کندوکاوی در جهانِ بابک جهانبخش

سروش راسخ

به‌تازگی، قیمت کنسرت آنلاین بابک جهانبخش که با قیمت 55‌هزار‌تومان برای هر اجرای آنلاین در‌نظر گرفته شده، با واکنش‌های اعتراضی و کمپین‌های تحریم و اعتراضات گسترده مخاطبان موسیقی در فضای مجازی رو‌به‌رو شد. این خواننده درپاسخ‌به اعتراض‌ها عنوان کرد: «مخاطب سینما بسیاربیشتر از موسیقی‌ست؛ به‌خاطر همین می‌توانند با قیمت‌گذاری ارزان‌تر، به سود میلیاردی برسند که طبعاً آمارها را مشاهده کردید طی این‌سال‌ها. تعداد دنبال‌کننده‌های هنرپیشه‌های تراز اول سینما را ببینید و با هنرمندان پیشتاز موسیقی مقایسه کنید. سایت‌های مختلفی حمایتشان می‌کنند برای ارائه آثارشان؛ برنامه ویژه تلویزیونی برایشان می‌سازند و بیلبوردها. تعداد تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذار‌ها را ببینید! جشنواره پشت جشنواره؛ سیمرغ پشت سیمرغ. به ما آب‌نبات هم نمی‌دهند. ساخت سالن پردیس سینمایی پشت هم! متأسفانه ما شبیه یک فرزند ناخواسته هستیم! دلم به حال خودم نمی‌سوزد؛ خیلی از دوستان هنرمند که تعدادشان زیاد است، در شرایط سختی هستند؛ ولی آبرومند سر می‌کنند؛ درحالی‌که خیلی‌ها برای حمایت از یک اثرِ هنری، حتی حاضر نیستند پول یک ساندویچ را پرداخت کنند. هیچ اسپانسری وارد موسیقی نمی‌شود. شاید وقتش رسیده که نگاهمان را کمی تغییر بدهیم؛ وگرنه فرهنگی به‌نام موسیقی نمی‌ماند. بی‌انصاف هم نباشیم؛ همه‌چیز را گردن یک مسئول نیندازیم. خیلی‌جاها هوای ما را هم داشته‌اند؛ در پخش، مجوزها و ... منظورم سیاست کلی در‌ارتباط‌با موسیقی‌ست که بخش بزرگی از آن، خودمانیم که زورمان می‌آید یک سی‌دی بخریم. برای خیلی چیزهای بیهوده، به‌راحتی وقت و هزینه صرف می‌کنیم؛ به‌جز هنر؛ و چقدر حقیقت تلخ است!» این‌موضوع باعث شد تا دراین‌شماره، مصاحبه‌ای که چندسال‌پیش با او داشتیم را بازخوانی کنیم. او درباره حضورش در عرصه موسیقی گفته بود: «در تمام این‌سال‌ها تنها به کاری‌که باید انجام بدهم، فکر کرده‌ام. تمام مراحل را هم به‌سختی پشت‌سر گذاشتم. تجربه کسب کردم و از این تجربه‌ها برای بهترشدن کارم استفاده کردم. راستش درمورد موفقیت‌هایم خدا را شکر می‌کنم؛ اما خیلی حواسم به حواشی و اتفاقات یست. تمام فکرم، کارم است. شاید دراین‌مسیر موفقی که می‌گویید، مسائلی همچون انگیزه بوده است که مرا به‌حرکت واداشته؛ اینکه از شکست‌هایی که داشته‌ام، درس بگیرم. پشتکار داشته‌ام و بین کارهایم وقفه نیندازم. دراین‌مسیر، اتفاقات زیادی افتاد؛ اما اجازه ندادم مرا ناامید کنند. این‌را هم بگویم که در فکرم این‌نبود‌که اول باشم. همیشه خودم را با خودم سنجیدم و سعی کردم روی خودم و کارم متمرکز باشم. این تمرکز و دوربودن از حواشی به‌نظرم دراین‌روند بسیار به من کمک کرده. همیشه سرم در لاک خودم بوده و ازطرفی، بعد از ارائه چندین آلبوم، فکر می‌کنم در روان‌شناسیِ مخاطب به چیزهایی رسیده‌ام. یک‌جورهایی متوجه شده‌ام مردم خواهان شنیدن چه نوع کارهایی هستند و کدام گوشه از صدای مرا دوست دارند؛ سعی کردم که این ویژگی‌ها را تقویت کنم». او درباره تلاش برای رسیدن به این جایگاه، افزود: «موفقیت‌هایی که به‌دست آورده‌ام، یک‌شبه نبوده است و سختی‌های بسیاری را متحمل شده‌ام. این‌را همیشه می‌گویم که مسیر کاری من تا رسیدن به این‌مرحله، بسیارطولانی بوده و من به‌نوعی با این کارم بزرگ شده‌ام؛ اما امروز دغدغه‌ام نسبت به قبل خیلی بیشتر شده. خدا‌را‌شکر پس از آلبوم من و بارون، اتفاق‌های خوبی برایم افتاد. این‌را سر آلبوم اکسیژن هم شاهد بودم و خدا‌را‌شکر آن‌ اثر نیز بازخوردهای خوبی داشت. می‌دانم که اتفاقاً ادامه مسیر بسیار‌سخت است. مهم، آمدن و رسیدن نیست؛ مهم این‌است‌که این‌وضعیت حفظ و بهتر بشود؛ اینکه باز بتوانی خلاق باشی و مخاطبت را راضی نگه داری. این، فکری‌ست که دارم. امید دارم که به‌لطف خدا بتوانم نهایت استفاده را از توانایی در‌این‌زمینه ببرم و مسیر را درست‌تر ادامه بدهم». او درباره علل موفقیت یک اثر نزد شنوندگان، توضیح داد: «نمی‌توانم مدعی باشم که چون به شناختی از عوامل موفقیت یک کار رسیده‌ام، می‌توانم مطمئن باشم که صد‌درصد چه نوع کاری می‌گیرد؛ اما به‌هر‌حال می‌دانم چه نوع کارهایی می‌تواند خوب باشد. به‌نظرم تنها کار خوب ارائه‌دادن اهمیت ندارد و باید همیشه کاری را داشت که اتفاق بزرگ‌تری را رقم بزند. گاهی می‌دانم کدام کاری‌که ساخته‌ام، آنِ لازم را دارد؛ اما گاهی به‌رغم همه تلاشی که می‌کنی؛ آن که دنبالش هستی را در کارت نمی‌بینی. رسیدن به این‌مرحله، نیازمند تمرکز بالایی‌ست؛ چون اساساً کار سختی‌ست؛ به‌خصوص وقتی دایره توجهات نسبت به شما حالا به‌شکل انتقاد یا تشویق زیاد می‌شود و توقعات بالا می‌رود. این‌مسائل ممکن است شما را به حاشیه بکشاند و اینجاست که باید خودت را کنترل کنی و بدانی چطور باید شرایط را کنترل‌شده نگه داری؛ ضمناً در‌این‌‌مسیر، حمایت مردم خیلی کمکم کرده است». او درباره شیوه کارش ادامه داد: «قبل از خوانندگی، آهنگسازی می‌کردم؛ اما در‌زمینه کاری‌ام مدعی نیستم. کارهای مختلفی را در موسیقی انجام داده‌ام؛ حتی می‌گویم کارهایی‌که کلیه امورش از ترانه و ساخت موسیقی و تنظیم آن‌را خودم انجام دادم، نتایج بهتری گرفته است؛ از‌جمله دوست دارم که شروع موج بود؛ بعد هم من و بارون، ای دل و ... که در پیشرفت من مؤثر بودند. بااین‌حال، خودم را مدعی نمی‌دانم؛ فقط احساس می‌کنم چون حرف دلم بود؛ به‌عبارتی آنچه می‌گفتم، گنده‌تر از دهانم نبود و به من می‌آمد و حتی موسیقی آن به من می‌آمد و اصلاً کل احساس متعلق به من بود، شاید به مردم نزدیک‌تر شد. البته که بعضی دوستان ترانه‌سرا هستند که نگاه و کلامشان به احساسم خیلی نزدیک است و حرف‌ هم را خوب می‌فهمیم». او که متولد آلمان است؛ درباره آمدنش به ایران و تغییر مسیر زندگی‌اش، گفت: «مطمئن هستم اگر در آلمان مانده بودم، این بابک جهانبخش فعلی نبودم و دنبال خوانندگی نمی‌رفتم. من خیلی‌چیزها را در ایران یاد گرفتم. نمی‌خواهم کشورم را زیر‌سؤال ببرم. ما جنگ طولانی‌مدتی را داشتیم که خیلی زمان می‌برد بعد از جنگ به شرایط ایدئالش برسد. به‌همین‌علت وقتی وارد ایران شدم، آن‌حد از پیشرفت وجود نداشت. اینجا یکسری دردها و مشکلات به حس من کمک کرد. من در آلمان مدرسه موسیقی هم رفتم و اتفاقاً شاگرد آخر هم بودم. خاطرم هست یک استاد پیانوی آلمانی داشتم و شاگردی هم بود که معلولیت داش؛ اما من جوری کار می‌کردم که واقعاً استادم ناامید شده بود و من را با آن شاگرد معلول مقایسه می‌کرد! وقتی به ایران آمدم، متوجه شدم مسئله این‌بوده‌که اساساً علاقه‌ام به موسیقی شرقی بیشتر است؛ به‌ویژه تب آن حالت موسیقی و سبک متأثر از موسیقی ترک استانبولی که مدتی رایج بود. من خیلی به آن حالت موسیقی و حزن‌آلود‌بودن شرقی‌اش احساس نزدیکی می‌کردم؛ شاید به حال‌و‌هوای آن‌زمانِ من نزدیک بود. شاید با آن آمدن، چیزی در من زنده شد و این اتفاق افتاد». او ادامه داد: «خدا‌را‌شکر هنوز به مسئله شهرت اهمیتی نمی‌دهم. وقتی پا به سالن کنسرت می‌گذارم و آن‌همه احساس را با خودم می‌بینم، وقتی متوجه می‌شوم کارم را دوست دارند، می‌شنوند و در گوشه‌ای از احساس و زندگی‌شان هستم، لذت می‌برم. الآن احساس می‌کنم خواندنم دیگر وظیفه است. یکسری طرفدار بسیار عالی دارم که خودم هم باورم نمی‌شود این‌سال‌ها با‌تمام‌وجودشان حامی من بوده‌اند و با آهنگ‌هایم زندگی کرده‌اند. حس می‌کنم حالا وظیفه‌ام، راضی نگه‌داشتن طرفدارانم است و نسبت به محبتی که به من داشته‌‌اند، بی‌معرفتی نکنم». او ادامه داد: «من کلاً مخالف این هستم که آدم‌ها از هم جدا باشند. هیچ‌چیزی در دنیا ارزشش بالاترازاین نیست که آدم‌ها هوای هم را داشته باشند. من هم با خیلی از اهالی موسیقی و هنردوستی دارم. این حس دوستی و آرامش به من راحتی خیال می‌دهد. به‌نظرم ریشه بسیاری از مشکلات، حسادت است. این حس، اول ریشه خود آدم را می‌سوزاند. آدمِ حسود به این فکر می‌کند که چرا فلانی به آنجا رسیده؛ اما من اینجا هستم؟ چرا او پول دارد و من ندارم؟ چرا او مطرح است و من نیستم؟ و ... حالا من سؤالی می‌پرسم؛ اگر هیچ‌یک از این چیزها برای طرف مقابل وجود نداشته باشد، چه اتفاقی می‌افتد؟ داشته‌‌ها و نداشته‌های هر‌کسی متعلق به خودش است. اصلاً متوجه نمی‌شوم چرا بعضی آدم‌ها از رشد و موفقیت دیگران ناراحت می‌شوند!» او در پایان صحبت‌هایش گفت: «امیدوارم همه داشته باشند و هر‌چه می‌خواهند به آن برسند تا دیگر حس و صفت بدی برای کسی باقی نماند. همیشه خودم را با خودم سنجیده‌ام. اگر قرار باشد به‌سمت حسادت بروم، خودم را ادب خواهم کرد. هر‌کس جای خودش را دارد و کسی جای کسی را تنگ نکرده. این‌را می‌دانم جایگاهی که دارم، ارث پدری‌ام نیست و نقطه‌ای‌ست که ممکن است بعداً در آن نباشم و شخص دیگری آن‌را بگیرد. مهم این‌است‌که در جایگاهی که هستم، از خودم حس و خاطره و اثر خوبی بر جا بگذارم و د‌رنهایت، خودم و خانواده‌ام از من راضی باشیم».

ارسال دیدگاه شما

هفته‌نامه در یک نگاه
ویژه نامه
بالای صفحه