قرارداد ننگین ترکمن چای

اسداله ناظری

تنها یک تن شاهنامه سرای خوش عاقبت خوش کلام داشته ایم و ذکرفتوحات خودش سروده است. اما چطور؟ او که هرگزبه سلطنت نرسیده و هرکزجنگی نکرده بود. او کمی خبط دماغ داشت و به خود وعدۀ سلطنت می داد و درعالم شاعری، آن فتوحات خیالی را که بعد ازبه دست آوردن سلطنت احتمالی تصورمی کرد، همه آنها را به شعردرآورده است. ازاین«شاهنامه تر» چه کتابی می توان یافت؟ وعاقل ترازآن گوینده شیرین عقل کجا پیدا می شود؟ شیرین عقل ترازاو، آن فردوسی طویل است که سیصد وهشتاد مجلّد شاهنامه سروده است. (درباغین کرمان،برای کسانی که تازه شروع به جنون کرده باشند می گویند: فلانی کمی شیرین عقل است!) جرنگ جرنگِ اشرافی- فتحعلی خان صبا گویندۀ شاهنامه، البته شش هزاراشرفی فتحعلی شاهی صله گرفت و حتی، دریک مجلس، فتحعلی شاه به ایلخانی گفت: دهانِ شاعررا ببوس و«ایلخانی با ریش انبوه بوسۀ سختی بردهانِ شاعرنواخت که دهانش پرازموی ریش شد! ومُشتی شیرینی هم به دهان شاعرریخت که سرو ریش شاعرپرازخاک قندشد»! اتفاقاً به این نام دو کتاب داریم: یک شهنشاه نامه داشته ایم ازصافی اصفهانی،صاحب مجمع الفصحا کوید:غالباًغزلسرایی می کرد، ولی درآخرعمریک منظومه به نام شهنشاهنامه دراحوالات جنگ های حضرت رسول(ع)سرود و ده سال درآن رنج بُرد و سپس کتاب را به دربارفتحعلی شاه هدیه کرد. او در1219هجری درگذشت، و حیف که نماند تا ببیندکه ممدوح او فتحعلی شاه درشکست ازجنگ ایران و روس به چه مصیبتی دچارشد،او ناچارشد بیست کُرورتومان غرامتِ جنگ بپردازد، و این همه مسکوک طلا را برپنجاه قاطربارکردند و زیرمراقبتِ پانصدسواربه تبریزبُردند و آنجا تحویل روس ها دادند تا ازآذربایجان خارج شوند. می‌گویند، هنگام شمردنِ اشرفی ها و وزن کردنِ آنها درترازو، وقتی شاه ازشدّتِ هیجان و غصه به نوعی سکتۀ ناقص دچارشد و ازحال رفت، و شاید همین سکته باعث شده که فتحعلی شاه نتوانست عمری طولانی داشته باشد. شهنشاه نامه دوم ازآن فتحعلی خان صبای کاشانی است که اواخرزندیه می زیست. او برادری داشت بزرگترازخود به اسم میرزا علی خان که منشی لطفعلی خان زندبود- وقتی آقا محمد درکرمان برلطفعلی خان زند پیروزشد، محمد علیخان را پیش او آوردند،به جرم آنکه ازقول لطفعلی خان نامه نا همواربه آقامحمدخان نوشته بوده است. به روایت ناسخ التواریخ انکارنکرد و به آقا محمد خان گفته بود:-من درخدمت او بودم،و او حاضربود و تو غایب. آقا محمد خان حکم به قطع دست او نمود. و گویا دراثرهمان زخم درگذشت. معلم حبیب آبادی می گوید مقطوع اللسان گردید. اما فتحعلی خان گوینده شهنشاه نامه، پس ازواقعه برادر، متواری شد- تا هنگامی که باباخان با لقب جهانبانی فرمانفرمای فارس شد. و به سال1212هجری که به عنوان فتحعلی شاه برتخت نشست، قصیده غرّای کم نظیری گفت که مصراع اول تمام ابیات آن درمرگ آقامحمد خان،ومصراع دوم تمام ابیات آن درمدح فتحعلی شاه است. بدین سیاق: دوآفتاب،کزآن تازه ش دزمین وزمان یکی به کاخ حمل شد،یکی به گاه کیان. این قصیده را  تماماً پسرابراهیم خان اعتمادالدوله درتاریخ قوامی خود آورده است، ازآن پس لقب ملک الشعرا یافت،و درسفری که فتحعلی شاه به قصد جنگ روس ازپایتخت به آذربایجان کرد سال (1224هجری) صبا ملتزم رکاب بوده، و داستان یکی ازحروب را به بحرمتفاوت به نظم آورد و او به نظم شاهنامه پرداخت. درمجله ارمغان 1311شمسی آمده که«...درخراسان شنیدم، که او را دیوانی درمدح اُمرای زنده بوده است-و چون به خدمت جهانبانی ولیعهد قاجاردرآمدآن دیوان را بشست. ازجمله قصیده لامیه که درمدح لطفعلی خان گفته بود، درفتح بوشهر، و سپس آن‌را با تغییرنام لطفعلی به فتحعلی،درمدح فتحعلی شاه کرد:
       جانب بندربوشهرشو ای پیک شمال   
                                   به برشاه فریدون فرخورشیدخصال
       خسرو ملک ستان لطفعلی خان که بود
                                  یاورش لطفعلی،یارخدای متعال...
صبا،همه این لطف علی ها را تبدیل به فتح علی کرده است.چاره چیست؟ یا لطف را تبدیل به فتح کرد. بقیه چیزها همه اش به جای خود باقی خواهد ماند. ولی ما میدانیم همین صبا- که ناچارازدربارلطفعلی خان زند به دربارآقا محمد خان منتقل شد-آری همین صبا مورد خشم امین الدوله صدراصفهانی صدراعظم فتحعلی شاه قرارگرفت که به تهمت باقی داربودن،به قول خودش: «...امین الدوله را با من شکرآبی بود و به بهانه ای دوازده هزارتومان جریمه ام کرد،من نیمی برای انتقام و نیمی ازبرای جلبِ انعام،قصیده ای برای امین الدوله ساختم که کس درک آن نتواند کرد،مگرخودم»(مقاله خانم هماناطق،مجله نگین،شماره 109ص12، واین قصیده با این بیت شروع می شود:    
      ای بَعره وشِ بعیرزاده                       چون بعرۀ تازه برو ساده
گمان می شود 12هزارتومان جریمه برای کسی که هفتاد هزاربیت درظرف سه چهارسال به وزن شاهنامه سروده است، کافی باشد:
       به سی سال آن پهلوانِ سخن           که آراست فردوسی،انبازِمن
       به  گفتن من از فرِّشه خوانم             به سالی سه این نامه آراستم...
  شهنشاه نامه صبا به گفته مرحوم حسین نخجوانی تقریباً جهل هزاربیت است که به سبک فردوسی گفته، البته او خداوند نامه و یوسف و زلیخا هم دارد، عبدالرزاق بیگ دنبلی، درمیان شعرا صبا را پس ازفردوسی دردرجه اول قرارداده و می گوید:
        سخن  سنج  پیشینه  دانای  طوس   
                                بیاراست روی سخن چون عروس
       زشهنامه  اش  رسم  سحر آشکار    
                                جهان از کلامش  چو خرم  بهار
       پس ازوی،صبا درسخن پادشاست    
                                 که چشم سخن ازصبا درضیاست
  صبا در1239هجری درگذشت و حیف که زنده نماند تا سال بعد امضای قرارداد ترکمنجای را ببیند و به شعردرآورد. (درپای قرارداد ترکمنچای تاریخ آن نوشته شده: تحریراً درقریه ترکمان چای، به تاریخ دهم شهرفورال سنه یک هزارو هشتصد و بیست وهشت مسیحیه/که عبارت است ازپنجم شهر شعبان المعظم سنه یک هزارو دویست و چهل و سه هجری،به ملاحظه وتصدیق نواب نایب السلطنه  رسید وبه امضای وزیراموردول خارجه میرزاابوالحسن خان.[منتظم ناصری].)مرحوم بامداد می نویسد: روزی فتحعلی شاه شعری گفت و برای ملک الشعراءصبا خواندو ازوی پرسش نمود که شعرچگونه بود؟ و شاه انتظارداشت که صبا اشعاراورا فوق العاده تمجید و تحسین کند. صبا بی ملاحظه گفت: شعری است خالی ازمضمون و پوچ. فتحعلی شاه چنان ازاین گفته برآشفت که اَمرکرد فوراً او را بُرده درسرِآخرِطویله بسته جلوش قدری کاه بِریزند.چندی بعد، دوباره مورد عفو و مرحمت قرارگرفت و به حضورطلبید و البته شعری هم خواند، و صبا گوش کرد و ساکت ماند و به طرف درِخروجی رفت،شاه اورا صدا زد و گفت:کجا می روی ملک الشعراء؟ جواب داد:میروم به طویله. آدم عاقل،ادیب کرمانی بود که کل تاریخ ایران را نه درشصت هزاربیت ونه درهفتاد هزاربیت،بل،تنها درچهارصد بیت جمع کرد و خود را خلاص کرد. میرزا قاسم ادیب کرمانی (فوت 1348هجری) تاریخی دارد منظوم به وزن شاهنامه،که ازگیومرث شروع وبه پادشاهی محمد علی شاه خاتمه می یابد:(او گویاچندی معلم بچه های دربارمحمد علی شاه بودهاست)
        به عهدی  که بنشست  برتخت جم  
                                       محمد علیشه خدیو عجم
        که ازعدل فرمان به مشروطه داد     
                                      که تا پرکند گیتی ازعدل و داد
میرزا قاسم ادیب (صاحب خارستان) این کتاب خود رابه سبب اختصارتاریخ تلگرافی نامیده است و مجموعاً کل تاریخ ایران را درچهارصد بیت به رشته نظم کشیده،درآخرکتاب گوید:
        زتاریخ این نکته پوشیده  نیست   
                                    غرض استخوان های پوسیده نیست
       یکی چشم دل بازکن بی غرض   
                                   مرض  بین  و  بنگر دلیل  مرض            
        که هردوستی راست شد زاتفاق    
                                  خم آمد هم از جهل و کبر و نفاق     
       خدایا  به  ما  مایه  و   پایه  ده  
                                  نجات ازغم و قرض همسایه ده...
ومن تردیدم این است که خود ادیب به همسایه خود مقروز بوده، یا مقصودقرض‌های کلان پادشاهان قجربه بانک روس و انگلیس بوده است؟

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه