«کارناوال»؛ عجیبترین سریال تاریخ «اچبیاُ»
سپهر گلمکانی: شبکه کابلی «اچبیاُ» (HBO)، خالق برخی از بزرگترین سریالهای عصر طلایی تلویزیون بوده است و بخش عمدهای از موفقیت این سریالها، به تمایل مدیران شبکه به ریسکپذیری در پروژههای مختلف مربوط میشود. ریسکپذیری «اچبیاُ» بهاندازهایست که بیننده درطول دههها، سریالهایی را با ژانرهای مختلف؛ از درام جنایی مانند «خانواده سوپرانو» گرفته تا حماسههای فانتزی مانند «بازی تاجوتخت»، دراینشبکه تماشا کردهاند. «اچبیاُ» هرگز از امتحانکردن چیزهای جدید در برنامههای اصلی خود نترسیده و این، همان مسئلهایست که شبکه مذکور را به جایگاه شکوهمندی در بازار تلویزیون رسانده. بااینحال، بیتردید «کارناوال»، عجیبترین و غیرمتعارفترین سریالیست که شبکه «اچبیاُ» تولید و پخش کرده است. توصیف ماهیت داستان «کارناوال» در همان وهله اول بسیاردشوار است. ازیکطرف، داستان اعضای سیرکی سیار را در دهه 30 آلوده آمریکا بهنمایش میگذارد؛ ازطرفی، به مفاهیم عرفانی، تئوریهای توطئه فراماسونری و نبرد خیر و شر میپردازد. سریال «کارناوال» توسط «دیوید ناف» ساخته و بهمدت دوفصل طی سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ از «اچبیاُ» پخش شد. «دیوید ناف» نقشههای بزرگی برای سریال موردبحث داشت. «کارناوال» قرار بود شش فصل داشته باشد و درعینحال، بهآرامی جهان افسانهای را ترسیم کند و داستانهای اساطیری بیشماری را در زمینههای مختلف پوشش دهد؛ اما متأسفانه بهدلیل اُفت تعداد بینندگان، پس از پخش دو فصل کنسل شد. «کارناوال» در زمان پخش، سریالی عامهپسند نبود. تعداد قابلتوجهی از بینندگان «اچبیاَ» از روند کُند روایت داستان انتقاد کردند؛ اما پرداختن آن به مفاهیم اسرارآمیز و اسطورهشناسی را نیز موردتمجید قرار دادند. منتقدان، سریال «کارناوال» را معجونی از «تویین پیکسِ» دیوید لینچ و انیمه «آواتار: آخرین بادافزار» دانستند. همانطورکه گفتیم؛ این سریال، داستان یک سیرک سیار در دوره خشکسالیهای طولانی آمریکا در دهه ۳۰ میلادی را دنبال میکند. شخصیت اصلی سریال با نام «بن هاوکینز»، پسری مرموز است که پس از مرگ مادرش به آن سیرک میپیوندد. بیننده درطول چند قسمت ابتدایی، متوجه میشود که «بن» قدرت شفای مردم را دارد؛ هرچند اجرای این قدرت بهای سنگینی خواهد داشت. بهعبارتدیگر: «بن» بااستفادهاز قدرت شفادهی، مرگ را هم با خود میآفریند! او نمیداند که چرا چنین توانایی را دارد؛ اما تصادفی نیست که ازسوی کارناوال انتخاب شده. مدیر مرموز سیرک، نقشههای بزرگی برای «بن» دارد و او با اکراه درگیر مبارزهای میشود که به آغاز زمان بین نیروهای روشنایی و تاریکی بازمیگردد. «جاستین کرو» (با نقشآفرینی حیرتانگیز کلنسی براون)؛ کشیش متدیست و شخصیت متقابل «بن» است و حامل نیروی تاریکی را در سریال «کارناوال» برعهده دارد. «جاستین» درابتدا از ماهیت واقعی خود بیخبر است؛ اما از قدرت نفوذش برای ایجاد گروهی عظیم از پیروان تندرو مذهبی با هدف حکمفرمایی عصر تاریکی در جهان استفاده میکند؛ بنابراین، «بن» و «جاستین» هردو در مسیری قرار میگیرند که یکدیگر را نابود کنند و یاد بگیرند چگونه بر سرنوشت خود تسلط یافته و آنرا کنترل کنند. یکی از نکات جذاب و منحصربهفرد سریال «کارناوال»، فضاییست که داستان در آن روایت میشود: «دیوید ناف»، آمریکای بحرانزده دوره رکود اقتصادی و گردوغبارهای پهناور دهه ۳۰ میلادی را برای ترسیم داستان خود انتخاب میکند. اینفضا قبلاً در رمانهای «جان اشتاینبک» بهوضوح دیده شده و فضای رایجی برای داستانهای علمی-تخیلی نیست؛ اما «کارناوال» ازنظر زیباییشناسی و دقت تاریخی بینظیر ظاهر میشود. «دیوید ناف» در «کارناوال» بهطرز حیرتانگیزی، آمریکا را تااینحد تاریک و ترسناک نشان میدهد و روابط میان شخصیتها؛ از تلاش آنها برای بقا تا نجات جان یکدیگر را در چنین دوران افسردهکنندهای برجسته میکند. سریال «کارناوال» شخصیتهای مکمل جذابی دارد؛ مثلاً «سمسون» (با بازی استثنایی مایکل جی. اندرسون)، آدم کوچک اندامیست که مدیریت سیرک اسرارآمیز را برعهده دارد. شاید بینندگان و منتقدان، «بازی تاجوتخت» را اولین نمایشدهنده تصویر مثبت و تحسینبرانگیز از حضور شخصیتی «کوچکاندام» قلمداد کنند؛ اما پیش از آن سریال، «کارناوال» این تصویر را با شخصیت فوقالعاده پیچیده «سمسون» بهنمایش گذاشت. «سمسون» مانند سایر شخصیتهای دیگر سریال، نقصهای خودش را دارد؛ اما تمام تلاشش را میکند تا بین نیازهای جامعهاش و حفظ منافع بزرگتر مدیریت تعادل بهوجود آورد. شخصیت «سوفی» (با بازی کلیا دووال) هم از جذابیت و پیچیدگیهای خاص برخوردار است؛ اما متأسفانه، سایر شخصیتهای سیرک بهاندازهکافی توسعه نیافتهاند. «کارناوال» درطول دو فصل، تنها پیرنگ خود را به شخصیتهای «بن» و «جاستین» محدود نمیکند و خردهپیرنگهایی هم برای ایجاد کشش در طرح کلی میکارد؛ مانند رابطه مرد مارمولک با دوقلوهای بههمچسبیده که به سرانجامی ختم نمیشود و حتی تمرکز بر روی شخصیتهای «روث» (با بازی آدرین باربو) و «لیلا» (با نقشآفرینی دبرا کریستوفرسون) در فصل دوم کاهش مییابد. گاهی، رمزگشایی شخصیتهای اصلی برای بیننده نیز دشوار میشود؛ مثلاً «دیوید ناف» در تعادل میان نبرد خصائص انسانی و شیطانی در کالبد شخصیت «جاستین» ناکارآمد عمل میکند. این بیتعادلی در درک درست این شخصیت و انگیزه او تأثیر میگذارد و بیننده از مقطعی، «جاستین» را یک آنتاگونیست سطحی و نسبتاً کم روح درتقابلبا «بن» میبیند. بهعبارتدیگر: ماهیت «کارناوال» جذاب و مسخکننده است؛ اما آدمهایش گاهی درحدِ تیپ یا تکبعدی باقی میمانند. بهنظر میرسد «دیوید ناف» بهجای شخصیتپردازی آدمهایش، بیشتر روایت را روی اسطورهشناسی «بن» و «جاستین» و نمادگرایی متمرکز میکند. قسمت اول سریال «کارناوال» در سال ۲۰۰۳ پخش شد؛ مقطعی که بیننده با داستانهای سرراست سیتکامهای سنتی مانند «دوستان» .سرافرازان