کندوکاوی در جهانِ چنگیز جلیلوند
مصطفی رفعت
«چنگیز جلیلوند» مصداق همان سخن معروفیست که تنها صداست که میماند. او حتی در معدود گامهای بازیگریاش هم بهاندازه صداپیشگیاش جذبه نداشت و مشخصاً با آن حنجره ویژهاش، برای دوبله آفریده شده بود. جلیلوند سال 1315 در شیراز متولد شد و بهعلت کار پدرش، به تهران آمد و همینجا تحصیل کرد و وارد دنیای هنر شد و به شهرت رسید؛ طوریکه خودش میگوید پدرش هم فردی با صدایی پرطنین بود و بهنوعی این ویژگی را از او به ارث برده بوده؛ اما او یکباره وارد دوبله نشد؛ بلکه با بازیگری تئاتر در سال 1336 قدم به وادی هنر گذاشت. سالهای قبلازانقلاب با پا گرفتن دوبله و رشد سینمای داخلی، او بهجای ستارههای مهمی نظیرِ ایرج قادری، محمدعلی فردین، بهروز وثوقی و ناصر ملکمطیعی صحبت کرد و ستارگان جهانی بزرگی مانندِ مارلون براندو، پل نیومن و برت لنکستر با صدای او به مردم ایران شناسانده شدند. جلیلوند پسازانقلاب مدت 20سال در آمریکا بود؛ اما سرانجام به کشور بازگشت و کار دوبله را از سر گرفت. این مدیر دوبلاژ و گوینده باسابقه سینما و تلویزیون که در میان دوبلورها به «مرد حنجرهطلایی» معروف بود، روز یکشنبه دوم آذرماه 1399 در 80سالگی درگذشت. او در چندروزگذشته بهدلیل ابتلا به بیماری کرونا، در بیمارستان بستری بود. این گفتوگو چندسالپیش با وی سر صحنه مجموعه تلویزیونیِ «عبور از پائیز» (سال 1388) انجام شده که بخشهایی از آن مرور میشود. او درباره علاقهاش به هنر دوبله میگوید: «دوبله کاریست که دوستش دارم و سالها برایش زحمت کشیدم؛ اما لطافت و زیبایی و جذبه سینمای آنزمان اکنون دیگر وجود ندارد. یکی از تفریحات مردم آنزمان سینمارفتن و دیدن فیلمهای ایرانی و خارجی بود و رقابتی بین فیلمهای ایرانی با فیلمهای خارجی وجود داشت و کارگردانهای آنزمان سعی میکردند آثارشان از فیلمهای خارجی عقب نماند. آنقدر آنزمان فعالیتها جالب بود که بهصورت یک بیزنس شده بود و لحظهای غفلت، باعث شکست میشد. الآن حالوهوایی دیگری پیدا کرده؛ همچون فقط فیلمهای ایرانی را در سینما میبینیم و رقیبی برای آنها وجود ندارد؛ بهجز فیلمهای دوبلهشده خارجی که در تلویزیون پخش میشود». این هنرمند ادامه میدهد: «من مؤمنبهکار هستم و سعی میکنم تاآنجاکه در توانم هست، حق مطلب را ادا کنم؛ ولی آن عشق دیگر وجود ندارد؛ عشقی که من فیلمی را دوبله کنم و ببینم هزاراننفر در صف سینما ایستادند و قرار است فیلمی که صدای من در آن است را ببینند. من وقتی پشت میکروفن استودیو مینشینم و قرار است بهجای رابرت دنیرو صحبت کنم، فقط صحبت میکنم و وقتی این عشق دیگر نباشد، دوبله تنها بهعنوان یک کار و حرفه است و هنری در آن بهکار نرفته است». او میافزاید: «شما اگر در یک فیلم، دوبلور قدیمی نداشته باشید، مثل ایناستکه تنها یک فیلم دوبله به فارسی میبینید؛ فیلمی که فقط زیرنویس دارد و افرادی روی آن، حرف میزنند. دیگر آن جاذبه وجود ندارد و بسیاری به اینموضوع اعتراض دارند؛ چون فکر میکنند که ما دوبلورها متصدی اینماجرا هستیم و کار را ما خراب کردیم. ما اجازه نداریم که کار خوب انجام بدهیم و اگر کار خوب انجام بدهیم، مدام زیرسؤال میرویم». جلیلوند درباره تفاوت دوبله در سالهای قدیم با سالهای اخیر میگوید: «همیشه آرزو داشتم که بازیگر تئاتر باشم؛ ولی کشیده شدم به دوبلاژ؛ چون دیدم محیطیست که میتواند من را به محیط تئاتر نزدیک کند. آنزمان عشق به دوبله آنقدر زیاد بود که وقتی یکدقیقه را ضبط میکردیم، از صدابردار درخواست میکردیم که تکرار کند تا ببینیم چهکار کردیم و موقع تکرار هرکسی به رُل خودش نگاه میکرد و اگر ایرادی در کار میدید، دوبله دوباره تکرار میشد. درواقع، آنقدر اینکار انجام میشد تا رضایت تمام افراد جلب شود. برای کار، وقت میگذاشتیم. اگر الآن بهترین فیلمهای دوبلهشده را هم در دستگاه خانگی بگذارید و ببینند، فردا از شما درباره کار بپرسند، چیزی یادتان نیست؛ ولی وقتی این فیلم را در سینما ببینید، موضوع کاملاً فرق میکند. شما فوتبال را وقتی از تلویزیون میبینید، بیشتر لذت میبرید یا وقتی در استادیوم حضور دارید و از نزدیک بازی را تماشا میکنید؛ آنهم در کنار طرفداران و هیجان موجود در محیط؟ ازاینرو، فکر میکنم چون سینما نیست، دوبله ما روزبهروز افت میکند». او تأکید میکند: «اگر بازار سینما بود، من و امثال من را روی سرشان میگذاشتند. اینکه اگر جلیلوند بهجای مارلون براندو حرف نزند، آن فیلم کار نمیکند؛ چون ما ایرانیها وقتی به چیزی عادت کنیم، دوست داریم که آنرا همانطور داشته باشیم و وقتی این عادت را از ما بگیرید، عکسالعمل نشان میدهیم. من یکبار نقش مارلون براندو را نگفتم، سروصدای همه درآمد که چه شد که جلیلوند روی این فیلم حرف نزد و از اینموضوع عصبانی بودند که صدای آرتیست عوض شده. نهاینکه آن صدا خوب نبود؛ بلکه به صدای مارلون براندو عادت کرده بودند». او درباره هنرمندان محبوبی که بهجایشان صحبت کرده، میگوید: «بهقول دوبلهبازهایی که عاشق دوبله هستند؛ آرتیستهایی که من گفتم هریک بهنوبهخود قشنگ و زیبا بودند و من آنقدر تلاش کردم کارها درست و عالی دربیایند که نمیتوانم انتخاب کنم که بگویم مثلاً بهجای شان کانری در فیلم شیر و باد خیلیخوب کار کردم یا بهجای تمام نقشهای مارلون براندو یا تمام نقشهای برت لنکستر که برایش صداسازی میکردم یا نقشهای پل نیومن یا نقشهای یول براینر یا صداسازی خاصی که برای نقشهای پیتر اوتول داشتم یا نقشهایی که بهجای ریچارد برتون صحبت کردم و ... تمام این نقشها برایم فوقالعاده بودهاند».
او وقتی تصمیم گرفت پا بر روی صحنه تئاتر بگذارد، تمام تلاش خویش را بهکار بست تا بهبهترینوجه ممکن خوش بدرخشد. حضور دوباره روی صحنه تئاتر، یکی از تصمیمهای جالب عمر فعالیتهای هنری جلیلوند بهشمار میرفت که هیچگاه تکرار نشد. دراینباره میگوید: «من در زمان نوجوانی، با تئاتر وارد کار هنری شدم. دلم میخواست در تئاتر ماندگار شوم؛ اما متأسفانه بهخاطر پائینبودن سطح کیفی تئاتر درآنزمان که با کنسرتها و پیشپردهخوانیهایی مخلوط شده بود، از این هنر دور شدم. روزبهروز از ارزش تئاتر کم میشد. سرانجام، کار به جایی رسید که دیگر نمیدانستیم چه اسمی رویش بگذاریم؛ بالاخره هم آن تئاتری که ما انتظارش را داشتیم، نابود شد». او درباره شروع کارش اینگونه توضیح میدهد: «در دوران تحصیل سال اول دانشگاه، با عدهای از بچههای تئاتر تهران دوست شدم و پایم به محافل هنری باز شد و روزی، همان دوستان به من پیشنهاد کردند که بیا در یک فیلم عربی که درحالدوبله است، یک نقشی را حرف بزن. من اصلاً با استودیو دوبله آشنا نبودم و فیلمها قبلاً در ایتالیا دوبله میشد. کنجکاو شدم بروم استودیو دوبله را ببینم. استودیو را دیدم، میکروفنها و استودیوی ضبط و فیلمهای هندی و عربی که فارسی میشدند، برایم جالب بود و درآنفیلمِ عربی نقش بلندی را حرف زدم و با همان دوستان به دیگر استودیوها نیز سرک کشیدم؛ تااینکه ششماه گذشت و دوبلور شدم. همین باعث شد در سال دوم، دانشگاه را رها کنم و به دوبله بچسبم. پدرم با اینقضیه خیلی مخالف بود و خیلی سعی کرد جلوی من را بگیرد و منصرفم کند». جلیلوند در بیش از ۸۰ فیلم ایرانی بهعنوان دوبلور و سرپرست گویندگان حضور داشت و حالا نام شخصیتهای زیادی با صدای او پیوند خورده است. آنطورکه خودش اظهار میدارد؛ نخستین تجربه دوبلوریاش به فیلم «چشمه عشاق» برمیگردد. آشناترین صدایی که هر مخاطب از جلیلوند بهیاد میآورد، در فیلم «کندو» بوده. او در «آقای قرن بیستویکم» و «گنج قارون» نیز حرف زده و در فیلم «ستارخانِ» علی حاتمی هم بهجای عزتالله انتظامی صحبت کرده است. صحبت بهجای سعید راد در «سفر سنگ» را هم نباید فراموش کرد. چنگیز جلیلوند از تُن صدایش استفادههای مختلفی میکرد؛ گاهی تودماغی حرف میزد و گاه به صدایش حجم میداد. او تبحر ویژهای در جاندادن به صدای شخصیتهای خشن داشت و میتوانست برای هرکدام تیپی متفاوت خلق کند. بهترین توصیف را خودش دراینباره میکند: «من در حنجرهام میدانم کدام تار صوتی مخصوص چه نوع صداییست و همه اینها تحتکنترل خودم است».