بهمناسبت درگذشت یک رماننویس جنجالی
مارتین ایمیس؛ بچه بدِ ادبیات!
«ایزابل فونسکا» (متولد 1961) که بیشتر بهخاطر کتاب غیرداستانیِ «مرا ایستاده دفن کن» (1995) شهرت دارد، طی یک مصاحبه تلفنی، وقتی «ایمیس» مشغول کار در مکملِ ادبیِ «تایمز» بود، با او آشنا شد. آنها در 1996 ازدواج کردند و اولین دخترشان «فرناندا» سال 97 و دختر دومشان «کلیو» سال 99 بهدنیا آمد. «فونسکا» اولین رمانش (دلبستگی) را در سال 2009 نوشت. او از نشاندادن رمان به همسرش تازمانیکه آنرا تمام نکرده بود، امتناع کرد. او دراینباره گفته است: «اگر مارتین از آن متنفر میشد، ویران میشدم؛ و اگر واقعاً دوستش داشت، احتمالاً نظرش را باور نمیکردم!»
در «داستانِ درون»؛ پانزدهمین و آخرین اثر «مارتین ایمیس» میخوانیم: «اگر رمانهایم را خواندهاید، کاملاً همهچیز را درمورد من میدانید»؛ اما بهراستی واقعاً میتوان از خلال آثار یک نویسنده، پی به خودِ واقعیِ او بُرد؟ درموردِ این چهره برجسته ادبیات «بریتانیا» شاید بتوان چنین ادعایی را باور کرد؛ زیرا نهتنها خاطرات خویش را نیز قلمی کرده؛ بلکه سابقهای طولانی در ارائه نظراتش درباره هر مسئلهای داشت؛ از سلبریتیهای ادبی و هنری گرفته تا نقدهای ورزشی و سیاستهای دونالد ترامپ! بهرغمِ داشتنِ پدری نویسنده که شهرتی مثالزدنی داشت؛ این نامادریاش بود که او را به نویسندگی تشویق کرد. خودش در ادای احترامی سخاوتمندانه به این زن، گفته بود: «تازمانیکه جین آستن را به من معرفی نکرده بود، چیزی جز کمیک نخوانده بودم». او نتوانست جوایز مهم ادبی را شکار کند؛ اما تالار افتخاراتش، بدون یادبود هم نیست: جایزه یادبود «جیمز تیت بلاک» بهخاطر نگارش خاطراتش (تجربه) و دوبار حضور در فهرست نهاییِ جایزه «بوکر» (۱۹۹۱ و ۲۰۰۳) ازآنجملهاند. «آمیس» از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱ بهعنوان استاد نویسندگی خلاق در مرکز نویسندگی «دانشگاه منچستر» خدمت کرد. در سال ۲۰۰۸، نشریه «تایمز» او را یکی از ۵۰ نویسنده بزرگ بریتانیایی نامید که از ۱۹۴۵ دراینعرصه بودهاند. کار او بر افراطوتفریط جامعه غربی در دوران «سرمایهداریِ متأخر» متمرکز است؛ و غالباً این «پوچی» را ازطریق خلق شخصیتهای کاریکاتوری و فضاسازیهای عجیبوغریب، تصویر میکرد. باید اشاره کنیم او و آثارش، بر بسیاری از رماننویسان بریتانیاییِ اواخر قرن ۲۰ و اوایل قرن ۲۱؛ ازجمله «ویل سلف» و «زادی اسمیت» تأثیر گذاشت. عادت بدِ سیگاریبودنِ افراطی، عاقبت او را به کام مرگ کشاند؛ او درست در سنوسالی که پدرش درگذشت (۷۳سالگی)، از دنیا رفت.
«مارتین ایمیس»؛ نویسنده تأثیرگذار رمانهایی که در دل قصهشان، بازگوکننده دورانی خاص بودهاند؛ ازجمله «پول» و «کشتزارهای لندن» و نیز شرححالی از زندگیِ خویش که باعنوان «تجربه» منتشر کرده است، ۱۹ می ۲۰۲۳ در سن ۷۳سالگی در خانهاش در «لیک ورث» (فلوریدا) درگذشت. همسر وی (ایزابل فونسکا) گفت که علت آن، سرطان مریست. «ایمیس» در میان گروه مشهور رماننویسان ازجمله «ایان مک یوون» و «جولیان بارنز» قرار میگیرد که آثارشان، صحنه ادبیِ «بریتانیا» را در دهه ۱۹۸۰ شکوفا کرد. رمان «پول» او در سال ۱۹۸۴ توسط «رابرت مککرام» (نویسنده و ویراستار ارشد انتشاراتیِ معروف «فابر») در «گاردین» بهعنوان یکی از «۱۰۰ رمان برتر نوشتهشده بهزبان انگلیسی» معرفی شد. «مککرام» نوشت: «پول را باید روح زمانهاش نامید؛ یکی از رمانهای ویژه دهه ۱۹۸۰٫ هیجانِ جاری در پول؛ که از صفحه اول تا آخر با طنزی وحشیانه همراه است، لذت اسرافکارانه در زبان بومی انگلیسی-آمریکایی معاصر است». استفاده همزمان نویسنده از سبکِ شخصی و صدای قویِ شخصیت اصلی در روایت قصه، مورداستقبال منتقدان قرار گرفت و «ورونیکا گنگ» (نویسنده، منتقد و روزنامهنگار) طیِ تحلیلی در «نیویورکتایمز» نوشت که «پول، شبیه نُتبرداری نویسنده از یک جلسه احضار روح است؛ و شوخیهایی جلاخورده و کنترلشده». خودِ «ایمیس» درمصاحبهبا «پاریس ریویو» گفت: «طرحهای داستانی فقط در آثار تریلر مهماند؛ و پول، یک رمان صوتیست. اگر صدای شخصیت بهخوبی منتقل نشود، قلمِ شما دچار مشکل است». این نویسنده، با نام «مارتین لوئی ایمیس» در ۲۴ اوت ۱۹۴۹ در «آکسفورد» بهدنیا آمد و قبل از رفتن به «اکستر» (چهارمین کالج قدیمیِ دانشگاه آکسفورد)، در مدارس مختلفی در بریتانیا، اسپانیا و ایالاتمتحده تحصیل کرد؛ و در آنجا با رتبه ممتاز در رشته زبان انگلیسی فارغالتحصیل شد. او نامادریاش («الیزابت جین هاوارد»؛ خالقِ رمانهایِ «زمانِ ساختن» و «سالهای روشن») را بهخاطر بیدارکردن حس علاقهاش به ادبیات میستاید؛ آنهم وقتی نوجوانی بود که مشغول تلاش برای دریافت O-Level (مدرکی تحصیلی مبتنیبر موضوع) بود. دراینباره گفته است: «او به من فهرستی از کتابها برای مطالعه داد. وقتی بعد از یکساعت، رفتم و درِ اتاق کارش را زدم و گفتم: میخواهم بدانم که آیا الیزابت با دارسی (شخصیتهای رمان «غرور و تعصب») ازدواج میکنند؟» اولین رمانش «کاغذهای راشل» در ۱۹۷۳ منتشر شد؛ وقتی دستیار ویراستار در TLS (نشریه مکمل ادبی نشریه «تایمز» که هفتگی چاپ میشد و به بررسی و نقد کتاب اختصاص داشت) بود. در ۱۹۷۴، برنده «جایزه سامرست موام» شد و سال بعدش کمدیِ سیاه «نوزادان مرده» را منتشر کرد. در بازه ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹ ویراستار ادبیِ مجله سیاسی و فرهنگی New Statesman بود و همان ایام نیز رمان سومش «موفقیت» بیرون آمد. یکی از مسائل مهم در زندگیِ او مقایسهای دائمیِ او با پدرش (کینگزلی ایمیس) بود؛ که در ۱۹۸۶ برای رمان «شیاطین پیر» برنده «بوکر» شد. اگرچه «ایمیسِ» جوانتر هرگز برنده این جایزه نشد؛ اما در سال ۱۹۹۱ برای «پیکان زمان» که پرترهایست از یک جنایتکار جنگی نازی بهشیوه روایت زمانیِ معکوس، در فهرست نهایی قرار گرفت و در سال ۲۰۰۳ نیز برای رمان «سگ زرد» موفق به تکرار این تجربه شد. «ایمیس» درگفتوگوبا Radio 4 رسانه BBC گفت: «ایکاش فاصله بیشتری بین خود و پدرش میگذاشت؛ و از سیر سایه سنگین او بیرون میآمد تا بهاصطلاح فرانچایزِ ایمیس دیده نمیشد!» او به مرگ پدرش، در کتاب خاطراتش (تجربه) که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد، اشارههایی کرده. او درایناثر، به جدایی از «آنتونیا فیلیپس» (همسر اول؛ و مادرِ دو پسرش) نیز میپردازد و از دخترش «دلیلا» مینویسد که بعد از ۱۷سال دوباره او را دید. همچنین از «لوسی پارتینگتون» یاد میکند؛ دختری از اقوام نزدیکش که توسط جانیان زنجیرهای (فِرِد و رُزماری وست) بهقتل رسید. او در سال ۲۰۰۲، اثری غیرداستانیِ «استالین مخوف؛ خنده و بیستمیلیون» را منتشر کرد که جنجالی ادبی به راه انداخت؛ زیرا یکی از دوستان نویسندهاش (کریستوفر اریک هیچنز) را دراینکتاب، متهم به همدردی با «استالین» و کمونیسم کرد؛ البته طبق ادعای خودش؛ ظاهراً این دوستی، تحتتأثیر این کتاب قرار نگرفت. آشناییِ «ایمیس» با یک نویسنده آمریکایی-اروگوئهای بهنامِ «ایزابل فونسکا» به ازدواجشان در سال ۱۹۹۶ انجامید و آنها صاحب دو دختر شدند. «فونسکا» بعداً خودش به نگارش داستانهای تخیلی روی آورد و اولین رمانش (دلبستگی) را در ۲۰۰۹ منتشر کرد. حواشیِ زندگی «ایمیس» از او چهرهای جنجالی در برهههایی ساخت: بهخاطر مصاحبهاش در سال ۲۰۰۶ با «جینی دوگاری» (خبرنگار The Times) به اسلامهراسی متهم شد؛ هرچند سال ۲۰۲۰ طی مصاحبهای با «گاردین» گفت: «مطمئناً از آنچه گفتم، پشیمانم؛ یعنی اواسط بعدازظهر همانروزیکه آن مصاحبه را انجام دادم، دیگر به آنچه گفته بودم، باور نداشتم!» یکبار نیز خواستار ایجادِ «غرفههای اوتانازی» در گوشهوکنار خیابانها برای مقابله با جمعیت سالخورده «بریتانیا» شده بود! یکزمانی هم اعلام کرد که راهش را از ناشر آثارش (جاناتان کیپ) جدا کرده؛ زیرا آنها زیر بار پرداخت ۵۰۰هزارپاوند بهعنوان پیشپرداخت رمان «اطلاعات» نرفته بودند. آخرین رمان منتشرشده او، «داستانِ درون» سال ۲۰۲۰ منتشر شد که در فهرست نهایی جایزه «حلقه منتقدان ملی کتاب داستانی» قرار گرفت. یک اثرِ زندگینامهای بدیع که دودهه را صرف نگارش آن کرد؛ و طی آن به بازگوییِ خاطراتی از «هیچنز»، «سال بلو» (نویسنده کاناداییتبارِ برنده نوبل ادبیات) و «فیلیپ لارکین» (از بنیانگذاران مکتب شعریِ نو) میپردازد. ناشر او (Vintage Books) در بیانیهای پس از مرگش، عنوان کرد: «ما از مرگ نویسنده و دوستمان، مارتین ایمیس: رماننویس، مقالهنویس، خاطرهنویس و منتقدِ صاحبسبک، ویران شدهایم. این، یک افتخار و خوشحالی عمیق بود که ناشر او بودیم». باید گفت که «ایمیس» بهمدت ۴۰سال دنیای نشر «بریتانیا» را متلاطم کرد: اول با معرفیِ خودش بهعنوان یک نابغه تازهنفس در عرصه ادبی که با انتشار اولین رمانش در ۲۴سالگی رقم خود؛ بعد، اثرگذاری بر نسلی از نویسندگان صاحبسبک رمان. او مستمراً با رویدادهای جاریِ جهان درگیر بود و هرگز از پرداختن به بزرگترین مسائل روز، ابایی نداشت. درهمانزمان، آثار او اغلب دورههای کلیدیِ تاریخ را بررسی میکردند؛ بهویژه «هولوکاست» که در رمانهای «پیکان زمان» و The Zone of Interest درمورد آن بهشکلی قدرتمند نوشت. در تمام اینمدت، عشق او به ادبیات بهشدت درخشید: تجربه، جنگ علیه کلیشه و موارد دیگر؛ همگی نوری را به دنیایی که در تمام عمرش در آن زیسته بود، روشن کرد. او همیشه نسبت به کسانیکه بهقدرکافی خوششانس بودند که از نزدیک با او همکاری کنند، صمیمی، مهربان و سخاوتمند بود. ویراستار بریتانیاییِ او (میکال شاویت) نیز گفت: «تصور دنیایی بدون حضور ایمیس، دشوار است. او سلطان بود؛ یک استایلیست فوقالعاده، باحال، نویسندهای شوخ، باهوش و نترس؛ و انسانی واقعاً فوقالعاده. او در نیمقرنگذشته برای بسیاری از خوانندگان و نویسندگان بسیارمهم و سازنده بوده است. هربار کتاب جدیدی منتشر میکرد، یک اتفاق بود. از او بهعنوان یکی از بزرگترین نویسندگان زمان خود یاد میشود و کتبش در کنار برخی از نویسندگان موردعلاقهاش جا خوش میکنند؛ سال بلو، جان آپدایک و ولادیمیر ناباکوف». ویراستار سابق او (دن فرانکلین) میگوید: «برای بسیاریازافراد نسل من، مارتین چنین بود: باحالترین، خندهدارترین، قابلنقلترین، زیباترین نویسنده در آسمانِ ادبیات بریتانیا. وقتی برای اولینبار در سال ۱۹۹۳ به انتشاراتیِ کیپ نقلمکان کردم (۲۰سالبعد از کاغذهای راشل)، هنوز بهنظر میرسید که هر نویسنده جوانی میخواهد دراینلیست باشد؛ زیرا مارتین در آن حضور داشت. این واقعیت که او ازسوی اهداکنندگان جوایز ادبی، بسیار نادیده گرفته شده بود، تنها به جذابیتش افزود». او حضوری فعال در عرصه سینما نیز داشت؛ درواقع، آثار متعددی از او قدم به پرده نقرهای گذاشتند: «کشتزارهای لندن» (۲۰۱۸) بهکارگردانیِ ماتیو کالن با بازیِ بیلی باب تورنتون، جانی دپ، امبر هرد و جیم استارجس. «کاغذهای راشل» (۱۹۸۹) بهکارگردانی دامیان هریس با بازیِ دکستر فلچر، آیون اسکای و جاناتان پرایس. «غیرمنتظره» (۲۰۱۸) بهکارگردانی کارول مورلی با بازیِ میمی گامر، جیمز کان، توبی جونز و پاتریشا کلارکسون؛ برپایه رمان «قطار شب» است. «زحل ۳» (۱۹۸۰) بهکارگردانی استنلی دانن با بازیِ فارا فاست، کرک داگلاس، هاروی کایتل و روی دوتریس. «نوزادان مرده» (۲۰۰۰) بهکارگردانی ویلیام مارش با بازیِ پل بتانی، اولیویا ویلیامز و هایلر کِر؛ و «منطقه تقاطع» بهکارگردانی جاناتان گلیزر که سال ۲۰۲۱ در اردوگاه آشویتس فیلمبرداری شد و اولین نمایش جهانی خود را در ۷۶اُمین جشنواره فیلم «کن» ۲۰۲۳ داشت. زاندرا هولر و کریستیان فریدل نیز در آن بازی دارند. او طی گفتوگویی با «نیویورکتایمز» گفته بود: «اغلب مرا متهم میکنند به اینکه کلام تندوتیزی دارم؛ اما واقعیت ایناستکه دوست دارم چیزهای پَست را بهشیوه عالی توصیف کنم». او که خودش نیز از مطالعه رمان لذت میبُرد، گفته بود: «زیاد میخوانم؛ اما نه آثار معاصر را. در انتخاب رمان بهجهتِ مطالعه، اینرا لحاظ میکنم که نیمقرنی اقلاً از انتشارش گذشته و امتحانش را پس داده باشد. از نویسندگان پیشین و نسل قبل از خودم میخوانم؛ البته بهاستثنای آثارِ دوستانم». نشریه WWD که بارها با آنها درباره موضوعاتی همچون «فمینیسم» بهگفتوگو نشسته بود، پس از مرگش، تیتر زد: «خداحافظی با بچه بد؛ اما جذاب ادبیات بریتانیا!» اشاره این نشریه، به یکی از آخرین مصاحبههای او با آنهاست که گفته بود: «هنوز مرا پسر بد مینامند؛ نه مرد یا پیرمردِ بد! تولستوی حق داشت؛ ما در درون، پیر نمیشویم. همان میمانیم و زمان با قدرتِ تخریبکنندهاش، از کنارمان عبور میکند؛ اما روحِ درونی ما همان است که همیشه بوده».