زنان و مسائل پیرامونشان از نگاه اندیشمندان
هلکه زاندر
سروناز بهبهانی/«هلکه زاندر»؛ کارگردان، نویسنده، فعال اجتماعی، مدرس و روزنامهنگار که بهعنوان یکی از چهرههای مطرح فمینسیتِ آلمان شناخته میشود، با ساخت مستندهای مختلف و حضور در جنبشهای مربوط به زنان در دههای 70 و 80 توانست گامهایی مؤثر برای احقاق حقوق زنان بردارد. ویژگی خاص کارهای او، ایجاد «شور روایی» در مخاطب، هنگام ارائه مفاهیم موردنظرش است و مبتنیبر بازگوییِ تلاشهای انجامگرفته دراینزمینه اقدام میکند. سخنرانیِ پرشوروهیجان او در جریان یک کنفرانس دانشجویی مربوط به طرفداران حزب سوسیالیست را بهنوعی آغازگرِ جنبش نوین فمینیستی در آلمان میدانند؛ کمااینکه بسیار کوشیده تا کارهایش، بازتاب مبارزات و تلاشهای روزمره صورتگرفته توسط زنان مبارز دراینمسیر باشد. او معتقد است که برای حرکت روبهجلو باید فرمهای متعارف را شکست. او جدای از فیلمهایش؛ با رمان Oh Lucy در سال 1991 نیز شناخته میشود.
این فیلمساز با ایدههای ناب و جسورانهاش، از برلین برخاسته و متولد 31 ژانویه 1937 است؛ اما طی جنگ دوم جهانی و بهخاطرِ بمباران شهرها درآنسالها، همراه خانواده عازم «درسدن» شد. البته نتوانست در یکجا ساکن شود و تنشهایی که هرروز بخشهایی از کشور را دچار آشوب میکرد، باعث شد تا وقتی از دبیرستان فارغالتحصیل شود، در 15 مدرسه مختلف در دورِ کشور ثبتنام کند. سرانجام گواهی پایان دوره تحصیلی خود را در سال 1957 و در مدرسهای در شهر «رمشاید» گرفت. علاقهاش به بازیگری، او را به مدرسه Ida Ehre در «هاموبرگ» کشاند و سپس، در سال 1959 با یک نویسنده فنلاندی بهنامِ «مارکو لاتلا» ازدواج کرد. آنها خیلیزود بچهدار شدند و بعد از تولد پسرشان «سیلویو»، به «هلسینکی» رفتند؛ جاییکه «هلکه» به مطالعه در رشته روانشناسی در دانشگاه پرداخت. همانجا برای شروع کار نمایش، متونی از «ارنست تولر» را در سطح دانشجویی، کارگردانی و در آنها حتی بازی کرد. درکنارآنها، به تدریسِ درام و بداهه نیز مشغول شد. بین سالهای 1966 تا 1969 در مدرسه فیلم تازهتأسیسِ Deutsche Film und Fernsehakademie به تحصیل پرداخت و باید گفت که آشناییاش با مقوله فمینیسم در هماندوران بود؛ امریکه بهصورت بخشی جداییناپذیر از آثارش در سالهای بعد درآمد. بازگشت او به برلین، مصادف شد با شروع کارش در «آکادمی فیلم و تلویزیونِ» آنجا که البته حوزه فعالیتش، خبرنگاری و ترجمه بود. او که وظیفه تأمین زندگی فرزندش را نیز عهدهدار شده بود؛ خیلیزود متوجه شد که یک زن برای تأمین نیازهایِ زیستیِ خود اگر بخواهد در بازار کار فعال باشد، با چالشهایی متعدد و نفسگیر مواجه خواهد بود. این دریافت، او را به انجمنها و جنبشهای مختلفی که درزمینه حقوق زنان فعالیت میکردند، رساند و از نزدیک، مشکلات مختلف زنان را در جامعه مشاهده کرد. این اتفاق باعث شد تا در همراهی با چند زن دیگر که انگیزههایی مشابه داشتند، در سال ۱۹۶۸ «شورای آکسیون رهایی زنان» را تأسیس کند. یکی از اقدامات عملی این شورا، ایجاد محلهایی برای گذراندن اوقات فراغت کودکان در مواقعی بود که مادرانشان مشغول کار بودند. همانسال، در محل برگزاری یک جنبش دانشجویی باعنوانِ SDS در اجلاس «فرانکفورت» سخنرانیِ قدرتمندی ارائه داد که تأکیدش بر این بود که زنان، تنها وقتی ازسویِ جامعه پذیرفته خواهند شد که «سازگاری» را پیشه کنند و مطیعبودن زنان را امری خوشایند جامعه مردسالار دانست. او از سرانِ «اتحادیه دانشجویان آلمان سوسیالیست» خواست تا به زنان در بازپسگیریِ جایگاه اجتماعیِ خود کمک کنند؛ اما مردان حاضر در جلسه سعی کردند او و حرفهایش را نادیده بگیرند و تصمیم به ترک سالن گرفتند؛ ناگهان «زیگرید دم راجر» حرکت معروفش را انجام داد؛ او که یک فعال اجتماعی در حوزه زنان و البته درآنزمان باردار بود، در اقدامی خودجوش، بهسمت این مردان، گوجهفرنگی پرتاب کرد و آنجا بود که جنبش دوم زنان آلمان متولد شد. در سال 1971 او دست به ایجاد مرکزی زد تحتعنوان Brot und Rosen که تمرکز فعالیتهای آن بر خطرات احتمالیِ کنترل بارداری برای زنان بود. درهمینراستا دست به ساخت مستند Does the Pill Liberate Women? زد که نگاهی منتقدانه به قوانین سقطجنین داشت. او درادامه، اقدام به راهاندازیِ Erste internationale Frauenfilmseminar کرد که در سال 1973 در برلین برگزار و تبدیل به اولین جشنواره سینماییِ فمینیستیِ اروپا شد؛ 40 فیلمساز زن دراینرویداد شرکت کردند و با استقبال خوبی نیز مواجه شد. گام بعدیِ «هلکه زاندر» تأسیس اولین و تنها ژورنال مربوط به زنان و سینما در اروپا باعنوانِ Frauen und film بود که تا سال 1982، سردبیر و نویسنده اصلی آن، خودش بود. اولین فیلم بلند او که البته با استقبال زیادی روبهرو شد و اثرگذارترین فیلمِ فمینیستیِ آلمان در دهه 70 لقب گرفت؛ All Round Reduced Personality نام دارد که 27 فوریه 1978 اکران شد و در آن بهجز خودش؛ «یواخیم بومان»، «آندرهآ مالکوفسکی» و ... نیز بازی میکردند. ترکیب مستند و درام درایناثر بهخوبی جواب داد تا او بتواند چالشهایی که یک زن هنرمندِ مستعد در جامعه با آن مواجه میشود و انتظارات عجیبی که از یک زن در همه ابعاد میرود را بهخوبی نمایان کند. منتقدان میگویند که این اثر، زبانی جدید را وارد چرخه فیلمسازی کرد که متأثر از نگاهی تجربی متکی به تکنیکهایی مانند استفاده از فیلترهای مختلف بود. دیدگاه انتقادیِ «زاندر» به فرهنگ آلمان پس از جنگ به سیاستهای جنسیتی را میتوان در ساخته سال 1984 او؛ «عشق سرآغاز همه وحشتهاست» مشاهده کرد که روایتگر تردید مردی بین دو زن در قالبی پر از شوخی و کنایه است. او یکسالبعد به «آکادمی هنرهای آلمان غربی» پیوست؛ اما وقتی فضای لبریز از فساد، زنستیزی و نابرابریهای جنسیتی را در آنجا دید، استعفا داد. شاید بتوان تحسینشدهترین ساخته او را «شماره 1؛ از گزارشهای خدمات امنیتی و گشتی» نامید؛ فیلمی کوتاه (11دقیقه) که از جشنواره ملی فیلمِ برلین، جایزه خرس طلایی را برد. او طی دوران حرفهایِ خود، کارهایی اشتراکی با «کریستل بوشمن»، «مارگارته فون تروتا» و «هلما برامس» انجام داد که تولید Felix یکیازآنها بود. درواقع، از دهه 70 که تأثیر متقابل استعداد هنری و فعالیتهای اجتماعی «هلکه» در زندگی او نمود برجستهتری پیدا کرد، یکی از ویژگیهای کارش، برجستهسازیِ ساختارهای اجتماعی و نقد رادیکال تأثیرات سیاست بر زندگی زنان و کودکان بوده. اینموضوع را میتوان در برنامههای او و همراهانش در دوران اوجگیریِ «شورای آکسیون رهایی زنان» بهخوبی دید؛ دراینباره در مقاله «شور فمینیسم» (منتشرشده در نشریه اشپیگل) با ترجمه محمدعلی فیروزآبادی میخوانیم: «این شورای زنانه، هسته اصلی و اولیهاش درواقع، در یک آشپزخانه واقع در یک آپارتمان مشترک در برلین غربی شکل گرفت. در اولین گردهمایی اینگروه که در ژانویه ۱۹۶۸ برگزار شد؛ نزدیک به 100نفر از علاقهمندان شرکت کردند که اکثر آنان زن بودند؛ اما در کمتر از چندهفته شمار اعضای اینگروه به دوبرابر افزایش یافت. درآنزمان بخش بزرگی از اینگونه جنبش همگانی برای ساخت دنیایی جدید، درواقع، به حاشیه رانده شده بودند. اگرچه دراینحاشیه نیز امکان همکاری و مشارکت وجود داشت؛ اما دو مسئله درنظر گرفته نشده بود: اولین مسئله درمورد نقش کلیدی زنان در مبارزهای تئوریک، عملی و استراتژیک برای ساختن یک زندگی دیگر بود و دومین مسئله که بازهم اساسیتر بهنظر میرسید، گسترش و نفوذ سیاست به زندگی خصوصی و بهعبارتی، کشاندن سیاست به آشپزخانه و اتاق بچه و اتاق خواب. درآنزمان، مسئله بچهدارشدن و نقش همزمان و مشابه پدرومادر در نگهداری و تربیت فرزندان و تضاد احتمالی استقلال و آزادی مادران با تربیت کودک، یکی از پرسشهای مهم بهشمار میرفت. زاندر که درآنزمان ۳۱سال داشت و خود مادر و نیز یک فیلمساز بود، نارضایتیهای فمینیستی را با واژهها و جملاتی صریح در جمع رفقای حزبی بیان کرد و درنهایت اینگونه نتیجه گرفت که رفقا، اگر برای بحث دراینموارد فعلاً آمادگی ندارید، پس بهتر است اینمسئله را اعلام کنیم که حزب SDS دیگر نمیتواند مانند یک خمیر بادکرده از مردان باشد. رفقای مؤنث در آینده، نتایج این تصمیم را خواهند دید؛ و همین اتفاق هم افتاد». حالا میتوان گفت که جریان فمینیستیِ موردنظرِ «هلکه زاندر» اگرچه کاملاً محقق نشده؛ اما نسبت به سالهای دهه 60 تغییراتی قابلتوجه داشته که نشان میدهد همه اینتلاشها نتایجی امیدآفرین را برای نسل حال و آینده درپی آورده است.