چرا خوشبخت باشی، وقتی میتونی معمولی باشی؟
«وینترسون» یکی از خاصترین و عجیبترین نویسندگانیست که دهه 80 ظهور کرد و تابهامروز جوایز ادبی متعددی را ازآنخود کرده. تغییر فرم نوشتار، یکی از ویژگیهای اوست. خواندن کتابهایش به تمرکز احتیاج دارد؛ در آثارش از روایت خطی پیروی نمیکند و معتقد است یکی از راههای جذابشدن روایت، تنوع فرم و ساختار است. میگوید: «بهنظرم روایت تودرتو خیلی لذتبخش است. روایت خطی برایم مفهومی ندارد؛ نه افکارمان خطیست و نه زندگیمان. ذهن بیشتر شبیه به یک هزارتوست تا بزرگراه؛ ممتد و سرراست نیست و هر پیچ به پیچِ دیگر منتهی میشود. البته بههمریخته هم نیست. حل معادله پیچیده ریاضی، دشوار است؛ چون X و Y هرگز ارزش یکسانی ندارند». او نه از سر تصادف؛ بلکه کاملاً آگاهانه و حسابشده پیچیده و استعاری مینویسد. شیوه روایت زندگیاش هم متفاوت و عجیب است و گاهی بیمقدمه از جامعه، مذهب، سیاست، هنر، ادبیات، اساطیر و ... حرف میزند. از ادبیات تجربی و خلاقانه واهمه ندارد و میکوشد صاحبسبک باشد و همین همراهنبودن با تصورات مخاطب باعث میشود کتابش بسیارخاص باشد و در یاد بماند. آثار «وینترسون» تابهحال به 28 زبان جهان ترجمه شده است. رمان «چرا خوشبخت باشی، وقتی میتونی معمولی باشی؟» در فهرست «100 کتاب برتر قرن بیستویکم بهانتخاب روزنامه گاردین» قرار گرفته و روزنامههای «نیویورکتایمز»، «تلگراف»، «گاردین» و مجلههای «اُ» و «وُگ» آنرا «بهترین کتاب سال» دانستهاند. در بخشی از اثر آمده: «بله؛ داستانها خطرناکاند. حق با مادرم بود. کتاب مثل قالیچهای جادوییست که بهکمکش به جاهای دیگر پرواز میکنی. کتاب مثل در است. بازش میکنی. از آن عبور میکنی. برمیگردی؟» این اثر، درمورد دختریست که در خانهاش حبس مانده و تمام شب را در آستان خانه نشسته. درباره یک متعصب مذهبیست که بهشکل مادری مبدل شده و دو دسته دندان مصنوعی و یک هفتتیر در کمد دارد و منتظر آرماگدون است. درمورد بزرگشدن در یک شهر صنعتیست که اکنون غیرقابلتشخیص شده. درمورد جهان بهعنوان زبالهدان کیهانیست و کتابیست درباره ادبیات دیگران؛ نشان میدهد چگونه داستان و شعر میتوانند رشتهای از چراغهای راهنما را تشکیل داده و قایق نجاتی شوند که وقت غرقشدن از ما حمایت میکند. این اثر با ترجمه میعاد بانکی در 318صفحه با قیمت 75هزارتومان توسط انتشارات «سخن» منتشر شده است.