مدیریت تنبیه
ناصربزرگمهر
خوانندهای عزیز این حکایت را برایم فرستاده و نظرم را پرسیده است. حکایت خواندنی است، بخوانیم:
«خانم معلمی پس از یکی دوبار آموزش درس، از شاگردانش پرسید: چه کسی متوجه نشده است؟ سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند. معلم گفت: بیایید جلوی تخته و چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد. همه دانشآموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه میکردند. معلم به یکی از سه دانشآموز گفت: پسرم این چوب را بگیر و دو بار به کف دست من بزن. دانشآموز متعجب پرسید: به کف دست شما بزنم؟ به چه دلیل؟ معلم گفت: پسرم مطمئنا من در تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدی. به همین دلیل باید تنبیه شوم. دانشآموز اول دوبار به دست معلم زد و معلم از درد سوزش دستش، آهی کشید و چهرهاش برافروخته شد. نوبت نفر دوم شد، دانشآموز دوم که گریهاش گرفته بود به معلم گفت: خانم معلم! به خدا من خودم دقت نکردم و یاد نگرفتم. من دوست ندارم با چوب به دست شما بزنم. از معلم اصرار و دانشآموز انکار! دیگر، تمامی دانشآموزان کلاس به گریه افتاده و از بازیگوشیهای گاه و بيگاه داخل کلاس، هنگام درس دادن معلم شرمسار بودند. از آن روز دانشآموزان کلاس از ترس تنبیه شدن معلمشان جرأت درس نخواندن نداشتند.»
آیا این داستان میتواند مصداقی برای همه مدیران ارجمند مملکت باشد، که اگر در حوزهای خطایی از مخاطبین حوزه آنها سر زد، خود را تنبیه کنید، تا الگویی برای رسیدن به جامعه سالم شویم؟
آیا میتوان امید داشت روزی برسد که اگر در ادارهای کم کاری شد به جبران آن، رییس اداره، خود تمام کارهای عقب افتاده را از کارمندان گرفته و شخصا انجام دهد؟
آیا میشود اگر در بانکی کلاهبرداری و یا اختلاس صورت پذیرفت مدیر مربوطه خود را تنبیه کرده و تنزل شغل دهد؟
آیا روزگاری خواهد شد که اگر در حوزه فرهنگی کاستی از سوی مردم و یا متمولیان وجود داشته باشد دولتمردان مربوطه استعفا دهند؟
آیا کسی به چشم خواهد دید که اگر در حوزهی امنیتی و انتظامی بر مردم اجحافی شد فرماندهان انتظامی به همین دلیل به حبس اختیاری روند؟
آیا هرگز ممکن خواهد بود که اگر در حوزهی قضایی، خطایی صورت گرفت قاضی استعفا داده و رییس شعبه خود را مکافات کند؟
آیا امکان دارد که اگر خار و خاشاکی در سطح شهر باقی ماند، تنها رفتگر خسته نیمه شب تنبیه نشود و شهردار آن آسوده در خواب هم سوال و جواب شوند؟
آیا میتوان باور کرد که اگر نوازندهای در نواختن ساز و یا خواندن نت خطایی داشت و ساز ناساز نواخت، رهبر ارکستر خودش را مقصر بداند و همه خطا را به گردن نوازنده نیاندازد؟
آیا روزی فرا خواهد رسید که هیچ کارگری در خط تولید، به دلیل خرابیهای یک دستگاه فنی و یا بیتوجهی مدیران بالادست، اخراج نشود و بالادستیها هم خود را در کم کاریها مقصر بدانند؟
آن روز فرا میرسد که اگر همکار روزنامهنگاری یادداشتی به خطا نوشت، معاون سردبیر یا سردبیر و یا مدیر مسئول روزنامه و یا مقاماتی بالاتر این خطا را به گردن بگیرند؟
آیا همه اساتید با خود فکر کردهاند که چرا دانشجویان آنها جوینده دانش نیستند و به طنز میگویند که دانشگاه، محلی است که در آن دانش، گاهی نیاز است؟ و به زبان ساده، آیا هر کسی که مقام بالاتری را در اختیار دارد، میتواند به فرهنگی دست یابد که در خطای پایین دستی خودش را شریک بداند و همه کاسه و کوزه را همیشه بر سر کارمند و کارگر و دانشآموز و دانشجو و زیردستان نیاندازد.
فکر کنید که اگر این فرهنگ در ادارات دولتی جاری و ساری شود و مدیران ارجمند از برج عاج خود خارج شوند و کمی با کارکنان خود همدلی و همراهی کنید، چه روزگار وصلی در جامعه به وجود خواهد آمد. اگر تفکر معلمی که خودش را در ندانستن و نفهمیدن شاگردانش مقصر میداند، تفکری همگانی در جامعه معلمان کشور و خانواده بزرگ آموزش و پرورش شود، بعد از یکی دو نسل چه انسانهای فرهیختهای در جامعه خواهیم داشت.
در عالم رویا هم که شده برای لحظاتی تصور کنیم که همگان، این تفکر زیبای معلم ناشناس را با تبلیغ و اطلاعرسانی مناسب همراه کرده و همه مدیران و مقامات و روسای ارشد و میانی و پایین دستی و معلم و استاد و... به آن پیوستهاند و فرهنگ مدیریت تنبیه همگانی شود و یاد بگیریم که خودمان را در اتلاف سرمایههای مادی و معنوی جامعه تنبیه کنیم، عجب مدینه فاضلهای خواهد شد. چه عیبی دارد، هرکس این یادداشت را میخواند برای لحظاتی چنین شود، امید دور نیست، مدینهی فاضله در تفکر من و شماست.