کیمیاگر
«سانتیاگو» چوپانی ساکن «آندلس» است و در آرزوی کشف جهان پیرامون و آنچه درونش میگذرد. اصلاً چوپانی را انتخاب کرده تا بتواند در طبیعت سیروسیاحت کند و به رازهایش پی ببرد. «کیمیاگر» (The Alchemist) درباره «سانتیاگو» و اتفاقاتیست که سرنوشت او را دستخوش تغییر میکند. روزی «سانتیاگو» خوابی میبیند؛ پسربچهای با حیوانات گلهاش بازی میکند که ناگهان بهطرف او میآید و میخواهد او را تا اهرام مصر ببرد. دراینهنگام، پسر میگوید: اگر اینجا بیایی، یک گنج مخفی را پیدا میکنی ...! «سانتیاگو» از خواب میپرد؛ دقیقاً در همان زمانیکه پسر میخواهد نشانی دقیق گنج را به او بگوید. این اتفاق دوبار میافتد و «سانتیاگو» پیش یک کولی میرود تا خوابش را تعبیر کند. با وعده دادن یکدهم گنج به کولی، «سانتیاگو» به راهش ادامه میدهد. درادامه، آشنایی با یک پیرمرد است که مسیر زندگی «سانتیاگو» را برای همیشه دگرگون میکند. آشنایی او با تاجر بلور، مردی انگلیسی و کیمیاگر؛ هریک بر «سانتیاگو» و افکارش تأثیر چشمگیری میگذارند و ملاقاتش با دختری بهنام «فاطمه» عشقی را در دل «سانتیاگو» شعلهور میکند. تکتک اینافراد، او را در مسیرش برای کشف گنجی که بهدنبالش است، یاری میدهند. «کوئیلو» در «کیمیاگر»، از رهایی از قیدوبند تعلقات و وابستگیها و از دنبالکردن رؤیاها و آرزوها میگوید. او با نگارش این رمان میخواهد به ما بگوید: اگر رؤیاهایمان را رها نکنیم، هستی همیشه حاضر است به ما در راه رسیدن به خواستههایمان کمک کند. کتاب «کیمیاگر» که بسیاری آنرا الهامگرفته از داستانی در «هزارویکشب» میدانند و گروهی دیگر آنرا برگرفته از دفتر ششم «مثنوی معنوی»، از زمان انتشار خود در 1988 توانست نظر بسیاری از افراد را در سراسر دنیا بهخود جلب کند و یکی از پرترجمهترین و پرفروشترین کتابهای جهان شود. این کتاب که دراصل بهزبان پرتغالی نوشته شده، در سال 1993 بهزبان انگلیسی و سپس به بسیاری از زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است.