ایوان کلیما؛ خالق روح پراگ

مهسا خان‌محمدی: «ایوان کلیما»، نویسنده چک و مخالف کمونیسم که زندگی و آثارش تحت‌تأثیر رژیم‌های تمامیت‌خواه اروپا در قرن بیستم شکل گرفته بود، از دنیا رفت. «آسوشیتدپرس» نوشت، پسر او، «میخال»، به خبرگزاری «چک ČTK»‌ گفت که «کلیما» پس از مبارزه‌ای طولانی با بیماری، شنبه صبح در خانه درگذشت. او ۹۴ ساله بود. «کلیما» نویسنده‌ای پرکار بود که رمان، نمایشنامه، مجموعه‌داستان کوتاه، مقاله و کتاب کودک منتشر کرد و به نویسنده‌ای شناخته‌شده در سطح بین‌المللی تبدیل شد. آثار او که به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شدند. «کلیما» جزو گروهی از نویسندگان بااستعداد، ازجمله «میلان کوندرا»، «پاول کوهوت» و «لودویک واکولیک» بود که پس از جنگ با امید زیاد به کمونیسم روی آوردند، اما با ماهیت تمامیت‌خواه آن و سرکوب بی‌رحمانه مخالفان، به‌شدت ناامید شدند. علاوه‌بر «قاضی در دادگاه»، دیگر آثار شناخته‌شده او شامل «عشق و زباله‌ها»، «تجارت‌های طلایی من» و «روح پراگ و مقالات دیگر» هستند. برخلاف داستان‌های بزرگ‌سالان پیچیده و کافکایی او، کتاب‌های کودکان کلیما بازیگوش‌تر بودند. این آثار شامل فیلم‌نامه چند قسمت از ماجراهای شخصیت کارتونی مشهور چک، کرم کوچک نیز بودند. «کلیما» در سال ۲۰۰۲، مدال خدمات برجسته به جمهوری چک را دریافت کرد. همان‌سال، «کلیما» همچنین جایزه معتبر فرانتس کافکا را دریافت کرد. «ایوان کلیما از جمله نویسندگانی بود که زندگی و آثارشان گواهی پیوسته بر این حقیقت است که حتی در شرایط بی آزادی می‌توان با کرامت زیست و به حقیقت وفادار ماند». زوزانا کریهوا، مدیر بخش فارسی دانشگاه چارلز پراگ در پی درگذشت ایوان کلیما، نویسنده مطرح اهل چک در یادداشتی باعنوان «ایوان کلیما (۱۹۳۱-۲۰۲۵)؛ صدایی که دیکتاتوری‌ها نتوانستند خاموش کنند» نوشته است: روز شنبه ۴ اکتبر ۲۰۲۵، ایوان کلیما، نویسنده، نمایشنامه‌نویس و روشنفکر مخالف رژیم، در پراگ در سن ۹۴ سالگی درگذشت. او از جمله نویسندگانی بود که زندگی و آثارشان گواهی پیوسته بر این حقیقت است که حتی در شرایط بی آزادی می‌توان با کرامت زیست و به حقیقت وفادار ماند. او در سال ۱۹۳۱ در پراگ، در خانواده‌ای یهودی، با نام اصلی ایوان کاودر به‌دنیا آمد. در کودکی با وحشت‌های جنگ جهانی دوم روبه‌رو شد: همراه با والدینش به گتوی نازی‌ها در ترزین تبعید شد و بیش از سه‌سال را در آنجا گذراند. در فضایی آکنده از گرسنگی، ترس و بی‌اطمینانی، به داستان‌هایی روی آورد که در خود امید و ایمان به انسانیت داشتند - و دریافت که کلمات می‌توانند پناهگاهی باشند که برخلاف انسان، شکنجه‌پذیر نیست. پس از جنگ، خانواده نام خانوادگی خود را به کلیما تغییر داد تا از توجه دوباره به‌دلیل یهودی بودنشان بگریزند و بتوانند در جهانی که هنوز از جنگ و تعصب زخمی بود، زندگی تازه‌ای آغاز کنند. او پس از پایان دبیرستان، زبان و ادبیات چک را در دانشکده فلسفه دانشگاه چارلز تحصیل کرد. سپس به‌عنوان سردبیر کار کرد و به چهره‌ای برجسته در زندگی فرهنگی دهه شصت بدل شد؛ زمانی‌که ادبیات چک آرام‌آرام از قید نظارت ایدئولوژیک رها می‌شد و باردیگر به‌زبان به‌عنوان وسیله‌ای برای نامیدن واقعیت، نه ابزار تبلیغات، اعتماد می‌کرد. «روزنامه ادبی» و سپس «فهرست‌های ادبی» که کلیما در آن‌ها به‌عنوان معاون سردبیر فعالیت داشت، به فضایی تبدیل شدند که در آن می‌شد آزادانه‌تر نوشت، درباره زندگی روزمره، انتخاب‌های اخلاقی و مرزهایی که حکومت تعیین می‌کرد. در چهارمین کنگره انجمن نویسندگان چکسلواکی در سال ۱۹۶۷، کلیما با سخنرانی مهمی علیه سانسور و دخالت سیاسی در فرهنگ ظاهر شد. او تأکید کرد که وظیفه نویسنده پاسخگویی به وجدان و خوانندگان است، نه اطاعت از خواسته‌های حزب و حکومت. سخنرانی او از جمله صداهایی بود که مسیر را برای گشایش فضای سیاسی و امیدهای بهار پراگ هموار کرد. پس از اشغال چکسلواکی در اوت ۱۹۶۸ توسط ارتش شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی، کلیما دعوت دانشگاه میشیگان در «ان‌آربور» را پذیرفت تا ادبیات چک را تدریس کند. او می‌توانست در خارج بماند، اما تصمیم گرفت بازگردد. می‌دانست که در وطن با ممنوعیت انتشار، سلب حقوق شهروندی و مراقبت دائمی روبه‌رو خواهد شد. بااین‌همه بازگشت، زیرا نمی‌خواست در تبعید زندگی کند؛ می‌خواست در زبانی بماند که خانه‌اش بود و در کنار مردمی باشد که برایشان می‌نوشت. پس از بازگشت، با ممنوعیت کامل انتشار روبه‌رو شد؛ مانند بسیاری‌دیگر از نویسندگانی که با اشغال مخالفت کرده بودند، ناچار شد به مشاغل یدی روی آورد - نقشه‌بردار، بهیار، رفتگر یا پیک. درزمانی‌که داشتن شغل برای همه الزامی بود، این نوعی فروتنی تحمیلی بود، نه انتخاب. بااین‌همه، به نوشتن ادامه داد. آثارش در سامیزدات، به‌شکل مخفیانه و دست‌به‌دست میان خوانندگان، منتشر می‌شد و همچنین در خارج‌ازکشور به چاپ می‌رسید و با توجه و احترام روبه‌رو می‌گشت. کلیما هیچ‌گاه برای تحریک یا نمایش نمی‌نوشت؛ او می‌نوشت، زیرا باور داشت که داستان می‌تواند حقیقت را در زمانی حفظ کند که دروغ به هنجار بدل می‌شود. در داستان‌هایش، انتخاب‌های اخلاقی انسان‌های عادی را تصویر می‌کرد که می‌کوشیدند در برابر فشار قدرت پایدار بمانند. از مشهورترین کتاب‌های او می‌توان به رمان‌های «قاضی از روی شفقت» و «عشق و زباله»، همچنین مجموعه‌داستان‌های «صبح‌های شاد من» و «عشق‌های نخستین من» اشاره کرد. پس از سال ۱۹۸۹ نیز آثاری همچون «جزیره پادشاهان مرده»، «آخرین درجه محرمانگی» و خاطرات دوجلدی «قرن دیوانه من» را منتشر کرد که برای آن جایزه معتبر ماگنِزیا لیترا را دریافت کرد. این کتاب که به‌فارسی نیز ترجمه شده دگرگونی‌های جامعه چک در قرن بیستم را به‌تصویر می‌کشد: از اشغال نازی‌ها تا دیکتاتوری کمونیستی و سپس بازگشت به دموکراسی؛ و درعین‌حال، مبارزه شخصی نویسنده را برای حفظ انسانیت و معنای نوشتن دنبال می‌کند. دراین‌خاطرات جایی برای تلخی یا نوستالژی نیست. کلیما تلاش می‌کند بفهمد چگونه آرمان‌ها می‌توانند به ایدئولوژی فاسد تبدیل و چگونه انسان می‌تواند اگر از مسئولیت شانه خالی کند، ابزار قدرت شود. ایسنا

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه