بررسی یک پارادوکس رایج؛

تاثیرات منفی مثبت‌اندیشی

آیا معتقدید مثبت فکرکردن به شما کمک می‌کند تا به اهداف‌تان برسید؟ امروزه بسیاری از مردم بر این باورند. روان‌شناسی عامه‌پسند و صنعتِ دوازده‌میلیارد دلاریِ خودیاری از این باورِ رایج پشتیبانی می‌کنند که تفکر مثبت می‌تواند روحیه ما را بهبود ببخشد و منجر به تغییرات اساسی در زندگی ما شود. راندا برن، نویسنده‌ای که در زمینه خودیاری قلم می‌زند، در کتاب خود، تعلیماتِ سری روزانه (۲۰۰۸) می‌نویسد: «هرچیز بزرگی که می‌خواهید، هم‌اکنون برایش شادمانی کنید، مثل اینکه به آن دست یافته‌اید». اما تحقیقات در روان‌شناسی تصویر پیچیده‌تری را نشان می‌دهند. افراط در پروازهای مثبت و غیرمستقیمِ خیال همیشه به‌نفع ما نیست. ممکن است تفکر مثبت در کوتاه‌مدت باعت شود احساس بهتری داشته باشیم، اما در درازمدت ریشه انگیزه ما را می‌خشکاند، ما را از رسیدن به اهداف و آرزوهای‌مان بازمی‌دارد و با احساس نامیدی و شکست و جاماندگی رهای‌مان می‌کند. اگر واقعاً می‌خواهیم در زندگی‌مان رو به جلو حرکت کنیم، با جهان درآمیزیم و احساس با انرژی‌بودن کنیم، لازم است از تفکر مثبت فراتر برویم، همان‌طور که از موانعی که بر سر راه‌مان هستند عبور می‌کنیم. با مرتبط‌کردن رویاهای‌مان به واقعیت می‌توانیم عظیم‌ترین انرژی‌های‌مان را آزاد کنیم و در زندگی‌مان به‌طور قابل‌توجهی پیشرفت کنیم. ممکن است تعجب کنید از اینکه بفهمید تفکر مثبت واقعاً در حدی که می‌گویم مضر است. در حقیقت، بله، در همین حد مضر است. طی دو دهه، من و همکاران دانشگاهی‌ام، در خلال چندین پژوهش، به ارتباطی قوی بین تفکر مثبت و عملکرد ضعیف پی برده‌ایم. در یکی از این مطالعه‌ها، از دانشجویانی که به کسی احساس پیدا کرده بودند درخواست کردیم به ما بگویند احتمالش چه‌قدر است که با آن شخص رابطه‌ای را شروع کنند. بعد از آنها خواستیم تعدادی سناریوی باز درمورد قرارگذاشتن را کامل کنند. «شما در مهمانی هستید. همان‌طور که در حال حرف‌زدن با شخص موردنظرتان هستید، می‌بینید دختر یا پسری که فکر می‌کنید شخص موردنظرتان ممکن است از او خوشش بیاید وارد اتاق می‌شود. همان‌طور که او به شما دو نفر نزدیک می‌شود شما فکر می‌کنید که...». تعدادی از دانشجویان سناریوها را با خلق داستانی همراه با موفقیت کامل کردند: «همه، مخصوصاً آن یکی دختر، به ما دو تا نگاه می‌کنند که از مهمانی می‌رویم.» بقیه فانتزی‌های منفی درباره عشقی بی‌نتیجه را پیشنهاد دادند: «شخص موردنظرِ من و آن یکی دختر شروع به صحبت‌کردن در مورد چیزهایی می‌کنند که من هیچ‌چیزی از آن‌ نمی‌دانم. به نظر می‌رسد آن دو نسبت به ما خیلی با هم راحت‌تر هستند.» ما وضعیت دانشجویان را بعد از پنج ماه بررسی کردیم تا ببینیم آیا آنها با شخص موردنظرشان رابطه‌ای را شروع کرده‌اند یا نه. هرچقدر دانشجویان درگیر فانتزی‌های مثبتِ بیشتری درباره آینده بودند، احتمال کمتری وجود داشت که رابطه عاشقانه‌ای را شروع کرده باشند. ما این بررسی‌ها را با شرکت‌کنندگانی در تعداد زیادی از گروه‌های آماری مختلف در کشورهای گوناگون و با گستره‌ای از آرزوهای شخصی شامل اهداف سلامتی، حرفه‌ای و دانشگاهی، و رابطه‌ای انجام دادیم. در تمام موارد شاهد هم‌بستگی بین فانتزی‌های مثبت و عملکرد ضعیف بودیم. هرچقدر افراد مثبت‌تر فکر می‌کنند و خودشان را در حال دستیابی به اهدافشان تصور می‌کنند، در واقعیت کمتر به آن اهداف دست پیدا می‌کنند.
تفکر مثبت مانع عملکرد مناسب می‌شود، به این علت که ما را آرام می‌کند و انرژی لازم برای انجام کارها را کاهش می‌دهد. در تحقیقی که در آن افراد به‌مدت چند دقیقه درباره آینده فانتزی‌های مثبت می‌ساختند، شاهد کاهش فشار خون بودیم که معیاری استاندارد برای تعیین سطح انرژی است. این کاهش قابل‌توجه بود: درحالی‌که کشیدن یک نخ سیگار به‌طور معمول فشار خون فرد را به میزان پنج تا ده واحد افزایش می‌دهد، درگیربودن با فانتزی‌های مثبت، تقریباً به‌اندازه نصف این مقدار، فشار خون را کاهش می‌دهد. این آرامش به این علت به وجود می‌آید که فانتزی‌های مثبت ذهن ما را فریب می‌دهد، بدین‌صورت که فکر می‌کنیم به هدف‌های‌مان رسیده‌ایم، اتفاقی که روان‌شناسان آن را «دست‌یابی ذهنی» می‌نامند. ما به‌طور مجازی به اهداف‌مان می‌رسیم و در نتیجه کمتر احساس نیاز می‌کنیم که در زندگیِ واقعی کاری انجام دهیم. بنابراین کار لازم برای موفقیتِ واقعی و رسیدن به اهداف‌مان را انجام نمی‌دهیم. ما در آزمایش‌های متعدد دریافتیم کسانی که درباره آینده فانتزی‌های مثبت می‌سازند درواقع، به‌اندازه افرادی با تفکرات منفی و واقعی و تردیدآمیز، سخت کار نمی‌کنند و این باعث می‌شود با عملکرد ضعیف‌تری با مشکلات مبارزه کنند
با درنظرگرفتن ارتباط بین تفکر مثبت و کاهش عملکرد، آیا تفکر مثبت احتمال افسردگیِ فرد را افزایش می‌دهد؟ محققان نشان داده‌اند که عملکرد ضعیف می‌تواند باعث افزایش نشانه‌های افسردگی شود. به‌‌علاوه روان‌شناسان این نظریه را طرح کرده‌اند که کسانی که افسرده می‌شوند، شروع می‌کنند به دیدن چیزها به‌شکلی تحریف‌شده: تمرکز بر محرک‌های منفی و همین‌طور درک چیزهای خنثی به‌صورت منفی. استرس می‌تواند این جهت‌گیری‌های شناختی را از بین ببرد؛ در غیر این‌صورت به‌صورت دائمی ‌در ذهن ما باقی می‌مانند. کشف اینکه شما در رسیدن به هدف‌تان موفق نشده‌اید، می‌تواند تمام استرسی باشد که نیاز دارید تا جهان را به‌صورت منفی‌تر ببینید.  ممکن است بپرسید اگر دوست‌تان در افسردگی گرفتار شده است یا شما احساس غمگینی و افسردگی می‌کنید چه چیزی باید بگویید و چه کاری باید بکنید. اگر شما در فکرِ گفتن «خوش‌حال باش»، «نیمه پر لیوان را ببین» یا «مثبت فکر کن» هستید، همان‌طوری که خیلی از آموزگارانِ خودشکوفایی پیشنهاد می‌کنند، ممکن است در لحظه به آنها کمک کنید، درحالی‌که در بلندمدت به آنها زیان می‌رسانید. خب اگر تفکر مثبت بهترین راه‌حل نیست چاره چیست؟ پاسخی که من به دست آورده‌ام، تلفیق رؤیاها و واقعیت است: قراردادن تفکر مثبت در کنار تجسم چالش‌هایی که در مسیر ما قرار می‌گیرد. در سال‌های ابتدایی دهه نود، وقتی مطالعات اولیه من نشان می‌داد که تفکر مثبت درحقیقت مانع می‌شود که افراد به آرزوهای‌شان دست یابند، احساس ناامیدی کردم. من به‌سمتِ این شاخه از تحقیقات رفتم به این دلیل که می‌خواستم به آدم‌ها کمک کنم و در زندگی آنها تغییر مثبتی ایجاد کنم. پس شروع کردم به یافتن پاسخ این سوال که در واقعیت چه تفکری ممکن است باعث شود افراد پر از انرژی، مشتاق و درحال‌حرکت روبه‌جلو در زندگی‌شان باقی بمانند. با درک این موضوع که تفکر مثبت باعث آرام‌شدن افراد می‌شود، برایم جای سوال بود که آیا راهی وجود دارد که بتوانیم این رویاهای آینده را برای انجام کار دیگری، مثلِ انرژی‌دادن به افراد، بسیج کنیم. حدس زدم که ترکیب فانتزی‌های مثبت با تفکراتی درباره واقعیت‌های موجود در مسیر احتمالا می‌تواند این کار را انجام دهد. اگر ما بتوانیم فانتزی‌های مثبت را با واقعیت ادغام کنیم، شاید بتوانیم کیفیت آرامش‌بخش و تسکین‌دهنده این رویاها را خنثی کنیم و افراد را به حرکت واداریم تا دست به کاری بزنند.
ما در تعدادی از مطالعات دریافتیم که چنین «تضاد ذهنی»ای، همان‌طور که گفتیم، به ایجاد انگیزه در افراد و افزایش کارایی آنها کمک می‌کند. در پژوهشی، از ۱۶۸دانشجوی دختر در آلمان درخواست کردیم تا مهم‌ترین آرزوی‌شان درباره رابطه را بگویند و همچنین مشخص کنند که چه میزان احتمال می‌دهند به این آرزو دست یابند. بعدازآن هرکدام از دانشجویان می‌بایست نتایجِ مثبتِ برآورده‌شدنِ آن آرزو (به‌عنوان نمونه، داشتن وقت بیشتر برای یکدیگر یا دوست‌داشته‌شدن) و همچنین چهار مانع در راه تحقق آن آرزو (مثل خیلی خجالتی‌بودن یا گرفتاریِ خیلی زیاد) را هم می‌نوشتند. دو هفته بعد از آزمایش‌ها، از دانشجویان پرسیدیم برای تحقق‌بخشیدن به آرزوی‌شان چه کارهایی کرده‌اند. نتایج خیلی جذاب بود؛ انتظار داشتم دانشجویانی که تضاد ذهنی را انجام داده‌اند پیشرفت کنند و اقدامات بیشتری انجام دهند. برای آنهایی که آرزوها یا اهداف‌شان واقعی و قابل‌دستیابی بود همین اتفاق افتاد، اما کسانی که در گروه تضاد ذهنی بودند، اما آرزوهای‌شان برمبنای واقعیت یا قابل‌دستیابی نبود، به‌طور چشمگیری مقدار نیرویی که می‌گذاشتند را کاهش دادند. به‌طور خلاصه، تضاد ذهنی به افراد اجازه داد برای رسیدن به اهدافی که احتمال دستیابی به آنها وجود داشت، انرژی بیشتری صرف کنند و از هدف‌های واهی و خیالی دست بردارند. به‌طور کلی، نتیجه آن استفاده هوشمندانه‌تر از انرژی بود. دانشجویانی که اهداف غیرواقعی داشتند توانستند انرژی‌شان را به‌سمت هدف‌های منطقی دیگر هدایت کنند. تضاد ذهنی باعث شد تعداد بیشتری از افراد هدف‌های امیدوارکننده را با اشتیاق بیشتری پیگیری کنند

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه