‌کار می‌شود، اما نه برای ساخت یک موسیقی معمولی، بلکه یک تجربه صوتی که بازیکن‌ها را مثل نیرویی نامرئی به عمق یک دنیای ناشناخته ببرد. نتیجه؟ یکی از تأثیرگذارترین موسیقی‌های متن تاریخ بازی‌های ویدیویی. از همان لحظه‌ای که وارد اولین‌مرحله می‌شوید، این صداهای مرموز مثل سایه‌ای نامرئی شما را دنبال می‌کنند. بازی به‌لطف این موسیقی از یک تجربه معمولی به اثری تبدیل شد که نفس می‌کشد، جان دارد و با هر ضرباهنگ موسیقی، حس‌وحال اسرارآمیزش را به بازیکن منتقل می‌کند؛ اما این همکاری تنها به موسیقی محدود نشد و با کمی دقت بیشتر لوگوی ناین اینچ نیلز را روی جعبه‌های مهمات Nail Gun خواهید دید. اکنون‌که سال‌ها از انتشار Quake گذشته و نسخه‌های مختلفی از این‌مجموعه روانه بازار شده است، اما هیچ‌کدام نتوانستند حس‌وحال خاص نسخه اول را در غیاب موسیقی ناین اینچ نیلز تداعی کنند. همین‌موضوع نشان می‌دهد که موسیقی جزئی جدایی‌ناپذیر از تجربه کلی بازی‌های ویدیویی است. درست در لحظه‌ای که هیچ‌کس انتظارش را نداشت، پل مک‌کارتنی، اسطوره گروه بیتلز با همان جسارت و نبوغ همیشگی خود به دنیای بازی‌های ویدیویی گام نهاد تا مرزهای هنر و سرگرمی را به‌شیوه‌ای تازه درهم‌آمیزد. او همراه با مایکل سالواتوری و مارتین اُدانل، چهره‌های نامی دنیای موسیقی بازی‌های ویدیویی، قطعه‌های ماندگاری برای بازی Destiny خلق کرد و این‌گونه قلب بازیکن‌ها را به‌تسخیر درآورد؛ اما نقطه اوج این همکاری، خلق ترانه Hope for the Future برای پایان بازی دستینی بود. چالشی که پیش‌روی پل مک‌کارتنی قرار داشت، ساختن ترانه‌ای بود که هویت مستقل داشته باشد و فراتر از مرزهای بازی، در دل و ذهن هر شنونده‌ای بنشیند؛ تجربه‌ای که خودش آن‌را همچون ساخت موسیقی برای فیلم جیمز باند توصیف کرد. نتیجه اما یک سفر موسیقیایی بود که مرزها را درنوردید و احساسات گیمرها، موسیقی‌دوستان و حتی نسل‌های آینده را برانگیخت. ورود پل مک‌کارتنی به دنیای بازی‌های ویدیویی، درس بزرگی از تلفیق هنر و فناوری بود؛ تلفیقی که همچنان الهام‌بخش است. دنیای بازی‌های ویدیویی همیشه مملو از لحظات غیرمنتظره و هیجان‌انگیز بوده اما همکاری ستاره‌های موسیقی پاپ با یک بازی موبایل از مجموعه فاینال فانتزی موردی نیست که کسی انتظارش را داشته باشد. بازی Final Fantasy Brave Exvius آریانا گرانده و کیتی پری، دو چهره محبوب عرصه موسیقی را وارد ماجراجویی‌های خود کرد و تجربه‌ای متفاوت و به‌یادماندنی را برای بازیکن‌ها رقم زد. آریانا گرانده با نسخه ارکسترال آهنگ Touch It و در قالب شخصیت Dangerous Ariana به این بازی آمد؛ درحالی‌که کیتی پری با آهنگ ویژه Immortal Flame و چهار لباس قدم به این جهان گذاشت. ورود چهره‌های موسیقی به دنیای بازی نه‌تنها سرگرم‌کننده است، بلکه مانند پلی میان رسانه‌های مختلف عمل می‌کند. تنها محدودیت این همکاری، دسترسی انحصاری به آهنگ‌ها در خود بازی و یوتیوب است. گاهی یک آهنگ می‌تواند شما را به‌یاد خاطراتی فراموش‌نشدنی بیندازد. برای بسیاری از گیمرها آهنگ Won’t Back Down از Eminem و P!nk یادآور لحظاتی پرهیجان در حالت زامبی بازی Call of Duty: Black Ops است؛ لحظاتی که به‌خاطر همراهی دوستانمان به‌یادماندنی شدند. شما در نقشه خاطره‌انگیز Five به پنتاگون در دوران جنگ سرد سفر می‌کردید تا با سه دوست دیگر در برابر امواج بی‌پایان زامبی‌ها ایستادگی کنید. موردی که این تجربه را خاص‌تر می‌کرد، حضور شخصیت‌های تاریخی چون جان اف. کندی، رابرت مک‌نامارا، ریچارد نیکسون و فیدل کاسترو دراین‌بازی بود؛ اما راز بزرگ نقشه «فائو» کال آو دیوتی: بلک آپس، آهنگ Won’t Back Down از امینم و پینک بود که به‌عنوان یک Easter Egg در بازی پنهان شده بود و تنها با یافتن و فعال‌سازی سه تلفن قرمز مخفی قابل‌پخش بود. بااینکه گیمرها مسیر راحتی را برای انجام این‌کار درپیش نداشتند، شنیدن این آهنگ در بحبوحه نبرد با زامبی‌ها تجربه‌ای منحصربه‌فرد و فراموش‌نشدنی رقم می‌زد. جالب‌اینکه این‌قطعه در آثار سینمایی مشهوری مانند فیلم Mission Impossible: Ghost Protocol (مأموریت: غیرممکن – پروتکل شبح) و فیلم Hitman: Agent 47 (هیتمن: مأمور ۴۷) نیز استفاده شده است. گاهی‌اوقات اثری پا به عرصه می‌گذارد که مرز میان واقعیت و خیال را محو می‌کند. بازی Death Stranding استودیو کوجیما پروداکشنز یکی از همین آثار است که بیشتر به یک اثر هنری میان‌رسانه‌ای شباهت دارد تا صرفاً یک بازی ویدیویی. دث استرندینگ روایتگر داستانی تأثیرگذار از انسانیت، روایت ازهم‌گسیخته و مبارزه‌ای بی‌پایان برای بقا در جهانی است که تاریکی از هر گوشه‌اش موج می‌زند. هیدئو کوجیما با شخصیت‌پردازی عمیق و خلق فضایی پرجزئیات اثری را تقدیم گیمرها کرده است که از همان لحظات اول بازیکن را گرفتار می‌کند و تا پایان در دل تاریکی و نور همراه خود نگه می‌دارد. موسیقی دث استرندینگ یکی از درخشان‌ترین جنبه‌های بازی است. آلبوم Death Stranding: Timefall با قطعاتی که اختصاصی برای بازی تولید شده است، تجربه‌ای احساسی و فراموش‌نشدنی را برای بازیکن‌ها به‌ارمغان می‌آورد. گروه چرچس نیز با اجرای قطعه‌ای به‌نام Death Stranding به این آلبوم روح بخشیده است؛ ترانه‌ای که شنونده را میان تاریکی و روشنایی و یأس و امید معلق نگه می‌دارد و از درون تکان می‌دهد. دث استرندینگ فراتر از یک بازی ویدیویی، دروازه‌ای است به دنیایی که در آن هنر، موسیقی و داستان‌گویی، دست‌دردست یکدیگر، اثری ماندگار خلق می‌کنند. زومجی

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه