نویسندگان ایرانی و چالش امرارمعاش!
در بررسی امکان اینکه نویسندگان ایرانی بتوانند از راه نویسندگی امرارمعاش کنند، درگفتوگوبا جمعی از نویسندگان کشورمان، برخی امکان امرارمعاش از راه نوشتن را درصورت فراهمشدن شرایط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، امکانپذیر عنوان کردند و برخی آنرا آرمانی محققنشدنی دانستند که فقط تعداد کمی از نویسندگان ایرانی توانستهاند آنرا محقق کنند.
ابتدا شاید بد نباشد که بهاینموضوع بپردازیم که نویسنده حرفهای کیست و آیا هرکس را که با نوشتن امرارمعاش میکند میتوان نویسنده حرفهای دانست؟ آذردخت بهرامی در تعریف نویسنده حرفهای میگوید: نویسندهای حرفهای است که بر نوشتن و ابزار آن مسلط باشد و انواع ژانرهای نگارش و سبکهای ادبی را بشناسد و با امر تحقیق و تفحص آشنا باشد و در احساسات و افکار انسانی دقتنظر داشته باشد و درصورتلزوم جزئینگری موشکافانه داشته باشد و قادر باشد بارهاوبارها بنویسد و پاک کند که البته در گذشته پاره میکردند و دوباره و دوباره بنویسد و سمباده بزند و ویرایش کند و بازهم بازنویسی کند و به سه چهارنفر ارائه کند و بازهم بنویسد و پاک کند و آنقدر این کارش را ادامه دهد تا بلکه درنهایت بتواند در ارتقای ادبیات کشورش مؤثر باشد. نویسنده حرفهای باید بر زبان و تعابیر ادبی زبان کشورش مسلط باشد و دایره شناخت واژگانش وسیع باشد. باید با انواع سبکهای ادبی و شعر و داستان کوتاه و رمان و نمایشنامه آشنا باشد. باید بتواند درمورد تمام موضوعاتی که دارد مینویسد تحقیق و تفحص کند و نیز قادر به تحلیل و ارزیابی باشد و بله ارتقای ادبیات بسیار مدیون حرفهایبودن نویسندگان است؛ اما بهناز علیپور گسکری به دو تعریف از نویسنده حرفهای اشاره میکند و دراینباره توضیح میدهد: اساساً نویسنده (داستاننویس) حرفهای دو مفهوم دارد؛ مفهوم اول و شایعش که در ذهن بسیاریازافراد وجود دارد ایناستکه نویسنده به امر نوشتن بهشکل یک کار مکانیکی نگاه میکند؛ کار سفارشی میپذیرد، مینویسد و ازاینراه کسبدرآمد میکند و از هر موضوع دمدستی هم استقبال میکند. ازاینمنظر حرفهایبودن در ذهن مردم ما مفهومی منفی دارد؛ اما در معنای دوم، نویسنده حرفهای نویسنده واقعی است؛ ابزارش کلمه است و زبان و کلمه برایش امری مقدس بهشمار میرود و آنرا برای هر امر سفارشی با محدودیتهای زمانی بهکار نمیگیرد و با هیچ مبلغی معاوضه نمیکند. علیپور اما معتقد است که اگر حرفهای نوشتن در معنای دوم آن، شغل بهحساب نیاید، نمیتواند محقق شود. وی تأکید دارد که فعالیت حرفهای نویسندگان در همه کشورها با شرایط اقتصادی و فرهنگی آنها ارتباط دارد. حال با این پرسش مواجه میشویم که آیا در ایران میشود در هر دو معنای پیشگفته، حرفهای بود؟ یعنی هم نوشتن را جدی گرفت و هم با آن امرارمعاش کرد؟ بهناز علیپور گسکری، اینرا در ایران، آرمانی فعلاً دورازدسترس میداند و میگوید: در کشورهایی با شرایط کشور ما، نویسندگی نه یک شغل بلکه نوعی سرگرمی و تفنن تلقی میشود اما در جوامع پیشرفته شغلی معتبر و قابلاحترام است با همه مزایایی که مشاغل دیگر دارند. بهاعتقاد این نویسنده و منتقد ادبی، اینامر میتواند در کشور ما هم محقق شود ولی هنوز تا رسیدن به آن آرمان خیلی فاصله داریم. دراینبارهکه امرارمعاش از راه نویسندگی یک آرمان است و تا تحقق آن فاصله زیادی هست، محمد حسینی هم با بهناز علیپور گسکری همنظر است. حسینی اعتقاد دارد اساساً اینکه نویسندهای ایرانی ازطریق نوشتن امرارمعاش کند یک آرمان است و اغلب، آرمانها محقق نمیشوند. محمد حسینی در بیان دلیل اینکه بسیاری از نویسندگان و همچنین مترجمان نمیتوانند از راه نوشتن امرارمعاش کنند، میگوید: امروز اگر بسیاری از نویسندگان و مترجمان نمیتوانند ازطریق نوشتن، روزگار سپری کنند بهدلیل عدم تمرکزشان بر نوشتن و فاصله داشتن از سلیقه عمومی است. ازسویدیگر باید توجه داشت شرایط اقتصادی جامعه خوب نیست و امرارمعاش برای کارمندان و کارگران نیز بسیاردشوار شده است و نویسندگان نیز از این قاعده مستثنا نیستند. دراینباره منیرالدین بیروتی هم نظری مشابه علیپور و حسینی دارد و تأکید میکند: امروزه حرفهای نوشتن در ایران، شبیه رؤیایی دستنیافتنی شده است؛ آنقدر نویسندگان، درگیر مشکلات اقتصادی شدهاند که اگر تنها بخواهند نویسنده حرفهای باشند و فقط کار نویسندگی را دنبال کنند کمیتشان لنگ میزند. تعدادی نویسنده را سراغ دارم که کار اصلی آنها نوشتن است ولی برای امرارمعاش ناچارند ویراستاری و آموزش داستاننویسی هم انجام دهند. در غیر این صورت اگر نویسندهای تنها دغدغه فرهنگ و ادبیات داشته باشد و اهل پذیرش اثر سفارشی نباشد امرارمعاش و گذران زندگی برایش بهمنزله ریاضتکشیدن و درنهایت، جنون است. آذردخت بهرامی نیز شرایطی را برایاینکه بتوان در ایران نویسنده حرفهای بود برمیشمارد که عملاً با محال بودن چنینچیزی فرقی ندارد. او میگوید: احتمالاً داریم تکوتوک نویسندگانی که ارثیهای بهشان رسیده و خانه و تیروتخته و چهارچرخهای دارند و پولی هم در حسابشان است و نشستهاند به نوشتن؛ و بله سالی یا دوسهسال یکبار اندک واریزی ناشر محترمشان را قاتى خرجومخارج خانه میکنند و ازاینبابت بسیار خشنودند. البته اگر به اینکار بتوان «امرارمعاش» گفت! در ایران امکان نویسنده حرفهایبودن وجود دارد بهشرطیکه تا آخر عمرت به یکلقمه نانوپنیر رضایت بدهی و دلت هوای هیچ سفری نکند و یا اصلاً اهل سیروسفر نباشی و کنج خانه را ترجیح بدهی و در یک خانه کلنگی ارثیه پدری زندگی کنی و اهلوعیال و بچه هم نداشته باشی. یااینکه ازقبل سرمایه خانوادگی داشته باشی و ازصبحتاشب با خیال راحت بنشینی به نوشتن و نوشتن و نوشتن و پاککردن و نوشتن و نوشتن و بازهم نوشتن. شهره احدیت نیز امرارمعاش از راه نوشتن را در ایران، ناممکن میداند. بهاعتقاد او وضعیت نشر و شیوه پرداخت حقالتألیف ازسوی ناشران، عامل اصلی اینمعضل است. وی میگوید: خود من نویسنده چهار رمان و چند مجموعهداستان هستم ولی میتوانم ادعا کنم که تقریباً مبلغی که بتوانم آنرا برای برطرفکردن نیازی در زندگی خرج کنم بابت نوشتن کسب نکردهام. احدیت درباره شیوه پرداخت حقالتألیف نویسندگان ازجانب ناشران میگوید: ناشران مبلغ پرداختی به نویسنده را در چندیننوبت و با فاصلههای زمانی طولانی پرداخت میکنند و اغلب فراموشکارند. برای نویسندهای چون من که برای کتاب، بهعنوان یک محصول فرهنگی، ارزش قائل هستم و دوست ندارم آنرا مانند یک کالا به ناشران عرضه کنم کار سختتر است نسبت به برخی نویسندگان که خود بهسراغ ناشران میروند. درتقابلبا این نظر که امرارمعاش از راه نوشتن، معضلی مخصوص ایران است، محمد حسینی ما را بهایننکته توجه میدهد که در کشورهای مختلف دنیا هم تعداد نویسندگانی که ازطریق نوشتن امرارمعاش میکنند کم است ولی چون اینتعداد معدود به شهرت رسیدهاند ما تنها نام برندگان را میشنویم و نام کسانیکه دراینعرصه بازنده هستند شنیده نمیشود. حسینی میگوید: در پشتسر اسمهایی چون مارکز و همینگوی، لشکر انبوه شکستخوردهها قرار دارند و میتوان گفت اگر کسی در عالم نویسندگی دارای توانمندی زیادی باشد و به شهرت برسد میتواند عایدی خوبی نیز برای تأمین یک زندگی مرفه داشته باشد. وی اما معتقد است این برای هر نویسندهای میسر نمیشود چون همه هری پاتر نویس نیستند. شاید این پرسش پیش بیاید که آیا در ایران واقعاً هیچ نویسندهای نیست که از راه نوشتن امرارمعاش کند؟ محمد حسینی میگوید که چنین نیست و در ایران هم نویسندگانی هستند که توانستهاند از راه نوشتن امرارمعاش کنند. او میگوید: امروزه در میان نویسندگان ایرانی، چهرههای موفقی مثل محمود دولتآبادی و هوشنگ مرادی کرمانی داریم که توانستهاند نویسنده حرفهای باشند. دراینباره حمیدرضا نجفی هم باتأکیدبراینکه تنها تعدادی معدود از نویسندگان امروز ایران فقط با نوشتن امرارمعاش میکنند، از محمود دولتآبادی و احمد پوری بهعنوان نمونههایی نام میبرد که در ایران میتوان آنها را نویسنده حرفهای دانست چون تنها ممر درآمدشان نوشتن است. اینکه نویسندگان نتوانند از راه نوشتن امرارمعاش کنند، آیا آسیبی به ادبیات و کار داستاننویسی و کیفیت کار نویسندگان میزند؟ شهره احدیت بابیاناینکه دغدغه معاش داشتن، خلاقیت را از نویسندگان ایرانی گرفته است، میگوید: در ایران نگاه حرفهای بهنویسندگی وجود ندارد؛ اینامر سبب شده نویسندگان اغلب شغل دیگری برای امرارمعاش داشته باشند و کمتر برای نوشتن وقت صرف کنند. وقتی نویسندهای ناچار است هشتساعت از شبانهروز را در محل کار باشد ذهنی خسته و مشوش دارد و نمیتواند از تمام ظرفیت ادبی و خلاقیت خود استفاده کند. وی باتأکیدبراینکه دغدغه نان که بیاید خلاقیت ادبی نمیماند، میگوید: نویسندگان ایرانی دفتر کار و محیطی دنج و آرام که ساعاتی از روز را به نوشتن و پرواز خیال اختصاص دهند، ندارند و بارها دچار گسست ذهنی میشوند. همه آنچه گفته شد نشان میدهد که نوع نگاه فرد به این هنر میتواند بر ماجرای اینکه آیا باید نوشتن را شغل درنظر گرفت یا نه اثر میگذارد. ایبنا